به گزارش گروه سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ "محمدجواد تندگویان" وزیر نفت ایران در کابینهٔ شهید محمدعلی رجایی بود که در سال ۱۳۵۹ توسط نیروهای ارتش عراق اسیر شد و پس از سالها اسارت به شهادت رسید، به همین خاطر باشگاه خبرنگاران برای حفظ یاد و خاطره آن شهید والامقام گوشههایی از خاطرات این وزیر شهید را منتشر میکند.
وابستگی عاطفی شهید تندگویان
این طور به نظر میرسد که شهدا، همینطوری خانوادهاشان را رها کردند و رفتند، در حالی که اینگونه نیست؛ آنها از نظر عاطفی محبتی ویژه نسبت به فامیل داشتند.
همچنین من هیچ برداری را تاکنون ندیدم که پیوند روحی و عاطفی و ارتباطیاش با خواهرش مثل جواد نسبت به من بوده باشد. (این بُعد عواطف که در زندگی اباعبدالله جلوه ویژهای دارد، در شهدا هم هست) این قدر این ارتباط عمیق و تنگاتنگ بود. این در حالی است که بچگیهای ما هر دو خیلی پرحادثه بوده و هر کدام ما علاوه بر استقلال فردی، وابستگی عاطفی شدیدی نسبت به همدیگر داشتیم و همین ارتباط عاطفی را با مادرم هم داشت و در کل با همه فامیل هم اینگونه بود. هر جا میرفت برایمان هدیه میخرید اخلاق ویژهای داشت حتی کار همسایهها را انجام میداد.
خیلی راحت و بی شیله پیله حرف میزد
"جواد" اعتقاد داشت که باید از مسلمانی شناسنامهای، خارج شد و معارف اسلام را با تمام وجود شناخت. او این مرحله را خیلی با صبر و حوصله طی کرد. خیلی راحت و بی شیله پیله حرف میزد. وحدت شخصیتی "جواد" یکی در روحیه مردمی او و یکی هم دردمندیاش و دردش هم برخاسته از رسالت دینیاش بود. وقتی یادداشتهای "جواد" را ورق بزنیم، در سر فصل صحبتهایش یک آیه را به طور دائم میبینیم: "یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه"؛ ای انسان تو با تلاش و رنج به سوی پرودگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد.
وقتی به کاری نزدیک میشد تا آخر ادامه میداد و به کم هم قانع نبود یعنی آدمی به شدت آرمانی بود. از سوی دیگر واقعگرا هم بود. یعنی آن آرمان را میآورد در سطح واقعیتها و به طور کامل و به یک شکلی تفکیکش میکرد تا بتواند آن را مرحله به مرحله محقق کند و از خودش مایه میگذاشت و بیشترین هزینه را میداد. (سرکار خانم فاطمه تندگویان، خواهر شهید)
بامیهفروشی توسط شهید تندگویان
جواد تابستانها کار میکرد؛ بامیه، شکلات و از این جور چیزها میفروخت و به خانواده کمک میکرد. همیشه هم از من میپرسید چی دوست داری تا برایت بخرم. مقداری هم برای همسایهها و دوستان کنار میگذاشت.
با نخستین حقوقی که از پالایشگاه نفت آبادان گرفت برای یکی از افراد فامیل که وضعیت اقتصادی خوبی نداشت و بافتنی میکرد، یک دستگاه چرخ بافتنی خرید. یک روز گفت نیت کردم شما را به مشهد ببرم و من، مادر و مادربزرگم را به مشهد برد. (سرکار خانم فاطمه تندگویان، خواهر شهید)
نمایش فیلم "هاسپیتال" توسط تندگویان در وزارت نفت با هدفی خاص
پدرم زمان تحصیل در دانشگاه نفت آبادان یک جوان 19 یا 20 ساله بود، رئیس دانشکدهشان بهائی بود، ایشان در مقابله با او میآید کتابخانه انجمن اسلامی را تأسیس میکند. کتابها شامل رساله مراجع تقلید، دکتر شریعتی، شهید مطهری، حتی کتابهای "صادق هدایت" هم بوده، ولی پدرم می آید و کتابها را از هم تفکیک میکند یک کتابخانه عقیدتی و سیاسی هم با پولهای شخصی خودش درست میکند و از طرف دیگر در یک قسمت هم کتابهای علمی را قرار میدهد.
بچههای دانشکده نفت میگفتند، یکی از فیلمهایی که پدرم آنجا به نمایش گذاشته بود، فیلم عامهپسندی به نام "هاسپیتال" بود که پدرم در آن فضا و با استفاده از فرصت به وجود آمده صحبتهای خودش را مطرح میکند و جو را عوض میکند.
برنامه رسیدگی به ایتام را در سطح آبادان راه میاندازد تا به خانوادههای بیسرپرست سر بزنند و بین آن غذا پخش کنند.
(مهدی تندگویان-فرزند شهید)
ممنوعیت حضور شهید تندگویان در گیلان
وقتی جواد به رشت آمد من مدیر کارخانهای بودم که کارگران، مهندسین و تکنسینهای زیادی داشت. من ایشان را استخدام کردم حدود سالهای 1353 و 1354 بود.
چند وقت بعد فرح (همسر شاه) آمد استان گیلان. موقعی که ایشان میخواست بیاید، مدیر ساواک من را صدا زد و گفت: شما فردی دارید به نام جواد تندگویان؟
گفتم: بله یکی از مدیران کارخانه است. گفت: ایشان از این تاریخ تا این تاریخ سه روز توی استان گیلان نباید باشد. (مهندس بهروز بوشهری معاون پیشین وزیر نفت)
تعصب نسبت به خانواده
اهمیت به جایگاه خانواده و تعصب نسبت به افراد خانواده از ویژگیهای او بود تا بتواند در کوران حوادث و اتفاقات، فشار کمتری را متوجه آنها سازد و از شدت آسیبها کاسته و بالاخره تأثیراتی را که فقدانش برای اهالی به جا می گذارد جبران کند.
در خاطرات همسر این شهید بزرگوار خواندم که:
یک بار ساواک برای تفتیش به منزل ما آمد، شهید تندگویان به آنها سفارش کرد که مادرم قلبش ناراحت است و استرس برایش ضرر دارد و از آنها خواهش میکند که در مقابل مادرم برخوردی نداشته باشید و به مادر هم می گوید که این ها از دوستان من هستند و وقتی هم که از در بیرون رفتند، گفتهاند که تا شب بر میگردم، ایشان سعی داشتهاند که همواره با یک هضم و دوراندیشی خاصی خانواده را از استرسها و فشارها حفظ کنند. به زندان ساواک هم میافتند، تمام تلاش خودشان را میکنند تا خانواده را از شکنجههایی که میشدند، بیاطلاع بگذارند تا فشار کمتری به خانواده بیاید.
یکی از شکنجههایی که ایشان در ساواک میشوند، سوراخ شدن کف پاهایشان با مته بوده است که اتفاقا بعدها از آن به عنوان علامت شناسایی جسد شهید تندگویان در عراق استفاده می شود. (سید علی اصغر تقوی، پژوهشگر)
شهید تندگویان هماهنگکننده مذهبیون برای برپایی نماز جماعت
ساواک شهید تندگویان را پس از مدتی که در انفرادی نگه میدارند، به بند عمومی میفرستند و این امر سبب میشود که وی فعالیتهای سیاسی خود را در آنجا تداوم ببخشد، اما با عده ای خود را در آن جا تداوم ببخشد او با عدهای از انقلابیون که زندانی بودند، آشنا می شود و فعالیتهای مذهبی و سیاسی خود را پی میگیرد.
یکی از این فعالیت ها هماهنگی با همبندهایش برای برگزاری نماز صبح به صورت جماعت بود. این کاری بود که آن زمان در زندان انجام نمیشد. این اقدام با مخالفت شدید رئیس زندان مواجه شد و او اتمام حجت کرد که کسی از زندانیان حق ندارد، نماز صبح را به جماعت بخواند.
در نظر رئیس زندان، این اقدامات جنبه سیاسی داشت و او اجازه نمیداد کوچکترین حرکت سیاسی در زندان قصر صورت گیرد شهید تندگویان و عدهای از دوستانش توجهی به اخطار رئیس زندان نکردند و در یکی سحرها نماز صبح را به جماعت خواندند.
این موضوع، چند روز تداوم یافت و رئیس زندان هم از جلوگیری این اقدام زندانیان ناامید شد و بدین ترتیب تندگویان به شخصیتی تبدیل شد که هماهنگکننده مذهبیون برای برپایی نماز جماعت صبح بود.
تندگویان در زندان هم مطالعات زیادی در خصوص مسائل اسلامی و فعالیتهای مذهبی داشت و علاقه خاصی به مطالعه قرآن و متون اسلامی و تفسیر قرآن نشان می داد و در زندان هم این فعالیتها را تداوم می بخشید. (جواد کامور بخشایش، پژوهشگر)