شهدای ایران shohadayeiran.com

يكى از تجّار تهران فرزند منحرفی داشت. چون سنّى از او گذشته بود به قم آمد و خدمت آيت اللَّه العظمى بروجردى (ره) رسيد و گفت: پسرمنحرفی دارم و نمى‏ خواهم دارايى و اموالم به دست آدم فاسدى مثل او...
شهدای ایران: بخشی از خاطرات عبرت آموز حجت الاسلام والمسلمین قرائتی درباره مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) تقدیم شما عزیزان می‌شود:

* اگر خواستيد به من رأى بدهيد و اگر نخواستيد چه بهتر!

انتخابات مجلس خبرگان بود، يكى از نامزدها مرحوم آيت ‏اللَّه خاتمى از استان يزد بود، وی در تلويزيون ظاهر شد و در نطق انتخاباتى خود گفت: من كه حوصله ‏اى ندارم، گفته ‏اند كانديد باش من هم‏ شده ‏ام، حالا اگر خواستيد به من رأى بدهيد و اگر نخواستيد چه بهتر. چنان گفت چه بهتر كه هنوز قيافه ‏اش در خاطر من مانده است.

*‏ آدمى كه غرور دارد به درد پيشنمازى نمى‏ خورد!

يكى از روحانيون مى‏ گفت: پشت سر مرحوم حاج شيخ عباس قمى (ره) در مسجد گوهرشاد نماز مى ‏خواندم، نماز اوّل را كه خواند از مسجد بيرون رفت و هر چه نشستم نيامد. پس از مدتى از ايشان پرسيدم: آقا! چرا آن روز شما يك نماز را اقامه كرديد و رفتيد؟. جواب داد: در نماز اوّل چون جمعيّت زياد بود وقتى به ركوع رفتم يك نفر از عقب جمعيّت گفت: يااللَّه ... . چنان يااللَّه گفت كه من به ذهنم خطور كرد جمعيّت بسيارى پشت سرم ايستاده، ديدم غرور مرا گرفت. با خود گفتم: آدمى كه غرور دارد به درد پيشنمازى نمى‏ خورد و پس از پايان نماز، مسجد را ترك كردم.

* برو بابا، كى به كيه!

يكى از شهرداران به طور ناشناس به مغازه بقالى مراجعه كرده و به او گفته بود: برادر! اين جوى آب متعلّق به همه مردم است، شما كه زباله ‏ها را در جوى آب مى ‏ريزى، جوى مسدود و اسباب زحمت‏ مردم مى ‏شود. مرد بقّال گفته بود: برو بابا، كى به كيه. شهردار دستور داد شبانه مغازه او را بسته و پلمپ كنند. فردا صبح بقّال به شهردارى مراجعه مى‏ كند و مى ‏گويد: من پروانه و جواز دارم، چرا مغازه مرا بسته ‏ايد؟. شهردار در جواب اعتراض او مى ‏گويد:

برو بابا، كى به كيه.

*‏ من با همين درجه ‏اى كه دارم مى ‏توانم كار كنم!

اوّلين نظامى كه نماينده امام شد، تيمسار شهيد نامجو بود. او اعتقاد داشت كه حزب ‏اللهى خسته نمى ‏شود و تا يك هفته قبل از شهادتش در منزل اجاره ‏اى زندگى مى‏ كرد. هنگام أخذ درجه بالاتر گفته بود: من با همين درجه ‏اى كه دارم مى ‏توانم كار كنم و درجه را قبول نكرد.

* در شرائط كنونى تكليف من جهاد است!

تيمسار بابائى هنگام سفر حج، به اتّفاق همسرش تا پاى پلكان هواپيما آمد، امّا همسرش را فرستاد و خودش برگشت. همسرش گفت: شما هم واجب الحج هستى. گفت: حج واجب است، جهاد هم واجب است؛ امّا در شرائط كنونى تكليف من جهاد است؛ به جبهه برگشت و در روز عيد قربان به شهادت رسيد.

* سان دیدن به سبک شاه یا به سبک حضرت سليمان (ع)!

شخصى از روى انتقاد به من گفت: بعد از شاه، چشمم به شما روحانيون روشن؛ شاه از ارتش سان مى‏ ديد شما هم سان مى ‏بينيد، اين سيره ‏اى شاهانه است. گفتم: نخير؛ اين سيره ‏اى سليمانى است، چرا كه قرآن در آيه 17 سوره نمل مى ‏فرمايد: «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ» لشكريان سليمان، از جنّ و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند؛ آن قدر زياد بودند كه بايد توقّف مى‏ كردند تا به هم ملحق شوند.

حضرت سليمان هر روز از لشگريانش سان مى‏ ديد و حضور و غياب مى‏ كرد.

* امام جماعت با این روش دانش آموزان را جذب مسجد کرد

هنگامى كه در مسجدى حضور جوانان را مى ‏بينم خوشحال مى ‏شوم و به دنبال دليل آن مى ‏روم. گذرم به مسجدى پرجوان در شميران افتاد، وقتى پيگيرى كردم ديدم امام‏ جماعت مسجد سالى چند بار عكس شاگردان ممتاز را تهيه و در تابلويى خارج از مسجد در معرض ديد عموم به نمايش مى ‏گذارد. دانش آموزان جذب اين كار شده به مسجد مى ‏آمدند.

قمی ها در زمان رضا شاه چگونه برای امام حسین (ع) روضه می گرفتند؟!

در زمان ستمشاهى رضاخان، روضه خوانى ممنوع بود. پدران ما از مجالس روضه ‏خوانى مخفى‏ و محرمانه خاطرات جالبى تعريف مى‏ كردند. يكى از بزرگان مى ‏گفت: در قم زيرزمين ‏هاى خانه ‏ها را به هم متّصل كرده بودند و مخفيانه در ساعتى خاص جمع مى ‏شدند و روضه مى ‏خواندند. روزى آيت ‏اللَّه العظمی خوانسارى (ره) در راهرو يكى از زيرزمين ‏ها آن قدر گريه كرد كه غش كرد و مى ‏فرمود: چه قدر امام حسين عليه السلام مظلوم است كه ما نمى ‏توانيم حتّى علنى برايش اشك بريزيم!.

* استدلال عوامانه برخی هیأتی ها به آیت الله العظمی بروجردی!!‏

مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى به عزاداران هيأتى فرمود: بعضى از كارهاى شما هنگام عزادارى خلاف شرع است، انجام ندهيد. آنها گفتند: سالى 360 روز ما مقلّد شما هستيم، سالى چند روز هم شما مقلّد ما باش!.

*‏ تواضع آیت الله العظمی بروجردی در مباحث علمی

در منزل آيت اللَّه العظمى بروجردى (ره) در جلسه ‏اى علما جمع شده بودند. يكى از علماى تهران هم مهمان جلسه بود. موضوعى علمى مطرح شد؛ علماى قم و آيت اللَّه بروجردى يك نظر داشتند و اين عالم تهرانى نظرى مخالف آن ها داشت؛ جلسه تمام شد پس از چند روز مرجع بزرگوار متوجّه شد كه حق با آن عالم تهرانى است، لذا در نامه ‏اى به او نوشت: حق با شما بوده است و با كمال بزرگوارى به اشتباه خود اقرار كرد.

* اوج تواضع‏ یک مرجع تقلید!

جوانى از قاریان قرآن مصر مهمان جمهورى اسلامى ايران بود. وقتى به زيارت آيت ‏اللَّه العظمى گلپايگانى (ره) در قم نائل شد، حضرت آيت اللَّه گلپايگانى به او فرمود: ممكن است من حمد و سوره ‏ام را براى شما بخوانم تا ببينيد چطور است؟. اوج تواضع را ببينيد، عالم و مرجعى نود ساله، حمد و سوره ‏اش را نزد جوانى كم سن و سال مى ‏خواند.

* سادگىِ زندگى رهبر شما مرا متحوّل كرد!

آيت اللَّه العظمى بروجردى (ره) مريض شده بود. شاه براى تظاهر دستور داد پزشكى از خارج آوردند و به اتّفاق هيأتى از پزشكان ايرانى وارد منزل آقا شد. از قبل به او گفته بودند كه ايشان رهبر شيعيان است. پزشك غربى گفت: من محلّ سكونت پاپ را ديده ‏ام امّا سادگى زندگى رهبر شما مرا متحوّل كرد.

*‏ ممكن است نتوانم حق همین تعداد کتاب را ادا كنم!

به منزل استاد بزرگوارم آيت ‏اللَّه ستوده (ره) رفته‏ بودم. به وی گفتم: چرا اين قدر تعداد كتاب ‏هاى شما كم است شايد از پنجاه جلد كمتر بود. جواب داد: به آقا ضياء عراقى گفتند: كتاب ‏هاى شما همين چند تاست؟. گفت: بله، از همين چند تا هم شرمنده هستم. چون ممكن است نتوانم حقشان را ادا كنم.

* من بيدارى را فداى خواب نمى ‏كنم!

عالم بزرگوار شيعه مرحوم محقّق در خواب ديد كه كسى به او مى ‏گويد: فردا صبح، به اوّلين كسى كه وارد مسجد مى ‏شود احترام كن. از خواب برخاسته هنگام صبح به مسجد رفت، ديد سگى وارد شد. آقا، سگ را از مسجد بيرون راند. شب بعد مجدداً در خواب به او گفتند: مگر به تو نگفتيم اوّلين موجودى كه وارد مسجد مى‏ شود احترام كن؟. روز دوّم كه وارد مسجد شد باز سگى آمد او هم سگ را از مسجد راند. تا چند روز اين واقعه تكرار شد و محقّق به وظيفه ‏اش عمل مى ‏كرد و مى‏ فرمود: من بيدارى را فداى خواب نمى ‏كنم، از نظر فقهى سگ نجس است و نبايد گذاشت وارد مسجد شود. پس از آن به او خطاب شد: حقّا كه تو محقّقى.

* جسم و جانت، خسته گشته برو بخواب!

يكى از دوستان روحانى مى‏ گفت: با اتوبوس در حال مسافرت بودم، افكار گوناگون به من هجوم آورده بود؛ با حالتى خاص اين شعر را زمزمه كردم:

          الهى جسم و جانم خسته گشته             دَرِ رحمت به رويم بسته گشته‏

فرد به ظاهر بى ‏سوادى كه در كنارم نشسته بود رو كرد به من و گفت: جسم و جانت خسته گشته برو بخواب؛ ضمناً درِ رحمت خدا هم بر كسى بسته نگشته. از حرف خود خجالت كشيدم.

* کاندیداها این گونه خدمتگزار مردم باشند!

در يكى از شهرها در ايام انتخابات خربزه فروشى با بلندگوى خود براى يكى از نامزدهاى مجلس تبليغ مى ‏كرد. گفتند: تو برو خربزه ‏ات را بفروش، چه كار به اين كارها داری. گفت: اگر من ماشينم را هم بفروشم بايد او به مجلس برود! گفتند: مگر از اقوام شماست و يا وعده ‏اى به شما داده است؟. گفت: هيچكدام؛ فرزندم به جبهه رفت و مجروح شد و الآن در خانه بسترى است و اين نامزد مجلس، معلّمى است كه هفته ‏اى دو روز به عيادت فرزندم مى ‏آيد و درس هاى عقب افتاده ‏اش را جبران مى ‏كند و اين بيانگر آن است كه او در خدمت نيازمندان و خدمتگزار مردم است.

* شرط گرفتن سهم امام (ع)، دوست داشتن نيست، بلكه شرطش نياز است!

به يكى از مراجع تقليد گفتند: فلان طلبه كه از شما شهريه مى ‏گيرد، شما را دوست ندارد! گفت: مى ‏دانم ولى باز به او شهريه مى ‏دهم، چون از شرائط گرفتن سهم امام (ع)، دوست داشتن نيست، بلكه شرطش نياز است.

* شیوۀ آدم سازی آیت الله العظمی بروجردی این گونه بود!

يكى از تجّار تهران فرزند منحرفی داشت. چون سنّى از او گذشته بود به قم آمد و خدمت آيت اللَّه العظمى بروجردى (ره) رسيد و گفت: پسرى منحرف دارم و نمى‏ خواهم دارايى و اموالم به دست آدم فاسدى مثل او بيفتد و تمام اموالش را به آقا داد و پس از مدتى از دنيا رفت. فرزند او به قم آمد و خدمت آيت اللَّه بروجردى (ره) رسيد و گفت: پدرم اموالش را به شما سپرده تا به دست من نرسد؛ درست است كه من گذشتۀ بدى داشته ‏ام، ولى اگر پول ها را به من بدهيد من رفتارم را عوض مى ‏كنم. آقا دستور دادند پول ها را به او بدهند. بعضى از اطرافيان از اين كار ناراحت شدند. آقا فرمود: شما مى‏ گوئيد من با اين پول ها حوزه علميه بسازم، طلبه تربيت كنم و در بين طلبه‏ ها بعضى مبلّغ و اثرگذار شوند و به تبليغ بروند و براى مردم سخنرانى كنند تا بعضى عوض شوند؛ خوب! اين آقا از همين الآن مى‏ گويد من مى ‏خواهم عوض شوم.

*حوزه
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار