وزیر سابق خارجه گفت: ملک عبدالله حدود ۱۵ تا ۲۰ دقیقه با آقای احمدی نژاد صحبت کرد و تمام این مدت میگفت چرا اینقدر در رسانههایتان به من بیحرمتی میکنید؛ "آیا من مشروب میخورم؟"
به گزارش شهدای ایران، دیپلمات نوشت:
علی اکبر صالحی در گفتگوی مفصل و سه ساعته با ماهنامه دیپلمات به بیان جزئیات ناگفته ای از مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا و همچنین دیپلماسی دوران احمدی نژاد پرداخت. وی ضمن پرداختن به چگونگی آغاز و انجام مذاکرات، به مخالفت های جلیلی و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی با مذاکرات محرمانه زیر نظر وزارت خارجه اشاره کرد و گفت که به رسمیت شناخته شدن حق غنی سازی در مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا توافق شد.
بخش هایی از این مصاحبه مفصل در ادامه می آید: (متن کامل مصاحبه را می توانید در نسخه چاپی مجله که از فردا سه شنبه توزیع می شود بخوانید)
اواسط سال ۹۰، اولین باری که مطلع شدیم آمریکایی ها علاقمند هستند درخصوص مسائل هسته ای مذاکرات دوجانبه ای به صورت محرمانه با ما داشته باشند، معاونت کنسولی ما، جناب آقای قشقاوی سفری به عمان داشتند . فردی عمانی به نام آقای سالم (مشاور سلطان) به یکی از همراهان آقای قشقاوی (یکی از مدیران ایشان) اعلام میکند که آمریکایی ها علاقمندند در مسائل هسته ای با شما مذاکرات دوجانبه داشته باشند.
بعد از اینکه نامه وساطت سلطان قابوس به رهبر انقلاب رسید، نزد ایشان رفتم و گفتم: «حضرت آقا! با توجه به اینکه چندسال است از طریق ۱+۵ مذاکره میکنیم و عملا به نتیجه ای نرسیده ایم، حالا با توجه به اینکه عمان نیز اعلام آمادگی کرده و تجارب نیز نشان داده که عمان واسطه مورد اعتمادی است، اجازه دهید در راه مذاکره دوجانبه با آمریکا قدم برداریم.» ایشان به گذشته آمریکا اشاره کردند که آمریکا قابل اعتماد نیست. گفتم که اجازه دهید از باب اتمام حجت این کار را بکنیم، اگر به نتیجه رسیدیم که هیچ و اگر نه، در همین وضعیت خواهیم بود. در نهایت ایشان بزرگواری کردند و فرمودند مخالفتی نمیکنند
رهبری ۴ شرط گذاشتند. یکی از شروط این بود که این مذاکره در سطح پایینتر از وزیر امور خارجه انجام گیرد. یعنی وزرای خارجه دو کشور با هم ملاقات نداشته باشند. دیگر اینکه، مذاکره برای مذاکره نباشد، مثل مورد ۱+۵ که سالها مذاکره کردیم و بعد بخواهند سوءاستفاده کنند. دیگر اینکه مذاکره فقط درخصوص مسائل هسته ای باشد نه درخصوص روابط سیاسی و مانند آن. شرط چهارم را اجازه دهید نگویم. چون اگر بگویم، درباره آن سوال میکنید!
آقای دکتر احمدی نژاد هم خیلی راغب به مذاکره نبود ولی مانع هم نبود. اما اینکه بگوییم مشوّق باشند، نبودند. میگفتند: «آقای صالحی! حواست را جمع کن. موضوع پیچیده است و ممکن است صدمه ببینی.» برادرانه نصیحت میکرد که امری پیچیده است و حواسم باشد که راه خطرناکی است. به هرحال مشوّق نبودند، اما مانع هم نبودند.
دبیرخانه شورای امنیت ملی (جلیلی) خیلی نظر مثبتی نسبت به این رویکرد نداشتند. میگفتند آمریکایی ها قابل اعتماد نیستند و مذاکره با آمریکا مذاکره با ۱+۵ را زیر سوال میبرد. برخی نیز نگاه سیاسی داشتند. شایعاتی در مورد قصد بنده برای نامزدی ریاست جمهوری مطرح شد اما بنده صادقانه گفتم که خود را شایسته چنین مقامی نمیدانم.
دوستان (جلیلی) در دبیرخانه گفتند اگر آمریکاییها راست میگویند، بیایند در آلماتی ذره ای انعطاف نشان دهند. آن موقع آلماتی یک و دو نبود، آلمآتی برای اولین بار. نمیدانستیم دوبار آلماتی پیش میآید. گفتیم: «اگر آنها انعطاف نشان دهند، برای شما حجتی خواهد بود که بعد ملاقات های ما تسهیل شود؟» گفتند:« بله.» ما هم از طریق عمانی ها با آمریکایی ها تماس گرفتیم. آمریکایی ها در آلماتی انعطاف نشان دادند و پس از آن بود که برای اولین بار آقای جلیلی و خانم اشتون مثبت صحبت کردند و گفتند قدم خوبی برداشته شده که باعث امیدواری است. ما خوشحال شدیم که بالاخره کاری انجام شد.
وقتی میخواستیم برای جلسه دوم مذاکرات حضوری با آمریکایی ها برویم، باز با ناهماهنگی هایی مواجه شدیم، گرچه سرانجام به زور رفتیم. به آقای دکتر گفتیم که باید برویم و رفتیم دیگر. گفتیم اگر نرویم اعتبار جمهوری اسلامی در خطر قرار میگیرد. شرایط بسیار سختی بود. همه میگویند: «تو چطور تحمل کردی؟» خلاصه رفتیم و عزیزان هم کمی ناراحت شدند.
نامه دوم سلطان قابوس خطاب به احمدی نژاد بود و آن بیان یک خبر بود با این مضمون که «جناب آقای دکتر احمدی نژاد، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران، نماینده آمریکا و نماینده ایران نزد من بودند و آمریکایی ها اعلام کردند که غنی سازی شما را به رسمیت میشناسند.»
در اجلاس اضطراری سازمان کنفرانس اسلامی در ریاض به گونه ای از آقای احمدی نژاد استقبال شد که برخی گمان میکردند این اجلاس دو میزبان دارد؛ یکی ملک عبدالله و دیگری دکتر احمدی نژاد. شبی پیش از شام، ملک عبدالله، به عصایش تکیه داده بود و حدود ۱۵ تا ۲۰دقیقه با آقای احمدی نژاد در این حالت صحبت کرد. گمان کردیم راجع به لبنان، بحرین، سوریه و… صحبت خواهد کرد، در حالی که در حد یک کلمه هم به هیچکدام از این کشورها اشاره نکرد. تعجب کردیم. تمام این ۱۵-۲۰دقیقه میگفت چرا اینقدر در رسانه هایتان به من بی حرمتی میکنید. مثلا میگفت: «عکس و فیلم من را در حال خوردن مشروب نشان می دهید؛ آیا من مشروب میخورم؟»
میخواستم دکتر عراقچی را به معاونت آسیا- اقیانوسیه منصوب کنم، احمدی نژاد یک ماه معطل کرد تا موافقت کند. بنده هم پایداری و پافشاری کردم.
احمدی نژاد قبل از آقای متکی، با من برای وزارت خارجه صحبت کرده بود. زمانی که آقای دکتر احمدی نژاد برای بار اول انتخاب شد، من در جده، معاون دبیرکل سازمان کنفرانس اسلامی بودم. قبل از آن با آقای دکتر احمدی نژاد آشنایی از نزدیک نداشتم.
یک روز سردار عزیز آقای سلیمانی به من زنگ زد که «آقای صالحی میخواهند ۴۸ گروگان ایرانی در سوریه را فردا اعدام کنند، چه کار کنیم؟» به ذهنم رسید که با نخست وزیر قطر تماس بگیرم. گفتم: «ما این اقدام معارضان سوریه را از چشم شما میبینیم. شما بی جهت خودتان را در آنجا درگیر کرده اید». او هم به ما میگفت که شما روی اسب باخته شرط بندی کرده اید که بحث جدایی بود. گفتم: «آقای نخست وزیر! الان به من خبر رسیده که میخواهند فردا ۴۸ تن از عزیزان ما را اعدام کنند. اگر این اتفاق بیفتد، حداقل چیزی که میتوانم بگویم و این حداقلش است، این است که نمیدانم عواقب روابط ما و شما به چه سمت و سویی خواهد رفت دیگر چیزی قابل پیش بینی نخواهد بود.» گفت: «آقای صالحی! تنها راهی که هست این است که امشب به شبکه الجزیره بروم و به صورت زنده اعلام کنم که این ۴۸نفر را اعدام نکنند. هرکسی این کار را کند چنین و چنان…» از من خواست که آن شب تلویزیون را نگاه کنم. دیدم که ایشان آمد و بیان جالبی داشت. پس از آن معارضان جواب دادند که به پاس پیام نخستوزیر قطر دست نگه میدارند.
علی اکبر صالحی در گفتگوی مفصل و سه ساعته با ماهنامه دیپلمات به بیان جزئیات ناگفته ای از مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا و همچنین دیپلماسی دوران احمدی نژاد پرداخت. وی ضمن پرداختن به چگونگی آغاز و انجام مذاکرات، به مخالفت های جلیلی و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی با مذاکرات محرمانه زیر نظر وزارت خارجه اشاره کرد و گفت که به رسمیت شناخته شدن حق غنی سازی در مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا توافق شد.
بخش هایی از این مصاحبه مفصل در ادامه می آید: (متن کامل مصاحبه را می توانید در نسخه چاپی مجله که از فردا سه شنبه توزیع می شود بخوانید)
اواسط سال ۹۰، اولین باری که مطلع شدیم آمریکایی ها علاقمند هستند درخصوص مسائل هسته ای مذاکرات دوجانبه ای به صورت محرمانه با ما داشته باشند، معاونت کنسولی ما، جناب آقای قشقاوی سفری به عمان داشتند . فردی عمانی به نام آقای سالم (مشاور سلطان) به یکی از همراهان آقای قشقاوی (یکی از مدیران ایشان) اعلام میکند که آمریکایی ها علاقمندند در مسائل هسته ای با شما مذاکرات دوجانبه داشته باشند.
بعد از اینکه نامه وساطت سلطان قابوس به رهبر انقلاب رسید، نزد ایشان رفتم و گفتم: «حضرت آقا! با توجه به اینکه چندسال است از طریق ۱+۵ مذاکره میکنیم و عملا به نتیجه ای نرسیده ایم، حالا با توجه به اینکه عمان نیز اعلام آمادگی کرده و تجارب نیز نشان داده که عمان واسطه مورد اعتمادی است، اجازه دهید در راه مذاکره دوجانبه با آمریکا قدم برداریم.» ایشان به گذشته آمریکا اشاره کردند که آمریکا قابل اعتماد نیست. گفتم که اجازه دهید از باب اتمام حجت این کار را بکنیم، اگر به نتیجه رسیدیم که هیچ و اگر نه، در همین وضعیت خواهیم بود. در نهایت ایشان بزرگواری کردند و فرمودند مخالفتی نمیکنند
رهبری ۴ شرط گذاشتند. یکی از شروط این بود که این مذاکره در سطح پایینتر از وزیر امور خارجه انجام گیرد. یعنی وزرای خارجه دو کشور با هم ملاقات نداشته باشند. دیگر اینکه، مذاکره برای مذاکره نباشد، مثل مورد ۱+۵ که سالها مذاکره کردیم و بعد بخواهند سوءاستفاده کنند. دیگر اینکه مذاکره فقط درخصوص مسائل هسته ای باشد نه درخصوص روابط سیاسی و مانند آن. شرط چهارم را اجازه دهید نگویم. چون اگر بگویم، درباره آن سوال میکنید!
آقای دکتر احمدی نژاد هم خیلی راغب به مذاکره نبود ولی مانع هم نبود. اما اینکه بگوییم مشوّق باشند، نبودند. میگفتند: «آقای صالحی! حواست را جمع کن. موضوع پیچیده است و ممکن است صدمه ببینی.» برادرانه نصیحت میکرد که امری پیچیده است و حواسم باشد که راه خطرناکی است. به هرحال مشوّق نبودند، اما مانع هم نبودند.
دبیرخانه شورای امنیت ملی (جلیلی) خیلی نظر مثبتی نسبت به این رویکرد نداشتند. میگفتند آمریکایی ها قابل اعتماد نیستند و مذاکره با آمریکا مذاکره با ۱+۵ را زیر سوال میبرد. برخی نیز نگاه سیاسی داشتند. شایعاتی در مورد قصد بنده برای نامزدی ریاست جمهوری مطرح شد اما بنده صادقانه گفتم که خود را شایسته چنین مقامی نمیدانم.
دوستان (جلیلی) در دبیرخانه گفتند اگر آمریکاییها راست میگویند، بیایند در آلماتی ذره ای انعطاف نشان دهند. آن موقع آلماتی یک و دو نبود، آلمآتی برای اولین بار. نمیدانستیم دوبار آلماتی پیش میآید. گفتیم: «اگر آنها انعطاف نشان دهند، برای شما حجتی خواهد بود که بعد ملاقات های ما تسهیل شود؟» گفتند:« بله.» ما هم از طریق عمانی ها با آمریکایی ها تماس گرفتیم. آمریکایی ها در آلماتی انعطاف نشان دادند و پس از آن بود که برای اولین بار آقای جلیلی و خانم اشتون مثبت صحبت کردند و گفتند قدم خوبی برداشته شده که باعث امیدواری است. ما خوشحال شدیم که بالاخره کاری انجام شد.
وقتی میخواستیم برای جلسه دوم مذاکرات حضوری با آمریکایی ها برویم، باز با ناهماهنگی هایی مواجه شدیم، گرچه سرانجام به زور رفتیم. به آقای دکتر گفتیم که باید برویم و رفتیم دیگر. گفتیم اگر نرویم اعتبار جمهوری اسلامی در خطر قرار میگیرد. شرایط بسیار سختی بود. همه میگویند: «تو چطور تحمل کردی؟» خلاصه رفتیم و عزیزان هم کمی ناراحت شدند.
نامه دوم سلطان قابوس خطاب به احمدی نژاد بود و آن بیان یک خبر بود با این مضمون که «جناب آقای دکتر احمدی نژاد، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران، نماینده آمریکا و نماینده ایران نزد من بودند و آمریکایی ها اعلام کردند که غنی سازی شما را به رسمیت میشناسند.»
در اجلاس اضطراری سازمان کنفرانس اسلامی در ریاض به گونه ای از آقای احمدی نژاد استقبال شد که برخی گمان میکردند این اجلاس دو میزبان دارد؛ یکی ملک عبدالله و دیگری دکتر احمدی نژاد. شبی پیش از شام، ملک عبدالله، به عصایش تکیه داده بود و حدود ۱۵ تا ۲۰دقیقه با آقای احمدی نژاد در این حالت صحبت کرد. گمان کردیم راجع به لبنان، بحرین، سوریه و… صحبت خواهد کرد، در حالی که در حد یک کلمه هم به هیچکدام از این کشورها اشاره نکرد. تعجب کردیم. تمام این ۱۵-۲۰دقیقه میگفت چرا اینقدر در رسانه هایتان به من بی حرمتی میکنید. مثلا میگفت: «عکس و فیلم من را در حال خوردن مشروب نشان می دهید؛ آیا من مشروب میخورم؟»
میخواستم دکتر عراقچی را به معاونت آسیا- اقیانوسیه منصوب کنم، احمدی نژاد یک ماه معطل کرد تا موافقت کند. بنده هم پایداری و پافشاری کردم.
احمدی نژاد قبل از آقای متکی، با من برای وزارت خارجه صحبت کرده بود. زمانی که آقای دکتر احمدی نژاد برای بار اول انتخاب شد، من در جده، معاون دبیرکل سازمان کنفرانس اسلامی بودم. قبل از آن با آقای دکتر احمدی نژاد آشنایی از نزدیک نداشتم.
یک روز سردار عزیز آقای سلیمانی به من زنگ زد که «آقای صالحی میخواهند ۴۸ گروگان ایرانی در سوریه را فردا اعدام کنند، چه کار کنیم؟» به ذهنم رسید که با نخست وزیر قطر تماس بگیرم. گفتم: «ما این اقدام معارضان سوریه را از چشم شما میبینیم. شما بی جهت خودتان را در آنجا درگیر کرده اید». او هم به ما میگفت که شما روی اسب باخته شرط بندی کرده اید که بحث جدایی بود. گفتم: «آقای نخست وزیر! الان به من خبر رسیده که میخواهند فردا ۴۸ تن از عزیزان ما را اعدام کنند. اگر این اتفاق بیفتد، حداقل چیزی که میتوانم بگویم و این حداقلش است، این است که نمیدانم عواقب روابط ما و شما به چه سمت و سویی خواهد رفت دیگر چیزی قابل پیش بینی نخواهد بود.» گفت: «آقای صالحی! تنها راهی که هست این است که امشب به شبکه الجزیره بروم و به صورت زنده اعلام کنم که این ۴۸نفر را اعدام نکنند. هرکسی این کار را کند چنین و چنان…» از من خواست که آن شب تلویزیون را نگاه کنم. دیدم که ایشان آمد و بیان جالبی داشت. پس از آن معارضان جواب دادند که به پاس پیام نخستوزیر قطر دست نگه میدارند.