شهدای ایران shohadayeiran.com

انتشار به مناسبت سالگرد عروج شاعر شوریده؛
من سعی ام در این است که فقط و فقط در خط رهبری باشم و هر چیزی که بخواد به نظام ضربه بزند، در حد توان خودم، دفاع کنم و از نظام با اسلحه خودم که شعر هست، دفاع کنم. این نیست که حالا بیام سمت این جبهه یا آن جبهه یا از این حزب یا آن حزب برای یک کدام از این احزاب - چه چپ و چه راست، چه این ور چه اون ور - بخوام سینه بزنم و بخوام حزب های دیگر را بکوبم. شعر من سیاسی هست؛ اما حزبی نیست.

شهدای ایران:شادروان محمدرضا آقاسی شاعر شوریده و حماسه سرای اهل بیت(ع) طی گفت وگوی مشروحی در خرداد ماه سال1383، زندگی گذشته و سوابق فعالیت های خود را تشریح کرده بود که بخش هایی از آن در ایام سالگرد آن عزیز، از مقابل چشمان شما عزیزان می گذرد.

ضمن معرفی خودتان لطفاً مختصری از زندگی تان را بیان بفرمایید.

من، محمدرضا آقاسی، فرزند ششم؛ پسر چهارم که در 24 فروردین 1338ش. در یک خانواده مذهبی در تهران به دنیا آمدم. پدرم در بازار تهران، مغازه کبابی داشت. آخرین مدرک تحصیلی من، سوم راهنمایی است. دو سال هم در هنرستان تجسمی پسران درس خواندم؛ اما از بس با ناظم و استادان آن جا اختلاف نظر داشتم، در سن 16 و 17 سالگی موجب این شد که دو سال مرا مردود و سپس اخراج کنند.

شما سرودن شعر را از چند سالگی آغاز کردید و چگونه متوجه چنین استعدادی در خود شدید؟

دو برادر بزرگ تر من به نام های «محمد حسن» و «محمد مهدی»، در مسائل شعر، قبل از من کار می کردند و خواه ناخواه، این مطلب در منزل ما بود. شاهنامه خوانی یا حافظخوانی و یا تذکرة الاولیاخوانی برادرم محمدحسن و نیز چون مادرم هم مداح اهل بیت بود و عمدتا دیوان جوهری را یا بعضی از اشعار صغیر اصفهانی و امثال اینها را در منزل می خواند تا حفظ شود تا در مجالسی که می رود، بتواند به راحتی و با تسلط اداره کند، به همین دلیل، صدای شعر همیشه در گوش ما زمزمه می شد و آشنایی من با حافظ شاید از سال 50 به بعد، یعنی در سن 12و 13 سالگی بود؛ اما تقریباً سال 51 و 52 اولین کلمه ها را من به هم می بافتم تا به مرور زمان، کم کم شروع کردیم با همان سن کم و با همان دیدگاه های آن زمان قبل از انقلاب خودمان، کلمه هایی را سر هم می کردیم. همچنین من قبل از انقلاب اسلامی (سال های 55 و 56) به بعضی از انجمن های ادبی آن زمان می رفتم و هم اشعار شعرا را می شنیدم و هم نوشته های خودمان را که فکر می کردیم شعر هست، می خواندیم و به نوعی خودمان را محک می زدیم و بعضی وقت ها شعرها نقد می شد و یواش یواش رسیدیم تا آن جا که بعد از انقلاب از محضر بعضی از دوستان و استادان خوب، همچون استاد مهرداد اوستا و استاد یوسف میرشکاک، درس ها گرفتیم تا به این جا رسیدیم.

اولین شعری را که سرودید، به خاطر دارید؟

اولین شعر یا اولین بافته؟ این با هم فرق می کنه؛ آن چیزی که مورد نظر هست، اگر شعر باشه، من هنوز خودم این چیزهایی که مردم میگن شعر هست، شعر نمی دانم. اگر مسئله اولین کلام بافته شده باشه، فرق می کنه؛ ولی خب در آن اوایل، کارهایی که بوده، در حد شعر نبوده و نیست و من الان شعرهایی که در جاهای مختلف می خوانم، عمدتاً از سال 1368 به بعد سروده شده؛ یعنی آن سابقه 16 و 17 سال قبلش را من به عنوان شعر قبول ندارم.

برای بیان یک شعر، چه حالاتی باید رخ دهد تا آن اشعار بر ذهن جاری شود؟

اصولاً هنر، آینه روح انسان است و در حالت عادی، چیزی به وقوع نخواهد پیوست؛ مگر این که شادی یا غمی مضاعف از حالت اولیه انسان، برای انسان پیش بیاد. اگر شما یک حوض را در نظر بگیرید، این در حالت عادی، هیچ موجی نداره؛ ولی اگر یک ریگ داخل این حوض بیندازید، یک موج در داخل حوض ایجاد می شه و این ریگ، هر چه درشت تر باشه و به سنگی بزرگ برسه، یقینا امواجی که در این حوض به وجود می آد، خیلی بزرگ تر و قوی تر خواهد بود و این سنگ هرچه سنگین تر و با شدت بیشتری با این حوض برخورد کنه، چه بسا که آب هایی را از این حوض بیرون بریزه؛ لذا به نظر من، هنر کلا همچنین حالتی می تونه باشه که از انسان بیرون بریزه. این طور نیست که در حالت عادی، انسان قلم به دست بگیره و هرچی که بناست به عنوان هنر و شعر یا خوشنویسی و یا... ایجاد کنه؛ بلکه باید در یک حالت به خصوصی قرار بگیری تا این حالت رخ دهد؛ باید یک ضربه ای صورت بگیره؛ مثل کوه؛ کوه، خود به خود صدا نمی کنه؛ اگر صدایی در کوه پخش بشه، انعکاس آن را می شنوی و هر چی این قوی تر باشه، آن انعکاس قوی تره و هر چه دل انسان با اون موضوعی که می خواد مطرح کنه، صمیمی تر باشه، یقینا کارش خیلی شیرین تر و قشنگ تر خواهد بود؛ چه در شادی چه درغم؛ چه در حماسه چه در درام و چه چیزهای مختلف.

شما با مثنوی بلند «شیعه»، در جامعه ما شناخته شدید؛ یعنی هر جا که نام حاج محمدرضا آقاسی می آد، شعر شیعه در ذهن تداعی می شه؛ خیلی علاقه مندیم قدری درباره آن شعر بفرمایید و این که چه حالاتی رخ داد که چنین مثنوی ای را بسرایید و کلاً مثنوی شیعه، چند بیت است؟

البته شعر و عشق یکیه؛ این که چگونه شد که عاشق معشوق شدی را نتوانی بگی، چه شد که مجنون، شیفته لیلی شد را نتوان کلماتی یافت تا عنوان کرد؛ فقط می تونم بگم عنایت اهل بیت علیهم السلام است. من خودم هم الان حقیقتا تاکنون ابیات این مثنوی را نشمردم؛ ابیاتش چقدر است؟ 500 بیت؟600 بیت؟ 700 بیت؟ دقیقا نمی دانم. از سال 1368 تاکنون هنوز پرانتزش را نبستم؛ چون که پرانتزش را من باز نکردم که حالا بخوام پرانتز این طرف رو ببندم. خود اهل بیت عنایت کردن و تا آخر عمر هم ادامه خواهد داشت.

در وادی شاعری، برخی ابیات بر دل سراینده شعر می شینه؛ شما از بین اشعارتان، آن شعری که به خیلی به دلتان نشسته، کدام بیت و شعر بوده؟

هنر، فرزند روح انسانه و یک هنرمند، همه بچه هایش را دوست داره؛ باز بستگی داره کدوم فرزند شما بیشتر به شما محبت کرده باشه؛ یقیناً گرایش ها به آن مطلب بیشتر خواهد شد و خوب یقینا هر جایی که ذکر علی علیه السلام و آل علی علیهم السلام، ذکر آقا حضرت ولی عصر(عج)، ذکر حضرت زهرا سلام الله علیها ذکر آقا امام حسین علیه السلام باشه، یقیناً دل بیشتر آرامش می گیرد و بیشتر به اون سمت گرایش پیدا می کنه؛ اما واقعاً مشکله که در بین مثلا یکی دو هزار بیت، من یک بیت را بخوام بگم این از همه بهتره؛ مثلاً شما یک وقت به گل فروشی می رید، سه رقم گل داره، یک رقمش را راحت تر می تونی انتخاب کنی؛ اما یک موقع به گل فروشی میری، پنج هزار نوع گل داره، انتخاب یک گل، از این پنج هزار مدل گل، خیلی مشکله؛ من همه گل ها رو دوست دارم.

اگه یکی بخواد مثل شما یا سایر شعرا، شعر بگه، باید چه چیزی رو در خودش تقویت کنه؛ اصلاً باید چکار کنه؟ آیا کسی که اصلا ذوق شعرگویی ندارد، می تواند روزی شعر بگوید؟ فرقی نمی کنه چه جور شعری؛ حالا یا متن های خیلی زیبا یا شعر نو یا...؟

قریحه شعر و هنر، مثل غرایز دیگر در انسان هست؛ مثل خشم، غضب، محبت، گریه، خنده...؛ بستگی دارد که چه غریزه ای در انسان تحریک بشه و به ثمر بشیند؛ ولی یه وقت انسانی هست که با یک لطیفه، خنده اش شروع می شه؛ اما انسانی هست که ده تا لطیفه، لبخندش را تحریک نمی کنه و در مسائل غضب و محبت و... هم این طور است. شعر هم چیزی جدای از غرایز انسانی نیست؛ در همه هست؛ فقط بستگی به این دارد کی برانگیخته شود.

اگر قرار باشه، روزی دیگه شعر نگویید، چه خواهید کرد؟

اگر قرار باشه شعر نگم، یقینا سینه خاک خواهم خوابید.

برخی افراد با توجه به ظاهرتان، از شما به عنوان صوفی (درویش) یاد می کنند؛ نظرتان در این زمینه چیه؟

در میان لجه خون ماهی ام

یا علی درویش روح اللهی ام

چرا شما در عرصه شعر و شاعری، وارد سیاست هم شده اید و اشعار سیاسی هم سروده اید؟

اشعار سیاسی، منظور چیه؟ اگر این هست که به سمت حزب ها و گروه های سیاسی متمایل باشم، نه؛ چون من سعی ام در این است که فقط و فقط در خط رهبری باشم و هر چیزی که بخواد به نظام ضربه بزند، در حد توان خودم، دفاع کنم و از نظام با اسلحه خودم که شعر هست، دفاع کنم. این نیست که حالا بیام سمت این جبهه یا آن جبهه یا از این حزب یا آن حزب برای یک کدام از این احزاب - چه چپ و چه راست، چه این ور چه اون ور - بخوام سینه بزنم و بخوام حزب های دیگر را بکوبم. شعر من سیاسی هست؛ اما حزبی نیست.

شما اصلاً خط و خطوط و جناح بندی های سیاسی را قبول دارید؟

خب این جوابش خیلی مفصل خواهد بود و با یکی، دو دقیقه، نمی توان جواب داد. به این سبک و سیاقی که توی این مملکت هست، نه؛ چون وقتی که حزبی برنامه اش مدون نیست، اصلاً حزب نیست. حزبی که برای مسائل سیاسی مملکت نتواند خط و مشی مدون و اساسنامه داشته باشد، حزب نیست.

شما فکر نمی کنید برخی اشعار شما به ذائقه گروه های سیاسی خوش نیاد و این عاملی بشود برای منزوی و محدود کردن شما؟

کار ما در این عالم چیست؟ آیا در صدر اسلام، همه گروه ها و همه اقشار از آقا رسول الله صلی الله علیه وآله خوششان می آمد؟ از آقا امیرالموءمنین علیه السلام خوششان می آمد؟ در همین زمان خودمان، آیا همه اقشار و گروه ها از حضرت امام خمینی(ره) خوششان می آمد؟ آیا اگر روزی، انشاءالله آقا امام زمان علیه السلام بیاید، همه مردم عالم و همه حزب ها و گروه ها از آقا خوششان خواهد آمد؟ یقینا این طور نیست. اگر شعر ما خلاف مسائل مملکتی و نظام جمهوری و حکومت اسلامی و اهانت به شخص یا گروه خاصی هست، ما از این اشعارمان صرف ظر می کنیم؛ اما یک خط کلی نظام هست و سعی ما در این است که اون خطوط کلی نظام و شرع مقدس را بفهمیم و در جهت اعتلای نظاممان حرکت کنیم و مشخص است که همه افراد، از همه قانون ها خوششان نمی آید. به قول حضرت امام (ره)، سارق ها و قاتل ها هم از قانون خوششان نمی آید. وقتی می گویند جریمه عبور از چراغ قرمز، مثلاً سی هزارتومان است، چه کسانی خوششان نمی آید؟ مشخصه که آنهایی که نمی خواهند پشت چراغ قرمز صبر کنند. اگر ما اهانت به شخصی کردیم، حرف شما قبول است و اما در همه جای دنیا، نه تنها در ایران، در همه جا هست که هر حکومتی که مخالفی داشته باشه، مخالفش را بایکوت و خونه نشین کنه.

با توجه به این که یک چهره معروف هستید، برخورد مردم در کوچه و خیابان و... با شما چطوره؟

عامه مردم، محبت؛ از راننده تاکسی گرفته تا نانوا، بقال، بچه مدرسه ای، کسانی که به نوعی بشناسند، محبت می کنند؛ بچه های هیئتی، بچه های غیر هیئتی، بچه های پایین شهر، بالاشهری، دانشجوها و... . من از مردم چیزی جز محبت ندیدم؛ اما مسئولان فرهنگی مملکت، متأسفانه حتی کوچک ترین محبتی را تا به حال در حق من نداشتند.

به نظر شما مشهور بودن خوبه؟

شیخ محمد لاهیجی، متخلص به «اسیری»، در دیوان مثنوی خودش فرمود:

اشتهار خلق، آفات ره است

کی گزیند شهره، هر کو آینه

بعضی خود را سگ و برخی قلاده به گردن می اندازند و گروهی قمه می زنند؛ آیا ما می توانیم در مورد ائمه، خود را تا این حد خوار کنیم؟

اینکه می توانیم یا نمی توانیم، ما در مقابل ائمه چیزی نیستیم؛ اما این که حالا این مطلب بخواهد عامه شود، مثلاً من آقاسی بخواهم در عامه مردم، با دیدگاه های مختلف و با درجات فهم مختلف، بگویم من سگ علی ام و قلاده به گردنم بیندازم و هو هو، مردم! همه هو هو کنید، این را من نمی پذیرم. من اگر سگ علی ام، باید وفایم را به علی ثابت کنم و درباره قمه زنی، از نظر شرعی در حد فتوا نیستم که خواسته باشم فتوا بدهم. در این رابطه، مقام معظم رهبری نظر خود را فرمودند و تکلیف برای همه روشن شده است.

برای حضرت میثم تمار و پایبندی شیعه به مولایش، یه شعری بفرمایید.

یک مخمس (پنج پایه) هست که من به نام «رقص مرگ»، یک مصرع در آن جا دارم؛

شیعیان را شیوه های گونه گون رقصیدن است

یا ابوذروار، در دشت جنون رقصیدن است

یا چو مسلم، از بلندا سرنگون رقصیدن است

یا چونان عباس، در غرقاب خون رقصیدن است

رقص میثم، می نوازد ریسمان دار ر

شما در جبهه های جنگ هم حضور داشته اید؟

من مدت کوتاهی در جبهه بودم. من با جهاد استان تهران، دوره بلدوزر. دیدم که مدت کوتاهی در شوش دانیال بودم و سپس از آن جا به جزیره مجنون و سه راه جفیر و شلمچه رفتم. همچنین من چندین سال، در اول انقلاب، در کمیته انقلاب اسلامی در مبارزه با گروهک منافقین و... فعالیت داشتم و حدود یک سال در راستای فعالیت های نهضتی با نیروهای ساتجا که توسط شهید محمد منتظری اداره می شد، در کشور سوریه بودم و در آن جا فعالیت داشتم.

شما درباره مقام معظم رهبری هم شعر گفتید؟

آقا، عشق منه، پیر منه، مراد منه، مرجع منه و رهبر منه.

در رابطه با امام؟

امام هم همچنین. من برای امام و مقام معظم رهبری، شعرهای زیاد دارم.

اگر ممکنه چند بیت از اشعارتان را که در رابطه با مقام معظم رهبری سروده اید، برای خوانندگان این مصاحبه بفرمایید.

بنگر رحماء بینهم را

تکرار تب غدیر خم ر

امروز علی غریب و تنهاست

آماج هجوم اهرمن هاست

او کیست؟ گلی ز باغ زهرا سلام الله علیه

پرورده درد و داغ زهرا سلام الله علیه

او، نور دل بسیجیان است

چون مادر خویش، مهربان است

مستم ز تبسم نمازش

لبخند چو غنچه، دلنوازش

چشمانش، بوی عشق دارد

مستی ز سبوی عشق دارد

چون فاطمه پشتوانه اوست

«تا هستم و هست، دارمش دوست»

در رثای شهدا، سروده هایی داشته اید؛ لطفاً چند بیت از آن را بفرمایید.

دلم تنگ شهیدان است امشب

که همرنگ شهیدان است امشب

من از خون شهیدان شرم دارم

که خلقی را به خود سرگرم دارم

زمن پرسید، فرزند شهیدی

که بابای شهیدم را ندیدی

به من می گفت مادر، او جوان بود

دلیر و جنگ جوی و پرتوان بود

نمی دانم چه سودایی به سر داشت

به دوشش، کوله باری از سفر داشت

قدم در کوچه باغ عشق می زد

به جان خویش، داغ عشق می زد

چه عشقی؟ عشق مولایش خمینی

که بوسد تربت سبز حسینی

به امیدی که از آن گِل، کام گیرد

بگرید تا دلش آرام گیرد

نظر شما پیرامون آمریکا و آنهایی که می گویند باید با آمریکا ارتباط داشته باشیم، چیه؟

آنهایی که آمریکا را دوست دارند، یقیناً دوست دارند که بیگانه بر سرشان حکومت کند.

آیا شما اشعاری در رابطه با آن دسته افرادی که علاقه مند به ارتباط با آمریکا هستند، سروده اید؟

اینها که پنبه شان زده شد؛ بالاخص با این هجوم سفاکانه آمریکا به ملت مظلوم عراق، پنبه همه مدعیان حقوق بشر و دموکراسی غربی و آمریکا و غرب گرایی، نه تنها در ایران، بلکه در تمام عالم زده شد و دیگه باید آدم حماقت داشته باشه که بخواهد دست از دامن مقام معظم رهبری بردارد و زیر پرچم آمریکا سینه بزند.

اگر نظم نوین، هر پرده در خون می کشد ما ر

شهادت از گلوی غرب، بیرون می کشد ما ر

رها می گردد آخر زلف ما، بر نیزه ها در باد

فرو می پاشد از هم، هفت بند غرب غربت ز

و انشالله سرنوشت آمریکا بدتر از شوروی سابق خواهد شد.

وقتی که شنیدید بارگاه آقا امیرالموءمنین علیه السلام را با خمپاره زدند، چه احساسی داشتید؟

به آن حد بود که اگر چاره ای داشتم، می رفتم و جلوی صحن آقام می ایستادم و سینه سپر می کردم که اگر می خواهند بزنند، اول به سینه من گلوله بزنند و خونم را بریزند.

بیشتر اشعارتان در رابطه با اهل بیت علیهم السلام است؛ تا حالا عنایاتی را از این بزرگواران به وضوح لمس کرده اید؟

جاده حیرت، بسی پر پیچ بود

لطف ساقی بود و باقی هیچ بود

همه اش عنایت آنهاست.

شما بیشتر اوقات برای اجرای برنامه در سفرید؛ این امر، باعث ایجاد مشکلی در خانواده نمی شود و آیا همسرتان از این مسئله راضی است؟

تا حالا که پیش نیومده و رضایتمندی را از خود حاج خانم بپرسید.

همسر حاج آقا: من از حاج آقا راضی ام و مشارکت ایشون در منزل خوبه، من از ایشون راضی ام، خدا هم از ایشون راضی باشه.
اوقات فراغت خود را چگونه می گذرانید و تفریحات شما چیه؟

اوقات فراغتم را بیشتر به استراحت می گذرانم و تفریحات من، تلویزیون و جدول و از برنامه تلویزیون هم بیشتر اخبار داخلی و خارجی را دنبال می کنم و با فوتبال هم میونه خوبی دارم.

شما اهل ورزش هستید؟

بله. من قبلا تکواندو کار می کردم.

شما طرفدار پرسپولیس هستید یا استقلال؟

من طرفدار تیم پاس هستم و از تیم های خارجی هم تیم آرسنال و به نظر من، بهترین بازیکن دنیا، شماره 14 آرسنال، تیری هانری است.

اهل موسیقی هستید؟

بله، موسیقی را دوست دارم.

چه موسیقی را دوست دارید؟

موسیقی های سنتی را بیشتر می پسندم و از سازها، به تار، نی و دف بیشتر علاقه دارم.

بزرگ ترین آرزوی شما چیه؟

بزرگترین آرزوم اینه که آقا حضرت ولی عصر(عج) مرا به نوکری خود بپذیرد و اعمالم مورد تأیید ایشان باشد که اگر چنین شود، تمام کارهای دنیوی و اخروی، تضمین و تأیید شده می باشد.

در پایان، اگر برای جوانان و آنهایی که می خواهند از طریق شعر و شاعری به جایی برسند، مطلبی برای گفتن دارید، بفرمایید.

اگر موضع داشته باشید، صاحب موضوع خواهید بود و اگر موضع نداشته باشید، در هر وادی، سر گشته اید.

از این که در این گفت وگو شرکت کردید، صمیمانه تشکر و قدردانی می کنیم و برای تان آرزوی توفیقات روزافزون در سایه توجهات حضرت ولی عصر(عج) داریم.

من هم به نوبه خودم از شما که زحمت کشیدید و تشریف آوردید، تشکر می کنم و برای تان آرزوی موفقیت می کنم.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار