شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۸۷۸۳
تاریخ انتشار: ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۰
این رونمایی با تمام دیگر رونمایی ها که رفته بودیم فرق داشت، فضایش چندان عادی نبود. نمی شد با چند خبر ساده آن فضا را منعکس کرد. این رونمایی ویژه ...
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش سرویس اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ این رونمایی با تمام دیگر رونمایی ها که رفته بودیم فرق داشت. از همان اول قرار بود بروم سخنرانی ها را بنویسم و برگردم. اما فضایش چندان عادی نبود. نمی شد با چند خبر ساده آن فضا را منعکس کرد. این رونمایی ویژه بود.


نه به خاطر سخنرانان ویژه اش که این هم اثر داشت، نه به خاطر موضوع، محتوا و نکات فنی نویسندگی ویژه که این هم بود، اصلاً به خاطر صدای سرفه ها، فضای ویژه ای داشت.


رونمایی از کتاب «سفر به روایت سرفه»، یک رونمایی خشک، رسمی و اداری نبود. نشستی صمیمانه بود که انگار همه با یکدیگر آشنا بودند.


در این رونمایی جانبازانی حضور داشتند که فضا را برای همۀ حاضران تغییر دادند. جانبازان شیمیایی، قطع نخاعی، نقص عضو و ... حضور داشتند.


راست می گفت علیرضا کمری که سرفه های این جانبازان معنا دارد. سرفه هایی که گاهی آنقدر زیاد می شد که اگر مجید انتظامی، از صاحب نام ترین آهنگسازان کشورمان نیز می خواست، نمی توانست سمفونی سرفه ها را به این زیبایی بنوازد.


ماجرای این کتاب از این قرار است که جمعی از جانبازان شیمیایی به عنوان سفیران صلح به کشور ژاپن و شهر های هیروشیما و ناکازاکی که در اواخر جنگ دوم جهانی بماباران اتمی شده بودند سفر کردند. در این سفر حمید حسام که ید طولایی در نوسندگی دارد و به قول کمری، قلم در دستانش نرم است، حضور داشت و سفرنامه ای نوشت که اگر بخوانیدش، حتماً در ذهنتان خواهد ماند. به قول خانم بابایی، مادر شهید و مترجم این گروه که در ادامه بیشتر در موردش می نویسیم، در این کتاب هم گریه می کنیم و هم می خندیم.


در ابتدا علی جلالی، جانباز شیمیایی که در این سفر حضور داشت به سخنرانی پرداخت. وی در ابتدا یکی از اهداف سفر را رساندن صدای مظلومیت جانبازان دفاع مقدس معرفی کرد. اما سخنی که تکان دهنده بود این بود که مهمترین ابزار انتقال این پیام در ژاپن کپسول اکسیژن بود.


جلالی سپس به ذکر خاطره ای شیرین از این سفر پرداخت. دکترهای ژاپن پروندۀ وی را که ارزیابی کردند باورشان نمی شد پس از 16 سال هنوز زنده باشد. در پرونده قید شده بود که بیش از 1 ماه زنده نمی ماند. علتش را که پرسیدند، جلالی گفت ما دکترهایی داریم که از دکترهای شما دکترترند. آنها که متوجه منظور این جانباز کشورمان نشدند گفتند ما می خواهیم این دکترهای شما را ببینیم. جلالی هم گفت اولین بار که به ایران آمدید، آن ها را به شما نشان می دهیم. دکترهای ژاپن پس از چندی به ایران آمدند و جلالی آنها را به قم و زیارت حضرت معصومه (س) برد. اتفاقاً د رهمان روز خادمان حرم از دوستان هم لشکر جلالی بودند. در فضای حرم نیز صوت زیبایی از قرآن پخش می شد. بنابراین دکترهای ژاپن به شدت در فضای حرم قرار گرفتند و آن زمان بود که متوجه شدند چرا علی جلالی پس از 16 سال زنده است.


پس از وی حمید حسام، نویسندۀ کتاب جملاتی کوتاه بیان کرد. وی مهمترین انگیزۀ نگارش این کتاب را پاسخ به 2 سؤال تاریخی ذهن خود، یعنی بمباران اتمی ژاپن و بمباران شیمیایی جنگ 8 ساله بیان کرد. البته سومین مسئله نیز در میانۀ سفر برایش ایجاد شد. بعد از 67 سال ژاپن توانست بمباران اتمی کشور خود را در جهان جا بیاندازد. اما ما نتوانستیم در خصوص دفاع مقدس و جانبازان شیمیایی چنین کاری کنیم.


سپس سرکار خانم بابایی پشت تریبون حاضر شد. وی اصالتاً ژاپنی است اما سال ها در ایران زندگی کرده است. فرزندش پس از آنکه در کنکور سراسری قبول شد، قبل از آنکه پایش به دانشگاه برسد، به شهادت رسید. حال این مادر شهید، به عنوان مترجم همراه این گروه به ژاپن رفته بود. فارسی را بد صحبت نمی کرد اما قدری دقت می خواست تا مطالبش را متوجه شویم. جالب است که این مادر شهید دو جنگ جهانی را تجربه کرده بود. حال او هم مادر شهید بود و دو جنگ بزرگ یعنی جنگ جهانی دوم و جنگ ایران و عراق را در تجربیات خود داشت، این کتاب را به عنوان کتابی جذاب معرفی کرد. وی می گفت با این کتاب گاهی خندیدم و گاهی گریه کردم. همچنین با توجه به آنکه زبان فارسی را با تسلط کامل بیان نمی کرد، گفت کتاب «سفر به روایت سرفه» نثر ساده و شیوایی دارد و برای من نیز قابل فهم است.


جالب است با وجود سن بالا سعی می کرد گاهی از طنز در جملاتش استفاده کند. مثلاً در ذکر خاطره ای از سفر به ژاپن گفت: بیخی همکلاسی هایم در دورۀ دبستان را در این سفر دیدم. آنها گفتند ما 76 سالمان است. سپس خنم بابایی به طنز پرسید: من کجا 76 ساله هستم؟


در نهایت نیزدو پیشنهاد مطرح کرد. اولاً پیشنهاد کرد هرکسی به هیروشیما می رود یک خاطره، هرچند کوتاه بنویسد. همچنین پیشنهاد و ابراز امیدواری کرد این کتاب به زبان ژاپنی ترجمه شود.


کتاب «سفر به روایت سرفه» را خیلی های دیگر نیز خوانده و تعریضی بر آن نوشته یا گفته اند. محمدرضا سنگری و حبیب احمدزاده از جمله همین هایند که به نوعی سعی کرده اند از این کتاب تعریف کرده و آن را به اهل کتاب پیشنهاد دهند. علیرضا کمری نیز در سخنانی علمی از شأن این کتاب و جایگاه ویژه اش در ادبیات داستان و ادبیات دفاع مقدس گفت.


در نهایت آنکه رونمایی کتاب «سفر به روایت سرفه» با دیگر رونمایی ها بسیار متفاوت بود. ما که شاید در هفته چند رونمایی کتاب برویم این تفاوت فاحش را درک کردیم. مسئولانی که تنها به خاطر مسئولیتشان آمده و سخنرانی کنند حضور نداشتند. سخنرانانش جانبازان و مادران شهدا بودند. حضور این دو نیز موجب نمی شد این جلسه صرفاً به یک مجلس گریه تبدیل شود. یعنی جلسه ای سنگین و در عین حال زیبا بود.


شکل خشک و رسمی رونمایی های معمول را نیز نداشت. اصلاً بخشی از رونمایی به خاطره گویی گذشت. خاطراتی که گاه طنز نیز بود. این رونمایی از آن جلساتی بود که خبرنگاران از حضور در آنها و تهیۀ گزارش لذت می بردند. این حس لذت را در میان مخاطبان جلسه و حتی سخنرانان نیز می شد پیدا کرد. این رونمایی سفرۀ نعمت و برکت الهی بود که برای شرکت کنندگان پهن شده بود.


چقدر جای چنین جلساتی در کشورمان خالی است ...

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار