شهدای ایران shohadayeiran.com

اساس عامل درونی، لقمه است، خیلی خوردن این­ها هم حتّی حلالش، انسان را میخکوب می­‌کند و نمی‌گذارد انسان به آن حالی که می‌خواهد پرواز کند و به آن قله­‌های ترقی انسانی برود؛ چه برسد به شبهه­‌ناک، چه برسد به حرام!
به گزارش شهدای ایران به نقل از فارس، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترنی جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» با محوریت هر عملی، عمل حسنه یا عمل سیّئه طبعاً نیاز به مقدّماتی دارد که به عنوان مراحل و مراتب عمل بیان می‌کنند، پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

* خطورات الهی، ایمان و عمل صالح

پروردگار عالم عمل را با ایمان حقیقی عجین کرده است. اولیاء خدا حسب آیات و روایات شریفه، بیان می‌­فرمایند: اصلاً عملی عمل نخواهد بود الّا به ایمان و این ایمان را اوّل به حال خطورات ذهنی تبیین می­‌کنند، «الّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات».

اینکه فرمودند: «إنّما الأعمال‏ بالنّیات‏»، این نیّات، در ابتدا به خطورات ذهنیّه عند الاولیاء و عرفاء تبیین شده است. بیان کردیم خطورات اربعه، ابتدا خطورات نفسی است، بعد خطورات شیطانی، بعد خطورات ملکی و بعد خطورات رباّنی که علمای اخلاق و عرفای عظیم‌الشّأن در این تقسیم اربعه خطورات، نکات بسیار زیبایی را بیان کردند.

حتّی بزرگان و اعاظم ما، تمام بحث ایمان را تبیین به این می­کنند. آنجا که اعراب آمدند ولو بادیه نشین - که بعضی بیان کردند: به نظر می­رسد کلّی است، چه بادیه‌نشین، چه مِن المدن - بیان فرمودند: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا»‏، بعضی از بزرگان و اعاظم نکته ظریفی را بیان کردند، فرمودند: علّت اینکه بیان شد «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا»‏ این است که این ایمان در ابتدا به خطورات ذهنی است. «إنّما الأعمال‏ بالنّیات‏» اگر حال خطورات، خطورات ملکی و ربّانی شد، ایمان بالله می­‌آید و آن را به عمل، آن‌ هم عمل صالح دعوت می­‌کند.

به تعبیر دیگری که بزرگان و اعاظم بیان فرمودند، از جمله ملّا محسن فیض کاشانی، آن عالم عامل و ربّانی: این نیّت در ذهن است که عامل می­‌شود. اگر حال این خطورات، الهی شد، اصلاً ناخودآگاه گاهی انسان در عمل صالح قرار می‌­گیرد.

* مقدمات، مراحل و مراتب عمل

لذا بر اساس این مطلب، بعضی از اولیاء خدا جورچینی به نام تقسیمات عملیّه و مراحل شکل‌گیری عمل درست کردند؛ یعنی این‌طور نیست که عمل به خودی خود صورت بگیرد، اگر عملی عمل صالح شد، طبعاً مقدّمات، حالات و مراحلی دارد که تا این مقدّمات، مراحل و حالات به‌وجود نیاید، عمل به عنوان عمل صالح به‌ وجود نمی‌­آید.

حتّی بزرگان و اعاظم ما مثل ملّای نراقی تبیین می­‌فرمایند: نه تنها اعمال صالحه، بلکه برای اعمال رذیله و این رذائل اخلاقی هم مقدّماتی فراهم می­شود که آن مقدّمات عامل می­‌شود که انسان ورود به عمل کند.

به تعبیر دیگر، اگر بخواهیم آنچه که اولیاء خدا بیان فرمودند، بیان کنیم و دسته‌بندی کنیم، این است که هر عملی، عمل حسنه یا عمل سیّئه، طبعاً نیاز به مقدّماتی دارد که به عنوان مراحل و مراتب عمل بیان می­‌کنند که اگر آن مقدّمات به‌وجود نیاید و آن مراحل و مراتب شکل گیری نشود، عمل به‌ وجود نمی­‌آید.

حال، آن مراحل چیست؟ آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، ابوالعرفاء، آیت‌الله العظمی ادیب یک تقسیم بندی را بیان فرمودند که مثل همین مرحله را یک موقعی محضر مبارک علاّمه ذوالفنون، استاد عظیم‌الشّأنمان، علّامه آیت‌الله حسن‌زاده آملی بودیم، ایشان هم در مباحث عرفان، نکات این مراحل را خیلی زیبا مثل ایشان تبیین کردند. این مراحل را اولیاء خدا هم بیان فرمودند، امّا گاه در تقسیم‌بندی­ها تقسیم بندی‌نشده است، نه اینکه به ظاهر مطلب نویی باشد.

عزیزان من! جوان‌­های عزیز! فرزندان عزیزم! چون همه مبانی اولیاء خدا بر اساس قرآن و روایات حضرات معصومین(ع) است، طبعاً همه یک تفکّر را دارند. حال آن‌ها مثل حال انبیاء است. «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه‏»- به این نکات دقّت کنید - اولیاء خدا شاید به واسطه شرط زمان و مکان و حتّی نوع مخاطب، مطالبی را بیان کنند که تصوّر کنید متفاوت است، یا جابجا است، امّا وقتی کسی دقیق شود و حال را ببیند، می­بیند همه آن‌ها یک چیز را بیان می‌کنند و همه آن‌ها یک نوع بیان دارند؛ چون همه آن‌ها به یک چیز بیشتر دعوت نمی‌کنند، به خدا دعوت می­‌کنند «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» به امر خدا، متخلّق شدن به اخلاق الهی و تزکیه دعوت می­‌کنند.

امّا آنچه که به نظر می­‌رسد بهترین وجه است، مطلبی است که ابوالعرفاء، آیت‌الله العظمی ادیب و مولانا العارف، علّامه حسن‌زاده آملی بیان فرمودند و آن اینکه در این طیّ مراحل شکل‌گیری عمل، دو حال وجود دارد که یک حال، حال به ظاهر ادراکات و احساسات ناخودآگاه است.

گرچه در آخر اولیاء خدا می­‌گویند: همین ناخودآگاه­‌ها هم حال ناخودآگاه ندارند - که به فضل الهی این مطلب را با نکاتی که بزرگان و اعاظم تبیین فرمودند، توضیح می‌­دهم - می‌فرمایند: آن مراحلی که حال آن‌ها حال ناخوداگاهی محسوب می­‌شود، به نهایت این است که ناخودآگاه نیست و بر اثر بعضی از نکات است؛ چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است.

پس دو حال را برای طیّ مراحلی که انسان به عمل می­‌رسد، تبیین می‌کنند. یک مرحله، حال ناخودآگاهی است. مرحله دیگر در باب ادراکات عمل، عنوان حسّ باطنی است.

* حسّ باطنی و اثر لقمه

حسّ باطنی این است که در درون انسان به یک تعبیری حسّی وجود دارد که یا او را به سمت عمل الهی می­‌کشاند و او خود خبر ندارد یا او را به سمت بدی‌ها، پلشتی‌ها، زشتی­‌ها و آن اعمال سیّئه می­‌کشد که خود او خبر ندارد.

حتّی در همین مرحله، بعضی از بزرگان نکاتی را بیان فرمودند. مرحوم ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی آن عارف عظیم‌الشّان سلطان‌العارفین آنکه نامه نوشته شده را در پاکت حتی می­‌داند کدام سطرش خط خوردگی دارد. آنکه آن‌ قدر تسلط پیدا کرده بود که به تعبیر آیت‌الله العظمی بهجت آن بهجت‌القلوب علم غیب می­‌دانست و آینده را می‌­دید. به شیخ شهید عظیم الشأنمان، آن آیت حق، آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری در جوانی گفت: تو همان شیخ شهیدی هستی که در تهران به دارت می­‌زنند. ایشان می‌فرمایند: همین حس باطنی هم عاملی دارد و آن عاملش دو حال است. یکی اینکه اگر حس باطنی او را دعوت به سمت حق می­‌کند، بر اثر لقمه­‌ای است که بعضی از پدر و مادرها به طهارت جسم و روح پرداختند و در بطن مادر قرار دارد.

در روایت شریفه بیان شده: «السعید سعید فی‏ بطن‏ امّه‏، والشقیّ شقیٌّ فی بطن امّه»- بعضی به این روایت إن‌قلت آوردند. حسب حدیث‌شناسی که در باب حدیث‌شناسی دو علم حتماً نیاز است، هم علم الدرایه و هم علم الرجال، اتّفاقا روایت بسیار عالی و متقن است. من این را در درس خارج فقه و اصول بارها گفتم اینکه ما عنوان می­‌کنیم اول مطلب نفس است و بعد به مراحل دیگر می­‌پردازیم تا نسل چه باشد. این نسل هم همین طوری نمی­‌شود، بدون اینکه آشنایی نباشد انسان نسل را درک نمی­‌کند - یک موقعی در باب تخصصی با بعضی از اعزه روحانی این روایت را بررسی کردیم، اینجا عمومی است و اختصاراً بیان می­‌کنم که «السعید سعید فی‏ بطن‏ امّه‏، والشقیّ شقیٌّ فی بطن امّه» یعنی همان عالم اختیاری که پروردگار عالم آن را به دست من و شما قرار داد.

البته مطالب مفصلی بیان می‌کنند، از جمله اینکه نعوذبالله اگر کسی به زنا دنیا آمد، خود او چه گناهی دارد؟ اولیاء خدا جواب دادند: اگر او این مراحل را داشته باشد، منعی برایش نیست و پروردگار عالم برای او جبران می­‌کند. یکی از اسماء پروردگار عالم جبّار است، جبران کننده است. بله، در دنیا نمی‌­تواند آن مراحل را طی کند و قاعده هم همین را می­‌طلبد. مگر می­‌شود کسی که برای انعقاد نطفه صده می­‌گیرد تا آن طهارت جسم و روح را داشته باشد، با آن کسی که نعوذبالله در یک مجلس گناه یا به قول خودشان پارتی، آن ام الخبائث که به تعبیری مادر همه خبائث و پلیدی‌ها و زشتی‌ها است، مشروب الکلی را بخورد، مست شود، وضعش دگرگون شود و عقل ضایع و زایل بگردد، آن‌ وقت با همین حال مستانه، کسی را بگیرد و او هم همین طور و اصلاً نداند که این محرم اوست یا نامحرم، یکسان باشند؟ اتّفاقاً اینجا اگر بنا باشد این نطفه با آن نطفه هر دو یکسان باشند، خلاف عدالت است.

البته این سؤال هست که اگر چنین شخصی بگوید: من که گناه نداشتم، آن انسان پلید و زشت که حالش، حال گناه بود و آن زنی که عفت را از دست داده و حالش حال مذنبین و گنهکاران عالم است، آمدند، من چه گناهی دارم؟ جواب‌های این سؤال داده شده و الان بحث این نیست. شاید در باب توبه، یک زمانی بیان کنیم که توبه هر کس چگونه است. حال توبه و مراحل توبه چگونه است و اگر این طور بود او باید چه کند و آیا او باید توبه کند یا آن‌ها باید توبه کنند و ... .

علی ایّ حال، عزیز من! عالم هم عالم اثر و مؤثّر است و این کد اساسی است که هر روز باید در ذهنمان مرور کنیم. نمی­‌شود یک کسی در آن طهارت کامله نطفه‌ای تشکیل دهد و یک کسی با آن وضع و بعد بگوییم هر دو باید یکسان باشند. این دور از عدالت خداست. حتی دو دوتا چهارتاهای خودمان هم به انسان می­‌گوید که نمی­‌شود این حال به وجود بیاید.

لذا اولیاء خدا از جمله ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی شریف بیان می­‌فرمایند: از جمله این خطوراتی که به عنوان خطورات باطنی، این حس باطنی دعوت می­‌کند، این هم خودش بر اثر آن حالاتی است که قبل بوده، گاهی لقمه، لقمه طیب و طاهر است که همه مطالب در باب قلب و جسم بوده است. در باب روح، همه و همه بر اساس این لقمه است که بسیار بسیار مهم است.

لذا بعضی از اولیاء خدا نکته لطیفی را با آن روح لطیفی که داشتند اشاره کردند و آن اینکه پرودگار عالم در خود جنّت به ابانا آدم و امنا حوا بیان فرمودند که بروید هر چه می­‌خواهید بردارید «وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما»، امّا فرمودند: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»؛ یعنی پروردگار عالم می­‌خواست از همین جا هشدار و انذار دهد که این درخت در اصل که حرام نبوده، امّا چون پروردگار عالم فرمود: نزدیک نشوید، بر تو حرام شد. لذا این ظلم به خودتان است «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ».

این حال و این وضع را بعضی بیان می‌­فرمایند: به واسطه لقمه است و حس باطنی هم بعضی می­‌گویند همین‌ طوری به وجود نمی­‌آید. این مرحله اولی است که بیان می­‌فرمایند: «انّ نشئه العمل عاملٌ لحس باطنیه». این مرحله اولی است برای مرحله شکل‌گیری عمل که خود این هم یک عاملش، عامل لقمه است. چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است و خود این هم یک حال به وجود می­‌آورد.

* اگر بدون خضر راه جلو رفتی، به بیراهه می­‌روی

بنده بنا دارم تقسیم‌بندی اولیا را بیان کنم و بعد در جلسات بعد توضیحاتی بدهم. بارها بیان کردم اخلاق باید علمی و عملی باشد و الّا اگر فقط تئوری باشد به درد نمی­خورد. این از باب این است که ما را بیدار و هشیار کند.

این مطلب را بیان کردم و عیبی ندارد اگر تکرار هم بشود. این مانند نماز است، بعضی از چیزها مانند نماز که هر روز تکرار می­شود و هر بار یک نکته تازه درون آن پیدا می­شود، تکرارش عیبی ندارد. عرض کردم در محضرآن کنز خفی الهی، آیت‌الله مولوی قندهاری آن مرد شریف بودیم، آن مرد الهی که او هم علم غیب می­‌دانست و فتنه ها و فتن را بیان کرد، از جمله فتنه ۸۸ را که بزرگان و اعاظمی هم هستند، از جمله عزیز دلم جناب آقای حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی خسروی که در رکاب آقا و ملازم آقا بودند، ایشان هم می­‌دانند. بارها بیان فرمودند: فتنه‌هایی در آینده به‌ وجود می­‌آید که تیرهای بلا به سمت این سیّد عظیم‌الشّأن (امام خامنه‌ای(مدّ ظلّه العالی)) می‌آید، من نیستم ولی شما خودتان را سپر بلا کنید. ایشان نکاتی را هم بیان فرمودند که فتنه چطور است و مطالبی که بعضی از آن‌ها را بیان کردیم.

محضر مبارک آن مرد الهی بودیم، بعد از صحبت، یکی از آقایان که از اعزه روحانی بود، از آقا سؤال کرد و فرمود: آقا! من فوق لیسانس عرفان دارم. نظر مبارک شما چیست؟ من برای دکترا بروم؟ نا خودآگاه آقا خنده‌ای کرد. ما تعجّب کردیم، آن هم چه خنده‌ای. فرمودند: عجب! پس حتماً اگر دکتری بگیرید، شما عارف کامل می­‌شوید.

فرمودند: عزیز دلم! عرفان و عارف شدن به این الفاظ نیست. این­ها الفاظ است. انسان بداند بد نیست، اما عمل است که انسان را به حقیقت عارف بالله می­‌کند، نه دانستن این چیزها. البته این دانستن­ها از باب علمی ا­ست که انسان این مراحل علمیش را بداند که به اشتباه نرود، یک موقع به سمت همان عرفان­‌های کاذب، همان عرفان­‌های حلقه­‌ای، همان­هایی که بالاخره انسان بیچاره و بدبخت می‌شود، نرود. اینکه بداند اولیا خدا، بزرگان و اعاظم ما حسب روایات شریفه و آیات الهی، این نوع ورود به اخلاق داشتند. «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ‏ اللَّهِ‏»، اینکه بداند دعوتش کردند متخلّق به اخلاق الهی گردد. به یک تعبیری گام به گام بر اساس آن جورچینی که اولیاء خدا درست کردند، جلو برود و این پازل وجودیش را بر اساس آن جورچین اولیاء خدایی تنظیم کند که به بیراهه نرود. چرا؟

چون بارها عرض کردم همه انسان­‌ها حسب آیه­ شریفه، دنبال معارف و اخلاق و عرفان الهی هستند. پروردگار عالم بیان فرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه»‏ نفرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ المؤمن» نفرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ المسلم»، بلکه فرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ»، همه انسان­‌ها می­‌خواهند. خدا گواه است اگر کسی، بوش و اوباما را هم یک جا تنها پیدا کند و کمی روی آن‌ها کار کند، او هم می­‌فهمد فطرتش فطرت الهی ا­ست و خدا را می­‌خواهد، امّا بلد نیست کدام طرف برود.

خیلی درد است، اینکه شما می­‌بینید مع­‌الأسف یک عدّه در هندوستان، موش نه - از ساحت قدستان و از ساحت قدس این مکان مقدّس و از ساحت قدس منبر و حضرت حجّت(عج) معذرت می­‌خواهم، امّا ناچارم بگویم - بلکه فضله­ موش را عبادت می­‌کنند؛ چون طرف می­‌خواهد، فطرتاً می­‌خواهد جواب بدهد، امّا چون بلد نیست و راه را نمی­‌داند، مع‌‌الأسف به بیراهه می­‌رود.

اینکه باید حتماً سراغ حصن حصین برویم که در جلسه­ گذشته هم روایتی را خواندم که اگر کسی بخواهد در امنیّت قرار بگیرد، حتما باید در حصن حصین که کتاب الله، عترت و علمای ربانی هستند، باشد و اینکه بیان می­‌فرمایند: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حکیمٌ یُرشِدُهُ» همین است؛ چون گاهی دلش می­‌خواهد برود، امّا چون بلد نیست و مبانی علمی حقیقی را نمی­‌داند، او را به بیراهه می‌برد.

اینکه دیدید حلقه عرفان کیهانی و امثال این­ها به وجود آمد، اینکه دیدید دراویش و امثال اینها به وجود آمدند، برای این است که وقتی انسان بلد نیست و آن جورچین اولیاء الهی را پیگیری نکرد، بدان عزیز دلم! چه بخواهد، چه نخواهد، یک موقعی از بیراهه‌­ها سر در می‌آورد؛ چون دلش می‌خواهد به آن فطرتش جواب مثبت بدهد، امّا بلد نیست و چون بلد نیست، ابلیس و سپاهش که «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»، «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس» هستند و عرض کردیم معمولاً جنس آن­ها هم جنس خود ما است، همان­طور که هادیان الهی جنس ما هستند، «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم‏‏» پس شیاطین هم از جنس خود ما هستند، می­‌آیند فریب می‌دهند، می­‌گوید: تو اخلاق می‌خواهی، قرآن و ارتباط با خدا می­‌خواهی، این راه درست است. شیطان او را از راه جواب دادن به فطرت، به بی فطرتی می­‌کشاند – به این تعبیر دقّت کنید، این تعبیر بنده نیست، تعبیر اولیاء است - .

لذا این مطالبی را که بیان می‌­کنیم، صورت ظاهر علمی ا­ست، امّا اگر انسان دقّت کند و با جورچین اولیاء خدا جلو برود، برنده است و متوجّه می­‌شود؛ چون بالاخره انسان نسخه می­‌خواهد که چه کنم؟ چطور جلو بروم که مرضی مولایم آقا جانم حضرت حجّت‌بن‌الحسن المهدی(عج) باشد؟ چه کنم آنچه که پروردگار عالم می­‌خواهد همان را انجام بدهم و فریب ابلیس را نخورم؟ چون وسواس الخناس یعنی همین که یک موقعی کسی را نعوذبالله از طریق شهوات قدرت، مال و امثال این­ها جلو می­‌برد و یک کسی را هم از راه به ظاهر اخلاق به بی‌اخلاقی می­‌کشاند، از راه جواب دادن به فطرت الهی به گمراهی می‌‌کشاند.

لذا اینکه بیان کردند: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حکیمٌ یُرشِدُهُ» همین است؛ یعنی اگر بدون خضر راه جلو رفتی، عزیز دلم! دلت می­‌خواهد به فطرتت جواب بدهی، امّا به بیراهه می­‌روی، از عرفان­‌های کاذب، از دراویش و امثال این­ها سر در می‌­آوری، امّا آنچه که اولیاء بزرگان و اعاظم ما گفتند، آن چیزی ا­ست که حضرات معصومین(ع) به عنوان هادیان الهی از ما درخواست کردند.

* بسیار خوردن حتّی حلال، انسان را میخکوب می­‌کند

لذا اول چیزی را که تبیین می‌­کنند، این است که این حس باطنی یک محرک‌ه­ای دارد که آن محرک‌ه­اش بر اساس آن چیزی ا­ست که یا عاملش عامل بیرونی ا­ست و یا عاملش عامل درونی ا­ست.

اس و اساس عامل درونی، لقمه است. گاهی متفرقه روایاتی را بیان کردم امّا جا دارد یک موقعی بحث مفصلی راجع به اکل شرب در اسلام و لقمه بیان شود. این اثر را جدّی بگیریم.

جالب است، برای مردم خوب بابل صحبتی داشتم، اتّفاقاً بحث لقمه پیش آمد که اگر انسان ولو به حلال، زیاد بخورد، به خصوص گوشت، انسان را قسی‌القلب می‌­کند و امراضی هم دارد. یکی از آقایان، آقای دکتر شهریاری بیان کردند: یک مطلب علمی در یکی از همین شبکه­‌های خارجی - بنده اسم نمی‌برم، ایشان اسمش را هم بیان کرد - نوشته بودند، در آنجا بیان شده بود که گوشت زیاد خوردن چه مضراتی دارد، حتّی طول عمر کم می‌کند و قدرت جسم را چقدر پایین می‌آورد؛ یعنی حتّی کسانی که می­‌خواهند مادی فکر کنند، گرچه بحث ما، بحث اخلاق الهی ا­ست، امّا از نظر مادی هم چقدر مضرات دارد. ایشان بیان کردند که خود این محققین که از اطبا بودند، پانزده سال راجع به این موضوع تحقیق می‌‌کردند و تصمیم گرفتند دیگر اصلاً گوشت را ولو به مقدار کم هم نخورند، بعد به این نتیجه رسیدند که ذات انسانی گیاه­خوار است تا گوشت­خوار.

البته ما به آن مرحله کاری نداریم که این­ها تندروی می­‌کنند ولی خیلی خوردن این­ها هم حتّی حلالش، انسان را میخکوب می­‌کند و نمی‌گذارد انسان به آن حالی که می­‌خواهد پرواز کند و به آن قله­‌های ترقی انسانی برود، برسد. چه برسد به شبهه­‌ناک، چه برسد به حرام! حلالش هم نمی­‌گذارد، حلالش هم اگر زیاد خوردی، زیاد پوشیدی، حالت را خراب می‌کند. انسان مدام بخورد، که چه بشود؟!

* عامل بیرونی و اثر همنشین

عوامل بیرونی، معمول این است که انسان با چه کسانی سر و کار دارد که خود این محرک است. مثال می­زنم، در مثال مناقشه نیست، یک موقع شما با یک حافظ قرآن می‌نشینید، اصلاً ناخودآگاه یک دفعه یک عامل بیرونی در درون شما، آن حس درونی، آن حس باطنی شما را تحریک می­‌کند، می‌گوید: او با تو چه فرقی دارد؟ او هم انسان است. او چطور توانست حافظ کل قرآن شود، تو دو سوره هم بلد نیستی. به این عامل بیرونی می­‌گویند؛ یعنی نشستن با بعضی چیزها حس باطنی را تحریک می­‌کند. همان­طور که اگر جلیس شما یک انسان نعوذبالله خبیث بود، حس باطنی شما، شما را به آن فجور دعوت می­‌کند.

در آن جلسات اوّلیه که بحث را راجع به خطورات شروع کردیم و جلو رفتیم، بیان کردم اولیاء خدا می­‌گویند: همه این­ها براساس آن جورچین خداست که پروردگار عالم بیان فرمود: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها». یا این حسّ باطنی ما را به تقوای درونی خودمان دعوت می‌کند که آن عوامل بیرونی حس باطنی‌اش در درون خودمان است و تقواست. اگر جلیس شما کسی بود که شما را به قرآن و فطرت الهی‌تان دعوت کرد، شما را به سمت الهی می­برد. این عوامل بیرونی است. یا شما را به آن حسّ باطنی که فجور است دعوت می‌کند.

پس در باطن دو حسّ است؛ یکی فجور و یکی تقوا. لذا می­‌گویند: این عامل بیرونی خیلی مؤثر است، عامل درونی این است که شما لقمه‌ات را مواظبت کنی، عمده این است. من چیزهای دیگر را نمی­‌گویم، اگر این درست شد، آن­های دیگر هم درست می­‌شود. عمده این لقمه است.

عمده این است که به خصوص در این دوران بارداری، به خصوص در موقع انعقاد نطفه، اینکه صده می­گیرند و مراقبت می‌کنند، این گوش و چشم و دهان (منظور از دهان هم خوردن است و هم زبان) اینکه اولیاء اسمش را مثلث وجودی گذاشته‌اند، حفظ کند. اگر حفظ شد، بطن حفظ شده و معلوم است فرج حفظ شده است. اگر عزیز دلم! به این سه مراقبه داشتی، حالت حال الهی می­‌شود و آن­های دیگر هم در کنترل تو می‌آیند، آن­ها را هم می­‌توانی به خوبی کنترل کنی.

لذا این حسّ باطنی گاهی انسان را دعوت به فجور می­‌کند و گاهی هم دعوت به تقوا می­‌کند، عمده در عامل درونی، لقمه است. برای عامل بیرونی هم چند مطلب گفته‌اند، من می­‌خواهم فقط دو تا را بیان کنم؛ یعنی از عامل درونی یکی و از عامل بیرونی هم یکی. عمده در عامل بیرونی جلیس است. اینکه همنشین خود را چه کسی انتخاب کردی.

این نوع مجالس - کاری به شخصی به نام قرهی نداشته باشید، اینجا نه هر جا - مجالس اخلاق و مجالس دعوت به سمت پروردگارعالم، حسّ باطنی انسان را تحریک می‌­کند که خطوراتش به سمت ملکی شدن و ربّانی شدن برود. امّا یک موقعی هم مجلسی، خدای ناکرده و نعوذبالله، اصلاً ناخودآگاه انسان را به سمت دیگر دعوت می­‌کند.

اینکه می­‌گویند: اگر دیدید در مجالس عروسی ابتذال بود، بزن و بکوب و رقّاصی و ... بود، شما بگویی: من یک گوشه­‌ای نشستم و کاری ندارم، دعوت شدم، از بستگانم هستند و نمی­‌توانم بروم، عزیز دلم! ناخودآگاه شما را دعوت به آن سمت می­‌کند. یک موقعی می­‌بینی اگر مثلاً جلوی شما رقاصه‌ای هم رقصید برای شما مهم نیست. یا پسرها که اصلاً درد است، بزنند، بکوبند و برقصند و این تعاریفی که بیان می­‌کنند که مثل یا پناه بر خدا بدتر از دختران و زنان برقصند، کأن این­ها به تعبیری دخترزاده هستند، این درد است. مرد مردانگی دارد، یکی از ثبات‌های شخصیتی مرد این است که حالش با زنان فرق می­‌کند. البته خیلی از آقایان اشکال می­‌کنند، بعضی هم می­‌گویند: در خود مجالس عروسی و ...، اشکال ندارد، بگذریم، امّا واقعاً انسان اگر ورود پیدا کند، این حال تغییر می‌کند.

این همنشین اثر عجیبی در حسّ باطنی انسان می­‌گذارد. اگر جایی رفتی، دیدی همه به تعبیر عامیانه - عذر می­‌خواهم، آدم نمی­‌داند بعضی از جملات را بگوید یا نگوید، بعضی‌ها تصور توهین به خودشان نکنند، خدا گواه است من نمی‌‌خواهم این­ها را بیان کنم، امّا مجبورم بگویم - مثلاً هفت تیغه‌اند، اثر می‌گذارد. گرچه مؤمن با نظافت است، «النّظافة من‏ الإیمان» نفرمود: «مِن الاسلام»، امّا بعضی تصوّر می‌کنند در این است که هفت تیغ بزند و ... . اتو برای همه است، همه باید مرتب و منظم باشند.

امام راحل عظیم‌الشّأنمان وقتی می­‌خواست برای سخنرانی بیاید یا حتّی برای رزمندگان که با همان لباس­‌های خاکی می­‌آمدند تا جمال نورانی امام را ببینند، وقتی می­‌خواستند وارد شوند، جلوی آینه عمامه خود را تنظیم می­‌کردند، اشکال ندارد، نظم خیلی خوب است.

یک موقعی تصور نشود وقتی می­‌گوییم: چرا آن­‌ها این طوری هستند؟ متأسفانه موذی‌ها می­‌گویند: مثلاً - عذر می­‌خواهم، مجبورم این الفاظ را به کار ببرم، گرچه خیلی سخت است - این‌ها گری گوری هستند.

اتّفاقاً شما محاسنت را تنظیم کن. من این را بارها گفته­‌ام، حتّی یک جوان چه نیاز دارد محاسنش را مثل کسی که پیرمرد است و محاسنی دارد، خیلی بلند کند. یک حد عرفی که یک جوان باید داشته باشد.

خدا آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، آیت­‌الله شب زنده‌دار، مدرّس اخلاق را رحمت کند. ایشان به طلبه­‌ها تشر می­‌زد که بعضی‌هایتان سرتان را تیغ می­‌زنید و یک محاسنی هم بلند می­‌کنید، شب زفاف این دختر می­‌ترسد و وحشت می­‌کند، شب زفاف را بر او تلخ می­‌کنید. این‌ طور نباید باشد. زمان قدیم، گری یک مریضی بود به سر این­ها می­‌افتاد و این­ها مجبور بودند تیغ بزنند که بدتر نشود، چه کسی گفته این سنّت است و حالا شما چنین کنید؟

به این مطالب دقّت کنید، می­‌خواهم عرض کنم وقتی شما می­‌روید در مجلسی بنشینید که وضعشان آن چنینی است، اثر می­‌گذارد. پس حتماً باید بدانیم در این مرحله، اولیاء خدا از جمله ابوالعرفا و حضرت علامه بیان می‌فرمایند: قدم اوّل این است که در این حسّ باطنی ناخودآگاه، شما باید در فضایی باشید که آن فضا اگر حاکم به شما شد، آن تحریک اوّلیه کار خودش را می­‌کند، اگر شما را به خوبی­‌ها تحریک کرد، دعوت می­‌کند و آرام آرام به سمت خوبی­‌ها می­‌روید و اگر به سمت بدی­‌ها تحریک کرد، به آن سمت می‌روید.

* تقویت خطورات ذهنی

امّا مرحله دوّم همین بحثی که داریم، این است که بعد از این مرحله­‌ای که انسان به سمت ناخودآگاه می­‌رود، به سمت مرحله خطور ذهنی می‌رود که این خطور ذهنیه بر اساس این مطلب ناخودآگاه تقویت می­‌شود و ذهن شما را به آن سمت می­‌برد. یک بار در آن مجلس نشستی، امّا مدام دعوتت می­‌کند.

خیلی جالب است، به نظر می­‌رسد این از طفولیت است. من محضر علامه هم عرض کردم، فرمودند: بله، از طفولیت خطورات ذهنی دعوت می­‌کند. من این مثال را زدم، یکی از دوستانمان بیان کرد: یک موقعی دیدم وقتی به خانه می­‌آیم، رفتارهای عجیب غریبی از این بچه چهارساله‌ام دیده می­‌شود، طوری که مثل این بچّه‌هایی که مریضی عقب افتادگی ذهنی دارند، رفتار می‌کند – که ان‌شاءالله خدا همه مرضای مسلمین را به خصوص محبّین اهل بیت را شفا دهد - به مادرش گفتم: مراقب باش، ببین این چه حرکاتی است این انجام می‌دهد. بعد فهمیدیم یکی دو ماه است، همسایه بغلی ما مستأجری آورده که یک بچّه با عقب افتادگی ذهنی دارد، بچّه من وقتی با او بازی می­‌کند، چون حرکات او به نظرش حرکات جدیدی است، خوشش آمده و فکر کرده حرکات خوبی است.

معلوم می‌­شود در طفولیت در درون انسان موجود است که او را به این خطورات ذهنی دعوت می‌کند که این خطورات ذهنی این حسّی را که در اوّل بیان کردیم تقویت می‌­کند و مدام برای او به وجود می‌­آید؛ یعنی از آن مجلس هم که بیرون رفت، مثل همان طفل احساس می­‌کند آن اعمال را باید انجام دهد. وقتی از آن مجلس ذکر بیرون رفت، تقویتش می‌­کند و می­‌گوید: حتماً باید ذکر بگویی. از مجلس گناه بیرون رفت، تقویت می­کند و احساس می­‌کند این­ها به ظاهر متجدّد هستند، ادّعای تجدّد و حرف­‌های چنین و چنان می‌‌‌کنند، دعوتش می‌­کند.

ببینید ناخودآگاه است، اینکه کسی پای ماهواره می­‌نشیند، اصلاً دست خودش نیست، افکارش را ناخودآگاه دست آن­ها می‌­سپرد، وقتی خاموشش هم می­‌کند، این ذهن، این خطورات ذهنی دعوتش می­‌کند، دائم در درون خودش خلجان به وجود می‌آید، خلجانات ذهنی است، او را به آن سمت دعوت می‌کند. لذا وقتی بیرون هم می‌آید، فکر می‌کند اینجا هم همان اروپا است؛ چون پای ماهواره نشسته است. تصوّرش این است که اینجا هم همان حال است. لذا با آن قیافه‌ای که آن‌طرف نشان می‌دهند بیرون می‌آید که اصلاً خدا گواه است خیلی‌هایشان این طور نیستند. بنده آلمان، انگلیس، هلند و جاهای دیگر رفتم و دیدم، خدا گواه است آن‌طور که فیلم‌هایشان نشان می‌دهند، نیستند. خیلی ساده زندگی می‌کنند، امّا این‌طور نشان می‌دهند و این بدبخت بیچاره تصوّر می‌کند اروپا این است.

پس مرحله دوم را دعوت به خطورات ذهنی انسان بیان می‌کنند.

* حس و تمایل ثانوی

امّا مرحله سوم را حس و تمایل ثانوی می‌گویند. یعنی در درون ما به عنوان تمایل ثانوی هست. وقتی به خطورات ذهنی دعوت شد، مجدّداً هر بار در ذهن شما این‌‌ها مدام مرور می‌شود. خیلی عجیب است. یک حسی پروردگار عالم در درون انسان قرار داده به نام حس باطنی که وقتی شما در یک جایگاه قرار گرفتی و خطورات ذهنی آمد، بعد از اینکه جواب به خطورات ذهنی هم دادی، یک مرحله‌ای به عنوان مرحله ثانوی است که مدام می‌خواهد این را در درون شما تکرار کند.

اولیاء خدا تمثیل زدند، تمثیل ابوالعرفاء این بود که مثل ساعت است. ساعت وقتی یک دور چرخید و دوازده شد، می‌گویید: از الان مثلاً یک بامداد، بعد دومرتبه دو، سه، مجدّداً می‌آید و این مرحله مدام طی می‌شود. این مرحله ثانوی در درون شما می‌آید. این را می‌گویند از آن مطالبی است که اگر شما گرفتارش شدید، دیگر سخت است و این تبدیل به عادت می‌شود. لذا می‌گویند: ترک عادت موجب مرض است. اگر به عادت تبدیل شود، آن موقع دیگر جدی مبارزه با او سخت است، عزیزان!

لذا اولیاء خدا در باب این هم بیان می‌کنند: یک عادت، عادت حسنه است که هیچ اشکالی ندارد و یک عادت، عادت سیئه است که اگر گفتار شدی، بیچاره می‌شوی. البته عادت حسنه خیلی خوب است انسان داشته باشد، منتها با مراحل که وقتی می‌گویند: باید کنار حکیم باشی، «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حکیمٌ یُرشِدُهُ» اگر برای او حکیمی باشد که ارشادش کند، طبعاً باعث می‌شود این عادت توأم با معرفت شود.

دقّت کنید. مطالب امشب عجیب بود. بنده استدعا دارم این‌‌ها را مجدّداً، از اوّل بحث تا آخر بحث چندین مرتبه مرور کنید و برای خودتان تکرار کنید، تا متوجّه شوید؛ چون یک بحث علمی بود و اولیاء خدا بیان کردند.

پس در این مرحله که عادت است، اگر عندالعرفاء و عندالاولیاء بودی، در باب خوبی‌‌ها عادت تو تبدیل به معرفت می‌شود. امّا اگر این عادت، عادت سیئه و گناه بود، معلوم است دیگر انسان را به هلاکت می‌برد. اصلاً دیگر نیاز نیست کسی هم کنار او باشد؛ یعنی دیگر شیطان او را یله و رها می‌کند؛ چون می‌داند او دیگر عادت کرده. مگر یک موقعی که ببیند یک کسی در مقابلش قرار گرفت، یک ولیّ خدایی که بخواهد دست او را بگیرد، آن موقع شیطان دوباره می‌آید. به ایادی‌اش می‌گوید مواظب باشید، نکند این از دست برود.

ولی اگر بدی عادت شود، دیگر نیاز به کسی نیست. او دیگر خودش جلو می‌رود و مدام مراحل هم بدتر و بدتر می‌شود، دیگر به تعبیر قرآن می‌شود «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل»‏؛ چون دیگر تمام است. مگر یک موقعی که بخواهد برگردد. آن موقع ابلیس به ایادی و سپاهش می‌گوید مواظب باشید، مثل اینکه یک رشحاتی بر این آمده و می‌خواهند او را به آن سمت ببرند و إلّا به حال خودش رهایش می‌کند.

* هر ساعت، یاد آقاجان و مراقبه خطورات ذهنی‌

لذا یکی از چیزهایی که باید ما را مراقبه کند، همین توسّل است. عزیز دلم! این توسل را بارها گفتم و الان هم عرض می‌کنم، به خصوص توسّل به آقاجانمان، حضرت حجّت. دوره، دوره آقاجانمان است. آن آقایی که انبیاء، از جمله عیسی بن مریم، آن مسیح «هو المسیح»، آن روح الله، آن که در دوران خودش قدیسه عالم، مریم(س) کفوی ندارد، یک مادری این چنینی دارد که کفوی در دوران خودش ندارد. لذا آن ملک مقرّب الهی می‌آید و آن مطالب و عیسی بن مریم به وجود می‌آید. عیسی بن مریمی که صلب ندیده است. عیسی بن مریمی که روح الله است. عیسی بن مریمی که جزء پیامبران اولوالعزم است. عیسی بن مریمی که شفابخش است. این عیسی بن مریم افتخار خادمی آقاجانمان، حضرت حجّت را دارد. توسل به آقاجان خیلی مهم است. دائم توسل کنید.

خودم را مقید کردم که این مطلب را هر بار بگویم و شما هم بیان کنید. یکی اینکه عزیز دلم! هر ساعت، یاد آقا حداقل به دعای سلامتی باشد. ساعت یا موبایلت را کوک کن، ساعت ده است یک مرتبه، یازده یک مرتبه، دوازده یک مرتبه و ...، دعای سلامتی آقا را بخوان. شب می‌خواهی یازده، دوازده بخوابی و سه و چهار بلند شوی، برای آن ساعاتی که می‌خواهی بخوابی هم بخوان. ساعت هفت و هشت یادت آمد که مثلاً ساعت پنج و شش را نخواندی، قضایش را به جا بیاور. هر ساعت، به یک دعای سلامتی، اقلش را می‌گویم، اگر توانستی چیزهای دیگر را هم بخوانی. دعای فرج را هم بخوانی. دعای سلامتی، «اللهم کن لولیک»، دعای فرج «الهی عظم البلاء»، هر کدام را خواستی. چون در دعای سلامتی از خدا درخواست می‌کنیم «اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن المهدی صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل الساعه» پس من و شما هم باید هر ساعت یاد آقاجان باشیم.

اثر خوبی دارد عزیز دلم! حصن حصین است. در باب مراقبه خطورات ذهنی‌تان خیلی مراقبت می‌کند. انسانی که دائم، هر ساعت دارد اسم آقاجان را می‌آورد، معلوم است خودش را در حصن حصین قرار داده است. خیلی مؤثر است. این را ترویج کنید عزیزان، بیان کنید، همه جا بگوییم.

یکی هم شب که می‌خواهی بخوابی، عرض کردم دیگر به تعبیر عامیانه مسواکت را هم زدی، می‌خواهی بخوابی، برق خاموش شد، دو سه دقیقه، نمی‌گویم زیاد، بعد خودش شما را می‌کشاند امّا دو سه دقیقه با آقاجان، امام زمان خلوت کن. یک سلام بده. بعد بگو: آقاجان! مولای من! آقای من! گرفتارم، وضعم خراب است، دستم را بگیر. عالم به ید قدرت شماست، همه چیز به واسطه شماست «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء» شما عین الله الناظره هستی، شما خلیفه الله هستی، شما کسی هستی که انبیاء منتظرت بودند، شما کسی هستی که حضرات معصومین منتظرت بودند، قربانت بروم، دست من را بگیر، من هم آدم شوم، درست شوم. با آقا حرف بزنید، صحبت کنید.

یکی هم گفتم فاتحه برای مادر آقاجان، حضرت نرجس خاتون زیاد بخوانید. می‌بینید من منبرم را هم با فاتحه شروع می‌کنم. کلید ورود بر قلب آقاجان، حضرت نرجس خاتون(س) است.

یک موقع هایی هم قسم بده، من این را مخصوص آن قدر می‌گویم که برای شما ملکه شود، بگو: آقاجان! به جان مادرت حضرت نرجس خاتون(س) دستم را بگیر درست شوم، سربازت شوم. خیلی دوست دارم سربازت شوم قربانت بروم. معلوم است اول باید درست شوم، تا درست نشوم که نمی‌شود. سربازان آقاجان کسانی هستند که گناه نمی‌کننند. چشم گناه بین، امام زمان بین نمی‌شود، عزیز دلم! اگر این چشم گناه کرد، کی می‌تواند آقاجان را ببیند. قربانت بروم یک کاری کن من کنترل نفسم را داشته باشم، وضعم درست شود، چشمم درست شود. به جان مادرت حضرت نرجس خاتون قسمت می‌دهم.

عرض کردم دو تا قسم هم بگویید، البته نه همیشه منتها من چهارشنبه شب‌‌ها که تکرار می‌کنم برای یادآوری است، نه اینکه شما فکر کنید هر شب باید بگویید. بگو: آقاجان! دو خانم را هم خیلی دوست دارید. یکی عمه جانت زینب(س)، یکی هم مادرتان حضرت زهرا اطهر(س). چون نزدیک محرم هستیم خیلی نمی‌خواهم راجع به حضرت زهرا بگویم، آن مطالبی را که می‌گفتم و خیلی مصیبت را سنگین کنم امّا بگو آقاجان! شنیدم خیلی برای عمه جانت، زینب نگران بودی. به قول آیت‌الله سیبویه، آنچه که قلب امام زمان را زیاد به فشار و درد آورده است، غم‌های عمه جانش زینب است.

آن زینبی که بالای تل وقتی دید، دیگر آرامشش را از دست داد، عرض کردم وقتی دست ولی خدا و حجت خدا روی قلب کسی بخورد، تمام است. دست ابی‌عبدالله روی سینه زینب آمد امّا وقتی روی تل قرار گرفت که بعد آن تل معروف شد به تل زینبیّه، چه دید که دیدند زینب کبری بلند می‌شود، مدام به سر می‌زند، می‌گوید: وامحمّدا!
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار