شهدای ایران shohadayeiran.com

شهیدبرونسی خطاب به همرزمانش:
شهید ˈعبدالحسین برونسیˈ از فرماندهان شجاع جنگ با اطمینان از زمان شهادتش خطاب به همرزمانش می گوید: بزودی شهید می شوم، اگر چنین اتفاقی نیفتاد به مسلمانی من شک کنید.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

 به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ وقتی به کتاب ˈخاک های نرم کوشکˈ که به خاطر ویژگی های منحصر به فردش، نام پر فروش ترین کتاب دفاع مقدس را از آن خود کرده، مراجعه و زندگی، خاطرات و هر آنچه را که مربوط به شهید برونسی است، مرور می کنی، از غفلتی که اکنون برخی از ما به آن مبتلا هستیم، مکدر می شوی.

وقتی متوجه می شوی کارگری ساده، روستایی و بیسواد چگونه با خودسازی و تهذیب نفس توانست پله های حرکت بسوی کمال را یکی پس از دیگری طی کند و به دلیل شایستگی ها و لیاقتی که از خود نشان داد به یکی از فرماندهان غیور و فداکار دفاع مقدس بدل شد، حسرت می خوری.

شهید برونسی متولد سال 1321 در روستای ˈگلبوی کدکنˈ از توابع تربت حیدریه بود که از همان دوران کودکی روحیه مبارزه علیه ظلم و ستم را داشت به همین دلیل وقتی در کلاس چهارم دبستان مشغول به تحصیل می شود، به خاطر فضای نامناسب درس و تحصیل و تفکرات معلمان وابسته به رژیم پهلوی مدرسه را رها می کند.

وی در 20 سالگی به خدمت فراخوانده می شود اما به جرم پایبندی به اصول اعتقادی و دینی، مورد توهین و آزار افسران و نظامیان طاغوتی قرار می گیرد. 

شهید برونسی در سال 1347 ازدواج می کند و به منظور مبارزه با نظام حاکم بر کشور به مشهد مقدس کوچ می کند و سپس مشغول به کار طاقت فرسای بنایی می شود و کم کم در کنار کار، خواندن دروس حوزه را آغاز می کند که بعدها به خاطر مبارزات سیاسی و زندان های پی در پی در زمان طاغوت و ورود به گروه ضربت سپاه پاسداران پس از پیروزی انقلاب از این مهم باز می ماند.

آغاز جنگ تحمیلی، برگی زرین را در تاریخ زندگی او ورق می زند و بخاطر رشادت هایی که شهید از خود نشان می دهد، مسئولیت های مختلفی را در جبهه برعهده او می گذارند.

شهید برونسی که نام با مسمای او، نشان از عشق به سالار شهیدان دارد، همواره آرزویش این بود که گمنام شهید شود و جنازه اش به یاد سالار شهیدان، کنار او و آب فرات بماند.

در کتاب خاک های نرم کوشک، که خاطراتی از همسر و دوستان شهید نیز نگاشته شده، یکی از همرزمان او می گوید: شهید پیش از عملیات خیبر فرماندهی تیپ 18 جوادالائمه(س) را عهده دار می شود، او با تاکید از زمان و مکان شهادت خود می گوید و در عملیات بدر به شهادت خواهد رسید. 

یکی دیگر از همرزمان شهید که تا آخرین لحظه در خاکریز همراه شهید برونسی بوده، با اشاره به توسلات وی به ائمه اطهار(ع)می گوید: حاج برونسی فلسفه، عرفان و فقه نخواند اما سراسر حکمت و معرفت بود، وقتی قرآن تلاوت می کرد، این تلاوت واقعی و همراه با ایمان بود.

وی می افزاید: حاج برونسی دارای مکاشفاتی بود، قبل از شهادت می گفت، حضرت زهرا (س)به من قول داده اند که شهید می شوم، اگر این اتفاق نیفتد، در مسلمانی من شک کنید.

آری این سردار افتخارآفرین که به حق آرزویی زیبا کرد در تاریخ 23 اسفند سال 1363 در جریان عملیات بدر دعوت حق را لبیک می گوید و به خواست قلبی خود می رسد.

پیکر بی سر شهید برونسی بعد از 27 سال در شرق رود دجله پیدا می شود.



** بیانات مقام معظم رهبری درباره شهید برونسی

اینها جزء عجایب انقلاب ماست، جزء چیزهای استثنائی انقلاب ماست که دیگر نظیر ندارد؛ نمی شود هیچ جای دیگر را با این مقایسه کرد، این شهید عزیز نه معلومات دانشگاهی دارد، نه عنوان و تیتر رسمی و دانشگاهی اما آنچنان در کار مدیریت جنگ پیشرفت می کند که به مقامات عالی می رسد و شخصیت برجسته‌ ای می شود؛ شخصیت جامع‌ الاطرافی که مثلا فرمانده‌ تیپ می شود، بعد هم به شهادت می رسد.

ایشان اگر چنانچه به شهادت نمی رسید، مقامات خیلی بالاتر از لحاظ رتبه‌های ظاهری را هم طی می کرد.



** وصیت نامه شهید 

در بخشی از وصیت نامه شهید برونسی آمده است:

فرزندان عزیزم، از قرآن مدد بجویید و از آن سرمشق بگیرید تا به گمراهی کشیده نشوید، این هدف قرآن و هدف همه انبیاء خداست.

من این آیات را برای شما از صمیم قلب می‌خوانم. چند شب دیگر به طرف دشمن روانه می‌شوم، اگر برنگشتم امیدوارم که شما به قرآن بپیوندید و به وصیت‌هایی که کردم، عمل کنید.

باید به شما تذکر بدهم. ای فرزندانم، باز شما را به قرآن توصیه می‌کنم، هیچ راهی بهتر از راه قرآن نیست.

دو خاطره زیر از همسر شهید از توجه شهید برونسی به خانواده، پرهیز از تنش و تعهد او به اصول اعتقادی و توصیه شده دین است.



** بعد از یکی از عملیات ها، چند جعبه خالی با خودش آورده بود، زن همسایه وقتی او را دید با کنایه به من گفت: انگار آقای برونسی دست پر تشریف آوردند، حتما چیزی برای بچه ها است.

خیلی عصبانی شدم، عبدالحسین وقتی عصبانیت من را دید با خنده گفت: حتما کسی خانم ما را ناراحت کرده است.

گفتم: زن همسایه فکر کرده داخل جعبه ها چیزی گذاشتی و برای بچه ها آوردی.

عبدالحسین که سعی می کرد، ناراحتی من را برطرف کند، گفت: به جای عصبانیت، می خواستی بگویی شما هم شوهرتان را به جبهه بفرستید تا جعبه های بیشتری بیاورد.

تا آمدم حرف دیگر بزنم، حالت پدرانه به خودش گرفت و شروع به دلداری کرد، آنقدر گفت و گفت تا آرام شدم.



** پیش از انقلاب باید برای ادامه خدمت به منزل جناب سرهنگ می رفت، همان روز اول، ظاهر نامناسب همسر او را که دید، فرار کرد و به پادگان برگشت.

در آنجا 18 دستشویی وجود داشت که هر نوبت باید چهار نفر آنها را تمیز می کردند.

برای تنبیه عبدالحسین، او را مجبور کردند تا جور بقیه را بکشد.

یک هفته گذشت، سرهنگ به عبدالحسین گفت: دوست داری برگردی همان جا، مگر نه؟

عبدالحسین پاسخ داد: اگر تا آخر خدمت مجبور باشم ، همه کثافت های توالت را در بشکه خالی کنم و به بیابان بریزم، باز هم آن جا پا نمی گذارم.

20 روز دیگر به همان کار ادامه داد، مسئولان پادگان خودشان خسته شدند و او را رها کردند.

با خواندن کتاب خاک های نرم کوشک و مرور وقایع عجیب زندگی شهید برونسی می توان به میزان عبودیت و بندگی او و رمز موفقیت های فراوان او در زمینه های مختلف زندگی پی برد.

این کتاب می تواند با تاثیرگذاری ژرف، افق های تازه ای را در زندگی ما ایجاد کند.

 

منبع:ایرنا

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار