شهدای ایران shohadayeiran.com

وصیت و توصیه‌های شهید به خانواده‌اش بسیار قابل توجه است. وسیله حفظ خون شهدا از آن جمله است.
به گزارش شهدای ایران؛ در ادامه دیدار جامعه قرآنی با خانواده‌های معظم شهدا، هیأت قرآنی به دیدار خانواده شهید «سیدحسن هاشمی‌نسب» رفتند.

در این دیدار «محمدمهدی بحر‌العلوم» استاد حفظ و معاون آموزش و پژوهش سازمان دار‌القرآن، «رحیم قربانی» رئیس سازمان قرآن و عترت سپاه محمد رسول‌الله(ص)، «سیدمهدی سیدی» معاون قرآن و عترت ناحیه بسیج سلمان و نمایندگان سیمای قرآن و خبرگزاری‌های ایکنا و فارس حضور داشتند.

تلاوت ترتیل استاد بحر‌العلوم بخش آغازین این مراسم بود و استقبال گرم خانواده شهید از این حافظ قرآن کریم از نکات جالب دیدار بود، زیرا آنها با چهره استاد بحر‌العلوم از طریق صدا و سیما آشنا بودند.


پس از تلاوت بحر‌العلوم، قربانی طی سخنانی کوتاه گفت: در ایام مبارکی که متعلق به مولا علی(ع) است، خدمت خانواده شهید هاشمی‌نسب که از سادات هستند برای عرض ادب رسیدیم.

قربانی دلیل پایداری شهدا را اجابت خدا و رسولش دانست و گفت: شهدا به خاطر اجابت فرمان خدا و رسولش همیشه پایدار و زنده هستند و تلاش ما این است که این افراد را به عنوان الگو به جامعه معرفی کنیم.

پس از قربانی، بحر‌العلوم با اشاره به اینکه ما به دعای خیر شما خانواده معظم شهدا محتاجیم گفت: خدا را شاکریم که به ما توفیق حضور در منزل این شهید بزرگوار را عطا کرده اگر ما امروز در کنار این خانواده شهید هستیم برای این است که فعالیت‌های ما اهالی قرآن در مسیری باشد که فرزند این خانواده تبیین کرده و امیدوارم خدای ناکرده از مسیر حق جدا نشویم.

اگر شهدا می‌ماندند وضع امروز جامعه را تحمل نمی‌کردند

پدر شهید هاشمی‌‌نسب میزبان جمع قرآنی بود که طی سخنانی درباره این شهید بزرگوار گفت: شهدا انسان‌های متعصب، متدین، فاضل و پاک بودند و اگر امروز در جامعه ما می‌ماندند وضع کنونی را تحمل نمی‌کردند. آنها همه چیزشان انقلاب و امام بود و در واقع شهدای ما در انقلاب و امام ذوب شده بودند.
 

سیدحسن از کودکی و پیش از دوران مدرسه به قرآن علاقه داشت و هر وقت من قرآن می‌خواندم، او گوش می‌داد و به دلیل استعداد بالایش آیات قرآن را یاد می‌گرفت. استعداد بالای حسن در یادگیری قرآن سبب شد تا وی را به مدرسه جامع علوم اسلامی بفرستم. حسن در مدرسه قاری قرآن بود و از کلاس سوم دبستان به صورت مرتب همه نمازهای یومیه‌اش را می‌خواند و تا شهادت این کار را ترک نکرد.

دانشجوی سال دوم رشته حقوق و معلم قرآن

این شهید بزرگوار سال دوم دبیرستان بود که به جبهه رفت و همزمان با نبرد با دشمن درسش را هم ادامه داد. وی دانشجوی سال دوم رشته حقوق بود که به درجه رفیع شهادت نائل شد.

سیدحسن همزمان با تحصیل و حضور در جبهه به تدریس قرآن کریم هم مشغول بود و در مدرسه باقر‌العلوم قرآن تدریس می‌کرد، وی در مسجد محل هم جلسه‌ای برپا کرده بود و به جوانان و نوجوانان قرائت قرآن می‌آموخت.

فعالیت‌های گوناگون شهید در جبهه

حسن در اول بهمن‌ماه 1366 و در جریان عملیات بیت‌المقدس 2 در ماهوت عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد. وی در جبهه تخریب‌چی بود اما در کنار این کار، شناسایی پیش از عملیات انجام می‌داد و غواصی هم می‌کرد. سیدحسن به زبان عربی هم مسلط بود و به گفته همرزمان در جبهه کارهای زیادی انجام می‌داد.

 

فرهنگ جبهه را به جوانان معرفی کنید

به شما عزیزان توصیه می‌کنم همه تلاشتان را برای انعکاس وضعیت جبهه و فرهنگ آن به جوانان به‌کار بگیرید، جوانان امروز آن ایام را ندیدند. شهدا و رزمندگان این مملکت را با چنگ و دندان حفظ کردند و شما وظیفه دارید این‌ها را به مردم معرفی کنید. خود من در ایام جنگ در کنار فرزندانم در منطقه حضور داشتم فضای دفاع مقدس به قدری زیبا و معنوی بود که تا خود انسان این فضا را ندیده باشد نمی‌تواند به خوبی آن را درک کند، از این رو باید ما جبهه و رزمندگان را به جوانان امروز معرفی کنیم تا بدانند اگر امروز در آرامش به سر می‌بریم ثمره تلاش و خون چه کسانی است.

قاریان و حافظان قرآن اگر برای رضای خدا کار نکنند کارشان بی‌اثر است

به قاریان و حافظان قرآن هم می‌گویم اگر کارشان برای رضای خدا باشد در مردم هم اثر می‌کند. اما اگر برای غیر خدا باشد هیچ اثری در جامعه ندارد.

اهدای هزینه ازدواج شهید به رزمندگان اسلام

مادر شهید هاشمی‌نسب در خصوص فرزند شهیدش گفت: هنگامی که سیدحسن ازدواج کرد قصد داشتیم در یک تالار برای او جشنی برپا کنیم، اما این کار ما با مخالفت فرزندم مواجه شد. سیدحسن می‌گفت: در جبهه رزمندگان اسلام نان برای خوردن ندارند، حال شما می‌خواهید برای من جشن بگیرید، این پول را خرج رزمندگان کنید. این شهید عزیز فرزندی با ایمان، با ادب، اهل قرآن و نماز بود. صدای زیبایی داشت و هنوز با گذشت سال‌های زیاد صدای اذان سیدحسن در گوش من طنین‌انداز می‌شود.

 

 

مامان جان؛ باید کسی که از همه بیشتر دوست داری را در راه خدا بدهی

به یاد دارم یک سال با هم به مشهد رفته بودیم. در این سفر حسن به من گفت: مامان جان کدام یک از فرزندانت را بیشتر از همه دوست داری، گفتم: هیچ کدام شما برای من فرقی ندارید، حسن گفت: مامان جان راستش را بگو، گفتم: راستش حسن جان من تو را از همه فرزندان بیشتر دوست دارم. حسن دوباره گفت: مامان جان بدان که باید کسی را که از همه بیشتر دوست داری در راه خدا بدهی، گفتم: پسرم به رضای خدا راضی هستم.

پدر و دختری که هیچ‌گاه روی همدیگر را ندیدند

سیدحسن آرزوی شهادت داشت. قبل از ازدواجش هر بار که اسرار می‌کردم که باید متأهل شوی می‌گفت: من شهید می‌شوم و بهتر است با حوریان بهشتی ازدواج کنم، البته حسن در این دنیا ازدواج کرد و ثمره این ازدواج دختری است به نام زهرا، البته سیدحسن پیش از دنیا آمدن فرزندش شهید شد و این پدر و دختر هیچ‌گاه روی همدیگر را ندیدند.

خواهر شهید هاشمی‌نسب در ادامه به قرائت فرازی از نامه برادرش پرداخت و گفت: من سال 61 ازدواج کردم و حسن مرتب به ما سرکشی می‌کرد، باید بگویم او برای اهل خانواده ما مانند یک پدر بود و مدام به ما سرکشی می‌کرد. حتی او کارهای بچه‌های کوچک‌تر از خودش مانند نام‌نویسی مدرسه و کارهایی از این دست را انجام می‌داد.

 

 

یک روز حسن پیش از اعزام به جبهه به منزل ما آمده بود، اما از آنجایی که ما در منزل نبودیم نامه‌ای برای ما نوشته بود که فرازی از آن به شرح ذیل است؛

عزیزانم در زندگی با هم صادق باشید و بدانید انسان بدون راستگویی به جایی نمی‌رسد. خواهرم، اگر برایت برادر خوبی نبودم مرا ببخشید و اگر از من ناراحتی دارید من را ببخشید، زیرا اگر نبخشید فردا جوابگوی خداوند نیستم. با هم مهربان باشید، مطالعه کتب اسلامی و قرآن را به شما توصیه می‌کنم. نماز را با آرامش و تمیز بخوانید و همواره پس از خواندن نماز و قرآن، شهدا، مسلمین و امام را دعا کنید. سر آخر من را هم دعا کنید. اول خودتان تربیت اسلامی را یاد بگیرید بعد فرزندانتان را تربیت کنید.

خواهرم؛ ارزش حجاب شما از خون شهید بالا‌تر است

سیدحسن انسان بسیار با ایمانی بود. او هر شب نماز شب می‌خواند و بعد از نماز صبح دعای عهدش قضا نمی‌شد. همواره به حجاب تأکید داشت و به ما می‌گفت: حجاب شما بالاتر از خون شهداست و این حجاب است که خون شهید را حفظ می‌کند.

 

 

خود‌داری شهید از سفر به آلمان برای مداوا

برادرم چند بار مجروح شده و یک ترکش در ناحیه کمر داشت که پزشکان قادر به خارج کردن آن نبودند و باید برای عمل جراحی به آلمان می‌رفت اما سیدحسن از رفتن به این سفر خودداری کرد و گفت: من شهید می‌شوم پس چرا به کشورم هزینه تحمیل کنم. این ترکش و درد آن دوست من هستند و مشکلی ندارم. حسن شب‌ها روی زمین می‌خوابید و می‌گفت: اگر این جا روی تشک بخوابم نمی‌توانم در جبهه روی زمین بخوابم.

در مراسم شهادت من لباس سفید بپوشید

همواره ما را به صبر توصیه می‌کرد و می‌گفت: به یاد حضرت زینب(س) و مصائبش بیفتید و برای شهادت من صبر کنید. برای من گریه نکنید و حتی در مراسم شهادت من همه سفید بپوشید. ما به این وصیت برادرم عمل کردیم و پس از شهادت وی همه لباس سفید به تن کردیم.

 

 

آخرین روز‌های حضور دو برادر در کنار هم

سیدعباس برادر کوچک شهید سیدحسن هاشمی‌نسب است که به بیان خاطراتی از آخرین روزهای زندگی با برادرش پرداخت و گفت: حسن در آخرین مرخصی به من گفت: بیا به جبهه برویم، عملیات است. من به همراه یکی از اقوام با وی به جبهه اعزام شدیم. مقر لشکر 27 در باختران بود و ما حدود 10 روز به تمرین و مرور برنامه‌‌های عملیاتی پرداختیم و دست آخر به صورت کاملاً مخفیانه به منطقه مائوت عراق اعزام شدیم.

دی‌ماه بود، هوا سرد بود و شدیداً برف می‌بارید امکانات کم و هوای سرد، فعالیت در منطقه را به شدت سخت کرده بود. سید‌حسن به شدت ناراحتی معده داشت و حتی یک بار از شدت ضعف از حال رفت.

زمان حرکت به جلو فرا رسید اما فرمانده دسته مانع من شد و گفت: نمی‌شود دو برادر در یک عملیات شرکت کنید، البته این سفارش خود سیدحسن بود که مانع رفتن من به جلو شود. من به سراغ فرمانده گروهان رفتم و وی با آمبولانس من را به جلو فرستاد، اما فرمانده دسته به محض اینکه من را دید اصرار به بازگشت من کرد. در این لحظه حسن جلو آمد و گفت: برادر جان از دستور فرمانده سرپیچی نکن و به عقب برگرد. برو به مقر لشکر، کوله‌پشتی من را بردار، یک تسبیح، وصیت‌‌نامه و حلقه ازدواجم درون آن است. آنها را به تهران نزد پدر ببر، من دیگر باز نمی‌گردم.

به یاد دارم بر روی بلندی ایستاده بودم و رزمندگان را که برای عملیات به جلو پیشروی می‌کردند را تماشا می‌کردم، حسن را صدا زدم برگشت من را نگاه کرد، دستی تکان داد و رفت و دیگر بازنگشت.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار