شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۴۷۸۳۷
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۷
هم رجایی و باهنر را می‌کُشند و هم به سوگشان می نشینند ، هم با منافقین خلق ، پیوند تشکیلاتی و سپس … ! برقرار می کنند ، هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می کنند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از  تسنیم، سیدالله لاجوردی دادستان اسبق عمومی و انقلاب تهران و رئیس اسبق سازمان زندان‌های کشور بود که روز شنبه اول شهریور سال 1377 به دست منافین کوردل در بازار تهران به شهادت رسید.

به مناسبت سالروز شهادت این شهید بزرگوار، ضمن گفت‌وگو با برخی یاران شهید لاجوردی، وصیت‌نامه وی برای بازخوانی در اختیار خوانندگان قرار می‌گیرد.

متن وصیت‌نامه شهید لاجوردی به شرح ذیل است:

بسم الله الرحمن الرحیم اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انّ محمدً رسول الله و انّ علیاً ولی الله وصی رسول الله و الائمه حادی عشر من بعد علی علیه السلام ائمة المسلمین.

بار الها! با تمام وجود می‌گویم: «کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته». خداوندا! عمری را -که بهترین نعمت بوده- از دست داده‌ام، در حالی که می‌توانست در راه تو و خدمت به انسان‌های مظلوم و مستضعف به کار گرفته شود؛ عمری که می‌توانست تا حدودی در جهت از بین بردن ارزش‌های منفی و ایجاد و احیای ارزش‌های الهی – انسانی مثمر ثمر افتد؛ عمری که می‌توانست در راه تحقق هدف‌های مقدس اسلام و اعتلای کلمه التوحید و تکامل صاحبش سپری گردد؛ عمری که می‌توانست از کمیتش بکاهد و بر کیفیتش بیفزاید و همگام با شهدای خداجوی، جویای راه وصول به تو باشد؛ عمری که با کمیت نسبتا زیاد، کوچک‌ترین توشه‌ای بر نگرفته است.

چون مقلد امام هستم راه سعادت برایم روشن است

لذا همین جاست که تمامی امیدش را و تمامی رجایش را، به عفو تو و به اغماض تو و بزرگواری تو و رحمت و فضل تو بسته است. خدایا! باز هم امید و باز هم امید به فضلت! اللّهم اغفر لی الذنوب التی تهتِک العصم. خدایا ! خوب می‌دانی آنچه را هم اکنون به قلم می‌آورم مدت‌های مدیدی است در درونم می‌گذرد و بر سر چند راهه‌های حیرت ِ ندانم چیست؟ چه باید کرد؟ امور به کجا می‌انجامد؟ چگونه است که با نام اسلام و در ذی‌اسلامیت شعارهای مردم فریب ِ خالی محتوا، رواج پیدا می‌کند و آنها که مسئولیت جلوگیری از انحراف افکار را دارند ساکت می‌نشینند! و سهل است، بعضاً تایید هم می‌کنند و هزاران سؤال، که هر کدام راهی را ایجاب و خطّی را ترسیم می‌کند، قرار گرفته‌ام.

اما خوشبختانه چون مقلد امام عزیز هستم، راه سعادت برایم روشن است و از خدا می‌خواهم اگر عمری بود، توفیق عمل بدان را پیدا کنم. خدایا! با تمام وجودم به این انقلاب عشق می‌ورزم و به همان مقدار که دوستدار انقلابیونم، نسبت به حامیان ضدانقلاب نفرت دارم و با همه اینها، این مسئله را بخوبی دریافته‌ام که هرکس به نفع دشمنان انقلاب و به خیال واهی و بی‌اساس، رضایت ِ به اصطلاح مردم و به خیال خام و پوچ، پایگاه به اصطلاح ملّی پیدا کردن، موضعگیری کند، مصداق فرموده گرانقدر معصوم (ع) است که : ” مَن طَلَبَ رضی الناس بِسَخَطِ الله ، فَجَعَلُ الله حامده من الناس ذامّاً ". خدایا ! تو شاهدی به همان اندازه – بلکه صد چندان – که به امام ِ قاطع و سازش ناپذیرم عشق می‌ورزم، نسبت به سازشکاران و مدافعان عملی ضد انقلاب ( اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند) نفرت دارم. بیم آن دارم حوادث مشروطه مجدّداً تکرار شود و یا ایران اسلامی به سرنوشت الجزایر دچار شود.

خداوندا ! از تو مصرانه می خواهم دست و قدم، زبان و قلم ِ همه کسانی را که در جهت رهانیدن ضد انقلابیون و مرتدین و محاربین از چنگال عدالت، اعمال قدرت و نفوذ کرده‌اند و همه کسانی که پذیرای این ننگ شده‌اند ( تا چند روزی به کام ِ وهم و خیال رسند) ، برای همیشه از سرنوشت این مردم شهید پرور و شاهد قطع فرمایی. خدایا! چون عاشق نظام بوده‌ام ، از آن ترس داشتم که افشای چهره سازشکاران ، لطمه ای ناچیز به نظام وارد آرد ، به آنها توصیه می‌کنم که جدای از لفّاظی و بازارگرمی‌های صنفی، به قیامت و حسابرسی های دقیق آن روز باور پیدا کنند و مواظب باشند که از آن دسته ای نباشند که قرآن درباره شان فرموده : ” لِمَ تقولونَ ما لا تفعلون . کَبُرَ مَقْتاً عند الله انْ تقولوا ما لا تفعلون ".

صاحبان قدرت و نفوذ اگر می‌توانند توصیه‌هایشان برای خلاصی ضدانقلاب را برای مردم بازگو کنند

وصیتم به صاحبان قدرت و نفوذ این است که اگر حرکتشان را دوست می‌دارند ، به جای شعارهای مردم فریب و سیاستمدارانه، توصیه‌هایی را که تلفنی و شفاهی در جهت استخلاص ضد انقلاب و مَلَأ و مترفین و حرامخواران و حرام اندوزان اعمال می‌دارند ، با شهامت و رشادت ، برای مردم بازگو کنند و از هر نوع توجیه و ماستمالی کردن‌های حفظ سمت و استمرار موقعیت صدارت ! بپرهیزند که خودفریبی و مردم فریبی بالاخره به پایان رسد و سر و کار با «خیرالماکرین» افتد.

باز توصیه‌ام به سردمداران این است که به خدا توکل کنند و قاطعیت و سازش ناپذیری را از امام ِ مردم بیاموزند و شعار نه شرقی و نه غربی را که خواست و حق مردم است و علت موجده این انقلاب بوده فراموش نکنند و مبادا که گذشت روزها و فرو افتادن ، طبیعی شود و انقلاب و مهم‌تر از همه سختی‌های حرکت و فشارهای بین المللی موجب شود تعادلی را که شعار فوق ایجاب می‌کرده و بحمد الله تا حدودی ایجاد گردیده ، به هم زنند و بدانند که قدرت مطلق از آن خداست و صرفاً تکیه بر اوست که از هر قدرتی، انسان را و جامعه را بی‌نیاز می‌کند و باز این که بدانند که اگر دچار حسابگری‌های سیاسی جدای از توکل شوند و بر ذهنیت‌های شکل گرفته، رضایت خدا و مردم مسلمان را ملاک قرار ندهند، گور خود و انقلاب را کنده و برای مردم، گورستانی بی‌نام و نشان در پهنه تاریخ ایجاد کرده‌اند و یادشان باشد که علت موجده، علت مُبْقیه نیز هست. فراموش نکنند که سیادت و موقعیت‌های اجتماعی آنان ، اهدایی انقلاب اسلامی است و جدای از انقلاب، فردی از چهل میلیون افراد دیگر قبل از انقلاب خواهند بود.

هم رجایی و باهنر را می‌کُشند و هم به سوگشان می نشینند

خدایا ! تو شاهدی چندین بار به عناوین مختلف، خطر منافقین انقلاب را ( هم آنان که التقاط، به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده و هم آنان که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان، دستمال ابریشمی بسیار بزرگ – به بزرگی مجمع الاضداد – به دست گرفته‌اند، هم رجایی و باهنر را می‌کُشند و هم به سوگشان می نشینند ، هم با منافقین خلق ، پیوند تشکیلاتی و سپس … ! برقرار می کنند ، هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می شوند ، هم در مبارزه علیه آنان و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافق کُشان می زنند و هم در حوزه های علمیه به فقه و فقاهت روی می آورند تا مسیر فقه را عوض کنند ) ، به مسئولین گوشزد کرده ام ولی نمی دانم چرا ؟ (گرچه نسبت به بعضی ، تا اندازه ای می دانم چرا !) ترتیب اثر نداده اند.

به مسئولین بارها گفته‌ام که خطر اینان به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است، چرا که علاوه بر همه شیوه‌های منافقانه ی منافقین ، سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته و کم کم آنان را در صفوف آخرین و سپس به صف قاعدین و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده‌اند ، به گونه‌ای که عملاً عقل و اراده منفصل برخی تصمیم‌گیرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصب‌ها و حفظ و ابقاء‌ها دست به تخریب می‌زنند و اعمال قدرت می‌کنند.

اینها همه پوچ است و بی اهمیت! مهم و بسیار مهم این است که هدف غایی از همه این تلاش‌ها، گسترش فکر التقاطی و انحرافی سازمان ضد خدایی‌شان است که جز اندیشه‌های مادیگ‌رایانه و ماتریالیستی، چیز دیگری نیست و با بهره‌گیری از تجربیات مثبت و منفی همپالگی‌های چپ و منافقشان توانسته‌اند متاسفانه به نسبت بسیار زیادی ( زیادتر از توفیق منافقان خلق در سال‌های 51 تا 54 ، تعداد کثیری از روحانیون را تحت تاثیر قرار دهند و با لطایف‌الحِیل، بر ذهن و روان آنان اثرات دلخواه‌شان را بگذارند تا بدانجا که بر اعمال جنایتکارانه آنان با دیده اغماض بنگرند و حتی در مواردی نظیر به شهادت رساندن باهنر و رجایی ، به دست روی دست مالیدن‌های مسامحه‌کارانه و مصلحت‌اندیشی‌های پشیمانی آورنده متوسل شوند. باز مهم‌تر از همه اینکه با کمال تاسف، توانسته‌اند تعداد فراوانی از جوانان مسلمان را جذب کرده منحرف نمایند.

خانواده عزیزم؛ آنگونه که شایسته مقام والای انسانی شما بود، به خدمتتان کمر نبستم

هان ای خانواده عزیزم! بهوش باشید مبادا که فریب تایید و تکریم‌های ریاکارانه این منافقان جدا از دین را بخورید. چه بسا با ظاهری چاکرانه و دلسوزانه به سراغتان بیایند و خود را چنان حزب‌اللهی جا بزنند که مسلمان‌ها و ابوذرها را جرئت لحظه‌ای هم لباسی و همشکلی با آنان نباشد! فرزندانم ! اگر گاهی بر شما سخت می‌گرفته‌ام و این در حالی بوده که برایم امکان فراهم آوردن رفاه بیشتر بوده، از آن جهت بوده است که اعتقادی استوار به کریمه ” انّ مع العُسر یسراً ” داشته‌ام و اگر می‌توانستم شما را و خانواده را بیشتر از آنچه تحمل کردید قانع کنم به طور قطع چنان می‌کردم و یقین داشتم که در تکوین شخصیت سالم و رشد یابنده شما مؤثرتر و کارسازتر بود.

به هر صورت، پدرتان که از همه چیز جز انقلاب و اسلام بیشتر دوستتان می‌دارد، خیر و صلاح شما را در رفاه نمی‌دانسته و نمی‌داند و امید دارد در زندگی، رفاه جویی و عافیت طلبی را آگاهانه به دور اندازید و با عزمی آهنین در کام مشکلات روید و توقع نداشته باشید دیگران برای حل مشکلاتتان اقدامی ولو ناچیز کنند. به جای چنین انتظاری در حل مشکلات مردم کوشا باشید و از سختی‌ها نهراسید و به گونه‌ای عمل کنید که هر مصیبتی و هر مشکلی هر قدر عظیم، در پیش اراده و عزم شما سر تسلیم فرود آورد و به جای اینکه بر شما چیره شود و شما را دست و پا بسته بر زمین افکند، بر امواج به ظاهر سهمگینش سوار شوید و مهارش را به دست گیرید و بدان سو هدایتش کنید که می‌خواهید، و اجازه ندهید که بر شما مسلط شود و تعادل شما را برباید.

خانواده عزیز و مهربانم! درست است آنگونه که شایسته مقام والای انسانی شما بود، به خدمتتان کمر نبستم و در این راه، تقصیر‌ها و قصورهای فراوان داشتم، اما درست‌تر آن است که بر من ببخشایید و اجازه ندهید که در پیشگاه خداوند در روز تبلی السّرائر و در انظار خلایق، شرمنده و سر افکنده پیش روی تان قرار گیرم .

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

انتهای پیام/

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار