شهدای ایران shohadayeiran.com

شوخی یک مهمان با زن عموی خود در برنامه "ماه عسل"، دردسر ساز شد و در ادامه برنامه،"ماه عسل" به شرح زندگی 3 فوتبالیست پرداخت.
به گزارش شهدای ایران؛ ویژه برنامه ماه عسل در پنجمین روز از ماه مبارک رمضان مهمان دل‌های عرفانی روزه داران شد.

علیخانی پس از سلام با همراهان ماه عسل عنوان کرد: امسال معقوله وسواس به برنامه ماه عسل اضافه شده و نگاه‌ها دقیق تر،حساس تر و وسواس تر شده در این معقوله، وسواس ایرادی ندارد و این نگاه تیزبین بسیار جذاب است به همین علت از وسواس و حساسیتتان به ماه عسل تشکر می کنم .

پس از پخش تیتراژ آغازین علیخانی رو به مخاطبانش بیان کرد: ببینید چقدر خوب برنامه را شروع کردم کوتاه ، موجز ،خوب بود دیگه؟! معمولا من بعدش جبران می کنم و زیاد حرف میزنم.

علیخانی یک نکته را متذکر شد که "مهدی تاج بخش" مهمان دوشب گذشته ی برنامه ،که برنده خودروی بنز شده بود یک شوخی در برنامه درباره زن عمو ی خود کرد، هنوز این حرف او مشکل ساز شده ، لطفا اطرافیان از پس شوخی یک ماجرا نسازند، همان روز زن عمو و عموی "مهدی" در برنامه حضور داشتند و خیلی هم با هم  خوب بودند.

علیخانی که گویا دل خوشی از متولدین دهه ی هفتادی ها ندارد و در برنامه روز گذشته هم به این قشر تلنگری انداخته بود امروز هم در بین صحبتهایش عنوان کرد: ما شاید در دوران دانشجویی به دور و اطرافمان غر می زدیم مثل دوران الان دهه هفتادی ها که من در مورد این قشر حرف زیاد دارم البته در بین آنها ترین هم پیدا می شود  و در تکمیل صحبتهایش و برای معرفی مهمانان اظهار داشت: به امروز یک انسان موفق غبطه نخورید به گذشته ای غبطه بخورید که چقدر زمین خورده و بلند شده است.

مهمانان  ماه عسل چهره ای آشنا برای مخاطبان بودند رضا عنایتی(مهاجم)، سید مهدی رحمتی(دروازه بان)  و علی بیرانوند(دروازه بان) از فوتبالیست‌های کشورمان برروی صندلی های ماه عسل نشسته بودند .

رضا عنایتی داستان زندگی خود را اینگونه توصیف کرد : متولد سال 1355 هستم و 5 برادر و 3 خواهر دارم ، پدرم یک کارگر ساده در یک کارخانه بود که با نیسان بار جابه جا می کرد، علیخانی در
این بین اضافه کرد: من در زندگی ام از سه چیز می ترسم معلم ، ناظم و نیسان آبی.

عنایتی ادامه داد: از کودکی به فوتبال علاقه مند بودم و همیشه صبح جمعه از منزل بیرون می رفتم و در زمین خاکی بازی می کردم و بعد از آمدن به خانه کتک می خوردم چون پدر و مادرم می گفتند باید درس بخوانم، از سن هشت سالگی بدلیل احتیاج مالی بستنی یخی می فروختم و بعد از آن در بازار رضادستفروشی می کردم و سختی های زیادی را متحمل شدم تا به اینجا رسیدم ،الان هم دارای چهار فرزند هستم.

 مهدی رحمتی هم اینگونه داستان زندگی خود را شرح داد: متولد 1361 هستم در تهران به دنیا آمدم و بچه ی خانی آباد نو هستم، یک خواهر داشتم که به علت تصادف در سن هجده سالگی فوت کرد. پدرم هم با ماشین پیکان مدل 55 در آژانس کار می کرد زندگی سختی داشتیم پدرم به فوتبال علاقه داشت و من کتک ها رو از مادرم می خوردم چون او تاکید زیادی به درس خواندن داشت. با دایی ام در پارک بلال می فروختیم گاهی اوقات برای خوردن چیزی نداشتیم و من سه وعده، نان را در شیر تیلیت می کردم و می خوردم. بزرگترین حسرت و افسوس زندگی ام این است که خواهرم شرایط خوش زندگی را تجربه نکرد سه ماه قبل از فوت خواهرم قهرمان جام حذفی شدم و مبلغ صد هزار تومان پاداش گرفتم آن روز را جشن گرفتیم ، پدرم آن زمان سیصد هزار تومان بدهکار بود و من آن پول را به پدرم دادم ، هم اکنون دارای دو فرزند هستم .

علی بیراوند هم در توصیف شرح حال زندگیش گفت: در خرم آباد به دنیا آمدم ابتدا عشایر بودیم بعد به روستا آمدیم  چهار خواهر و یک برادر دارم ، پدرم از من می خواست کارگری کنم ولی من بدلیل علاقه به فوتبال از چهارده سالگی به تهران آمدم ، حسین فیض مربی تیم وحدت تهران را در اتوبوس دیدم و او وقتی بازی من را دید بدون پول من را به تیم خود برد در تهران هر شغلی از جمله خیاطی، رفتگری، ظرف شویی در رستوران را انجام دادم،حتی یک ماه در میدان آزادی می خوابیدم و در حال حاضر در تیم
ملی امید بازی می کنم و دارای یک فرزند هستم.

مهدی رحمتی در پایان یک نکته را یادآوری کرد و گفت: خیلی از همکاران شما دنبال خراب کردن وجه و شخصیت فوتبالیست‌ها هستند ولی شما با دعوت از ما در برنامه ، از حقمان دفاع کردید و در انتها با کنایه گفت: خیلی بده آدم بخواهد جایی باشد و نگذارند ، علیخانی هم بابت آن نکته رحمتی گفت: بله منظورتان را متوجه شدم.


گزارش از سمیه مردانی
انتشار یافته: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
جلیل میرمومنی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۴/۱۳
0
0
با سلام وقبولی طاعات و عبادات ماه مبارک رمضان
جناب آقای احسان علیخانی مجری توانا و دوست داشتنی برنامه ماه عسل
من می خواستم برهه ای از ازندگیم را بیان کنم که خالی از لطف نمی باشد
قضیه از این قرار می باشد که وقتی خدمت سربازی من به اتمام رسید 5سالی بیکار بودم هرکجا به سراغ کار می رفتم با جواب نه روبرو می شدم تا اینکه از شهرستان به تهران آمدم و در مرکز دفن زباله کهریزک شاگرد راننده بلدوزر شدم و بعد از مدتی به خواسته صاحب دستگاه راننده شدم و در مرکز دفن زباله مشغول بکار شدم یکی دو سالی در مرکز زباله کهریزک کار کردم تا اینکه یک روز در اوایل صیح هنگام کارکردن با بلدوزر متوجه یک بسته که داخل یک کلاه کاپشن پیچیده شده بودذهن من مرا متوجه خود کرد و من از دستگاه پائین آمدم و آن بسته را برداشتم و بسته را باز کردم که به محض باز کردن بسته تمام بدنم لرزید و در داخل آن بسته یک جلد کلام ا... مجید در داخل آن بود من آن را برداشتم و به منزل کارگری خود آوردم به حدی بوی بد زباله به خود گرفت من ناچار شدم قرآن را بیرون بگذارم و بعد از یکی دو ساعت عذاب وجدان وجودم را فرا گرفت مجداداً آنرا به داخل اتاق آوردم و با عطر بوهای خوش تاحدودی بوی بد آن را از بین بردم و خلاصه کلام اینکه می خواهم بگویم این قرآن باعث شد که زندگی من بکلی دگرگون شود و خدا راشاکر هستم به برکت این قرآن عظیم من اکنون صاحب خانه شده ام و همچنین از شغل رانندگی بلدوزر در مرکز دفن زباله به مسئول بودن امور اداری سازمان آتش نشانی رباط کریم نائل شده ام می خواهم بگویم خانه و شغلم را به برکت این قران می دانم و سلام
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار