شهدای ایران shohadayeiran.com

کتاب های صدام را به اجبار در کتابخانه گذاشته بودند. آنها را تکه تکه و با حل کردن در آب نابود می کردیم. بچه هایی که اطلاعاتی داشتند، جزوه ها را می نوشتند، با آن که داشتن مداد و خودکار ممنوع بود.
به گزارش شهداي ايران به نقل از سایت جامع آزادگان: خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده محمدعلی زردبانی است:
 
بدن بچه ها در سرمای زمستان مقاومت نداشت، از طرف عراقی ها هم چیزی به عنوان کلاه داده نمی شد. اسرا آستین پلیورهایی که نازک شده بود را گره می زدند و پشت و رو می کردند و و به عنوان کلاه استفاده می شد. عراقی ها ایراد می گرفتند و می گفتند: حالت نظامی اردوگاه به هم می خورد. کلاه ها را می گرفتند و زیر پا می گذاشتند! این کار باعث شد بچه ها مریض شوند و سر درد های شدید بگیرند، زیرا باید موها را کوتاه کوتاه نگه می داشتیم. اگرچه از نظر بهداشت برای خودمان بهتر بود، اما از حفاظت مو در برابر سرما محروم بودیم.
 
در زمستان با آب سرد غسل کردن یک عذاب بود. استخوان و کلیه درد اسرا از این بود. البته آب سرد هم نعمتی بود که باید دنبالش می گشتیم، گاهی آب از جایی می چکید و بچه ها می گشتند و قوطی رب و یا نوشابه ای پیدا می کردند و آب را برای طهارت جمع می کردند.
 
بچه ها با کاغذ سیگار دفترچه های کوچکی درست کرده بودند و دعا و تعقیبات نماز را در آن نوشته بودند که اگر عراقی ها آن را می گرفتند کتک و زندانی داشت!
 
داشتن وسایل تئاتر ممنوع بود. وسایل اجرای تئاتر از مقوای کارتن های گوشت و حاشیه ی پتوها یا گونی های برنج ساخته می شد.
 
جزوه های درسی ما از کاغذهای سفید ابتدا و انتهای کتاب های صدام یا دفتر چه های ثبت نام افرادی که کتاب می بردند، ساخته می شد.  
 
کتاب های صدام را به اجبار در کتابخانه گذاشته بودند. آنها را تکه تکه و با حل کردن در آب نابود می کردیم. بچه هایی که اطلاعاتی داشتند، جزوه ها را می نوشتند، با آن که داشتن مداد و خودکار ممنوع بود.
 
گاهی به صورت ناگهانی عراقی ها به دنبال وسایل تحریر ما بودند. هر کس را که داخل اتاق بود تفتیش بدنی می کردند و بیرون می فرستادند. بعد همه جای اتاق را زیر و رو می کردند و همه چیز قاطی می شد. مواد شوینده را با شکر و نمک قاطی می کردند! توتون سیگار را می ریختند و عینک ها زیر دست و پا شکسته می شد. می گفتند: این روال نظامی است و باید همه جا را بگردیم.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار