شهدای ایران shohadayeiran.com

این جابجایی در اسفند 87 معنای خاصی داشت و از این رو بسیاری از نیروهای سیاسی چنین رخدادی را نشانه عزم این جریان برای بر‌هم‌زدن انتخابات ارزیابی کردند. روزنامه کیهان در تاریخ 24 بهمن 87 در سر مقاله‌ای با عنوان « برای مشارکت یا برهم‌زدن» از این توطئه پرده‌برداری کرد.
به گزارش شهدای ایران به نقل ازسراج24؛فتنه فرهنگی :یک جریان فتنه دیگر که عمدتاً هویت فرهنگی داشت از اواخر دوره نخست‌وزیری میرحسین موسوی بروز و ظهور پیدا کرد. تکوین این فتنه در روزنامه کیهان تحت مدیریت سید محمد خاتمی بود. در فاصله سال‌های 1360 تا 1365 ماشاءالله شمس‌الواعظین، بهروز گرانپایه، رضا تهرانی و مصطفی رخ‌صفت عضو شورای سردبیری روزنامه کیهان بودند. این گروه که در آن روز «چپ اسلامی» خوانده می‌شدند، روزنامه را به میدانی برای جدال با روحانیت که رکن اصلی انقلاب اسلامی بود، تبدیل کردند.
فعالیت این گروه که تحت حمایت سید محمد خاتمی به‌عنوان نماینده امام و سرپرست کیهان قرار داشت، با مخالفت شهید سید حسن شاهچراغی و سپس مخالفت سید محمد اصغری به‌عنوان مدیر مسئول کیهان مواجه شد و در نهایت این گروه روزنامه را ترک کردند و ماهنامه کیهان فرهنگی را راه انداختند. کیهان فرهنگی از ابتدا به طرح مباحثی علیه فقه و معارف دینی روی آورد. سلسله مقالات « قبض و بسط تئوریک شریعت» که مدعی عرفی شدن شریعت دینی بود و توسط عبدالکریم سروش نگاشته می‌شد در این مجله به چاپ می‌رسید و مناقشه مذهبی و مخالفت علمای حوزه را در پی داشت.
در نهایت فعالیت این گروه در مجله کیهان فرهنگی نیز متوقف گردید اما گروه شمس‌الواعظین دست به انتشار یک ماهنامه تئوریک دیگر ذیل نام «کیان» زد. ماهنامه کلامی کیان تداعی‌کننده ماهنامه دیگری با همین نام بود که در خارج از کشور توسط یکی از عناصر فرهنگی رژیم پهلوی ـ محمد جعفر محجوب ـ منتشر می‌شد. با انتقال گروه شمس‌الواعظین به کیان ارتباط این گروه با نهضت آزادی علنی گردید. شمس‌الواعظین در سر مقاله اولین شماره مجله کیان از مهندس بازرگان و سایر اعضای نهضت آزادی به واسطه مقالاتی که علیه این گروه در روزنامه کیهان منتشر می‌کرد، عذرخواهی نمود و نشان داد که کاملاً به افکار لیبرالی و ملی‌گرایانه نهضت آزادی اعتقاد دارد.
این نشریه به مرور مقالات افرادی نظیر ابراهیم یزدی، ابوالفضل بازرگان و سایر چهره‌های این گروهک را به چاپ می‌رساند و حتی از درج مقالات افرادی نظیر میرقهاری، مجید محمدی و لطف‌الله میثمی که به هواداران سازمان منافقین مشهور بودند، خودداری نمی‌کرد. در واقع نشریه کیان و زوج دیگرش مجله فمینیستی «زنان» به مدیر مسئولی شهلا شرکت و مهرانگیز کار -زن سیامک پورزند که بعدها ارتباط او با سازمان جاسوسی آمریکا کشف و اسناد آن منتشر گردید - دو « بنیاد سیاسی فرهنگی» بودند و مهمترین وظیفه‌شان ایجاد سرپل برای همه جریانات چپ، راست، منافق و سلطنت‌طلب مخالف نظام جمهوری اسلامی بود فعالیت این گروه اگرچه رنگی کلامی داشت ولی کاملاً سیاسی عمل می‌کرد و زدن ریشه‌های نظام دینی مهمترین مأموریت این گروه بود. این گروه با نیروهای منحرف دوران نظام که بخصوص در وزارت خانه‌های ارشاد و علوم لانه کرده بودند، در ارتباط مستقیم و مستمر بودند و افرادی نظیر رمضان‌پور، ابطحی، تاج‌زاده، سحرخیز، گرانمایه و ...  از موضع دولت و با بودجه دولت آنان را مورد حمایت قرار می‌دادند.
همزمان با حلقه کیان در بخش‌های دیگر، حلقه‌های انحراف دیگری به وجود آمد. این حلقه‌ها شامل حلقه‌ی سلام به کارگردانی سید محمد خوئینی‌ها، حلقه مرکز مطالعات استراتژیک به کارگردانی سعید حجاریان، حلقه‌ی مجاهدین انقلاب با محوریت بهزاد نبوی و مصطفی تاج‌زاده، حلقه همشهری با مدیریت محمد عطریانفر، حلقه ملی مذهبی با رهبری عزت‌الله سحابی، حلقه وزارت علوم با محوریت هادی خانیکی، حلقه‌ی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران با محوریت هادی سمتی و حسین بشیریه، حلقه قم با محوریت حسینعلی منتظری، حلقه حوزه هنری با مدیریت محمد علی زم و بازیگری عناصری نظیر محسن مخملباف، حلقه دانشگاه امیرکبیر با محوریت ابراهیم یزدی و چندین حلقه دیگر می‌شدند و همه دارای نقطه قاطع بودند. نقطه تقاطع همه این‌ها سکولاریزه کردن نظام جمهوری اسلامی بود. شعار عرفی بودن حکومت و قدسی نبودن ساحت اداره جامعه و تاریخی بودن (یعنی عصری بودن) مفاهیم دینی وجه مشترک همه تبلیغات و راهبردهای سیاسی آن‌ها بود که هر کدام تحت عناوین و روش خاصی ارائه می‌گردید.
*فتنه برداشتن مرز‌های نظام
فتنه دیگر در دولت حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی نشو و نما کرد. دولت اول و دوم هاشمی ضمن اینکه از نظر فرهنگی و سیاسی از همه حلقه‌های انحراف که در پاراگراف قبل به آن اشاره شد ـ تأثیر می‌پذیرفت در درون خود نیز چند جریان انحرافی را جای داده بود. دولت اول هاشمی با شعار «کار » آغاز شد. دولت موسوم به سازندگی بعد از جنگ، شروع به کار کرد و بازسازی مناطق جنگی و خروج از اقتصاد دوره جنگ به اقتصاد دوره سازندگی از اولین مأموریت‌های آن بود؛ اما این همه باید در چارچوب ادبیات شناخته شده انقلاب تدارک می‌شد.
هاشمی و اعضای کابینه اول او از همان ابتدا این ادبیات را کنار گذاشتند و به شعار «توسعه، مقتضیات و لوازم آن» روی آوردند، از نظر هاشمی برای تغییر در عرصه اقتصادی به تغییر در عرصه فرهنگی نیاز بود. این نگاه از یک سو فرهنگ را تابع اقتصاد می‌کرد و از طرف دیگر ارزش‌های انقلاب را به قربانگاه می‌برد چرا که ارزش‌ها مقوله‌ای پیشینی‌ و زمانی‌که مصروف ـ اقتصاد ـ می‌شوند از جایگاه رفیع « ارزش»ی نزول کرده و به ابزار تبدیل می‌شوند. فرهنگ و ارزش‌ها به مشابه ابزار ـ و نه امور بنیادین ـ کالای نازله‌ای می‌شدند که در میان فرهیختگان جایگاه و منزلتی ندارند از این رو با کنار رفتن عالمان عرصه فرهنگ، دجاله‌ها میدان می‌یابند.
وقتی عرصه فرهنگ پایتخت انقلاب به عنصر واداده‌ای نظیر غلامحسین کرباسچی واگذار شد، کاملاً قابل پیش‌بینی بود که ارزش های انقلاب نه تنها از در و دیوار تهران ـ به اسم شاد کردن محیط زندگی مردم ـ بلکه از متن جامعه رخت بر می‌بندد.
یک گزارش بیانگر آن است که در دولت اول هاشمی رفسنجانی ـ 1368 تا 1371 ـ بیش از 100 کلوپ سلطنت‌طلب در تهران فعالیت رسمی داشتند و از سوی دولت حمایت می‌شدند این‌ها همه در ذیل این عبارت توجیه می‌شد که «ما برای ساختن ایران نیاز به کمک جهانی داریم و جذب کمک خارجی نیازمند تأمین استانداردهای فرهنگی آنان است و از آنجا که یکی از شاخص‌های دریافت وام، پلورالیزه و متکثّرکردن فرهنگ جامعه است، چاره‌ای جز تحمل فعالیت علنی مخالفان نداریم» همزمان با شروع این فعالیت‌ها هجمه به اجرای حدود الهی،  هجمه به قضاء‌اسلامی، هجمه به نمادهای مذهبی و انسان‌های متدین، هجمه به نهادهای پاسدار اسلامیت و جمهوریت نظام نظیر شورای نگهبان، سپاه، بسیج و ولایت‌فقیه با شدت دنبال شد.
عدالت که مهم ترین ارزش اجتماعی اسلام است، به‌عنوان ضد ارزش و توجیهی برای فقیر نگه‌داشتن جامعه معرفی و مورد هجوم واقع شد. توسعه در جایگاه ارزش برتر نشست و فرار از جامعه‌ای خواهان عدالت به جامعه‌ای تشنه توسعه در دستور کار دولت قرار گرفت. معنویت مقوله‌ای شخصی شد و علناً زهد به ‌عنوان مانع حرکت به جلو تلقی گردید.
در دولت هاشمی به موازات تمسخر و تحقیر ارزش‌های انقلاب، برخورد بسیاری از مدیران با بیت‌المال بسیار گشاده دستانه بود و این سبب هدر‌رفتن منابع مالی کشور می‌شد. بعضی از نیروهای دانشگاهی معتقدند اگرچه دولت هاشمی در فاصله سال‌های 70 تا 76 نزدیک به 45 میلیارد دلار وام از صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی گرفت ولی این پول‌ها عمدتاً وارد چرخه‌ی تولید و خدمات نشد بلکه بیش از این میزان وارد شکاف‌های دولت شد و عملاً ریخت و پاش گردید با این وصف از 45 میلیارد دلاری که جذب گردید جز تعهدات و تخریب‌های فرهنگی عایدی نصیب ملت ایران نشد.
*فتنه تغییرات بنیادین
 فتنه دیگر در دولت سید محمد خاتمی روی داد. وقتی خاتمی در انتخابات 76، با نزدیک به 20 میلیون رأی ـ از حدود 30 میلیون رأی ـ به پیروزی رسید، همان نیروها و حلقه‌هایی که در دوره وزارت او ـ 1364 تا 1370ـ بر سکولاریزه کردن حکومت تأکید می‌کردند از یک سو به تعبیر و تفسیر خاص از آراء مردم روی آورده و از سوی دیگر به مناصب حساس نظام مسلط شدند. یک هفته پس از اعلام نتایج آراء، نشریه « فردا» متعلق به گروهک ملی ـ مذهبی در سر‌مقاله خود به قلم عزت‌الله سحابی نوشت: «رأی به خاتمی رأی به تغییر بود و از این رو اگر خاتمی بخواهد صرفاً در چارچوب سیستم شناخته شده جمهوری اسلامی کار کند به عهد خود با مردم وفا نکرده و مسلماً انتخاب بعدی مردم کسی خواهد بود که بتواند اوضاع فعلی را دگرگون کند.»
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تحت مدیریت بهزاد نبوی و مصطفی تاج‌زاده با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کردند که: «رأی به خاتمی رأی به آزادی و تغییر بود و این رسالتی است که باید همه همت خاتمی مصروف آن گردد.» این در حالی بود که رهبر معظم انقلاب ضمن استقبال از انتخابات پر شور و پیروزی سید محمد خاتمی، این انتخابات را «فرصت» و «حماسه‌ای بزرگ» که باید صرف اعتلای کشور و انقلاب و رسیدگی به «مشکلات اولویت‌دار» مردم شود، دانستند.
با پیروزی سید محمد خاتمی، عبدالله نوری از عناصر فعال حلقه‌ی منتظری و مرتبط با حلقه ملی  ـ مذهبی به همراه مصطفی تاج‌زاده عضو حلقه مجاهدین و مرتبط با حلقه کیان به وزارت کشور رفتند به همراه آنان یک تیم از نیروهای خاص سیاسی به کار گمارده شدند. بعدها معلوم شد که نوری و تاج‌زاده وزارت کشور را به ستاد اصلی مهندسی تغییرات سیاسی در بنیان‌های نظام تبدیل کرده و با برپایی کارگاه‌های آموزش سیاسی و استفاده از چهره‌های تئوریک مخالف نظام ـ نظیر حسین بشیریه و حسین قاضیان ـ و با استفاده از تشکل‌های دانشجویی به سازماندهی آشوب علیه نظام مشغول شدند. در همان موقع تاج‌زاده در جلسه‌ای گفته بود: « اگر بتوانیم 15 درصد جمعیت تهران به خیابان بکشانیم کار خود با نظام را به پایان می‌رسانیم».
همزمان با سیطره این افراد بر وزارت کشور، عطاءالله مهاجرانی، عیسی سحرخیز و چند چهره دیگر به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رفتند. این‌ها با استفاده از مطبوعات و با به‌راه انداختن موج سنگینی از روزنامه‌های مخالف نظام تلاش کردند عرصه افکار عمومی را از دست نظام خارج کنند. مصطفی معین و هادی خانیکی هم به وزارت فرهنگ و آموزش‌عالی رفتند.
دستور کار آنان فعال‌سازی تشکل‌های دانشجویی مخالف نظام و مرتبط کردن اساتید غیرمذهبی دانشگاه با پروژه تغییر بود. وزارتخانه‌های کشور، ارشاد و آموزش‌عالی در دوره خاتمی کارکردهای جاری خود را کنار گذاشته و تغییر محتوایی نظام را  در دستور کار قرار دادند. این گروه‌ها و افراد اگر چه خود را «اصلاح طلب» معرفی  می‌کردند ولی روش‌های بکار گرفته شده توسط آن‌ها روش برپایی یک « انقلاب» بود به‌عنوان مثال در حالیکه روش اصلاح‌طلبانه با مدارای با نظام توأم است اما این‌ها جوانان و دانشجویان را به حضور ساختار‌شکنانه در خیابان دعوت می‌کردند و تظاهرات علیه اصلی‌ترین ارزش‌ها و مقدسات نظام را مقتضای آزادی و اصلاح‌طلبی می‌خواندند. این روش بعدها توسط سعید حجاریان ذیل عنوان «فشار از پایین و چانه زنی از بالا» توجیه شد.
در دوره سید محمد خاتمی ارتباط این حلقه‌ها با مراکز خارج از کشور  و از جمله محافل اطلاعاتی آمریکا وصل بود بعدها وقتی در جریان فتنه سال 88 تاج‌بخش و قاضیان دستگیر شدند اعتراف کردند که از اواسط دوره خاتمی سرپل اتصال مراکز ضد ایرانی واشنگتن با داخل ایران بوده‌اند. این اتصال جنبه ایدئولوژیک نداشت و همه طیف‌های مخالف نظام را در بر می‌گرفت.
کنفرانس برلین و ویترین این اتصال فراگیر بود و حضور چهره‌هایی نظیر مهرانگیزکار، اکبر گنجی، محسن کدیور، ابوالفضل بازرگان و محسن سازگار از ایران و حضور عناصر رهبری سازمان منافقین، حضور افرادی از جریان سلطنت‌طلب و حضور افرادی از جریان‌های کمونیست نظیر چریک‌های فدایی و حزب توده و در کنار این‌ها حضور عناصر کلیدی مراکز پژوهشی سازمان سیا نظیر «رند» و عناصر ضد ایرانی اتحادیه اروپا در این کنفرانس نشان داد که جریان اصلاح‌طلب هیچ محدودیتی را برای فعالیت خود قایل نیست و مانعی بر سر راه خود احساس نمی‌کند. البته افشای ماهیت کنفرانس برلین ضربه سختی به این جریان زد.
در دوره خاتمی «آزادی» معادل و حتی برتر از اسلام خوانده می‌شد از نظر رئیس دولت، دین تحت هیچ شرایطی نباید قیدی برای آزادی قایل شود چرا که در این صورت به دین آسیب وارد می‌شود با این وصف این گروه آزادی را مطلق می‌خواستند و دین را به صورت مقید و مهمترین قید آنان آزادی بود. نتیجه طبیعی «آزادی حداکثری» و «دین حداقلی» به حاشیه رفتن دین بود. اما متأسفانه وضعیت دین در این دوره از این هم محدودتر بود. چهره‌های نظریه‌ساز اصلاحات و عناصر دولت خاتمی، دین را مقوله‌ای کلی و باطنی می‌دانستند که به عدد نفوس انسان‌ها تعریف و تفسیر می‌پذیرد و هیچ ترجیحی میان یکی از این برداشت‌ها ـ ولو این «یکی» تفسیر پیامبر از دین باشد ـ به برداشت‌های دیگر وجود ندارد و هیچ برداشتی از دین ولو توأم با نفی دین باشد را نمی‌توان مردود خواند.
در منظر مفسران عصر خاتمی از دین، عرف و عصر بر دین احاطه دارد و لذا هیچ فهمی از دین دائمی، مطلق و مقدس نیست و از آنجا که ـ به تعبیر دکتر سروش ـ امکان دسترسی به حقیقت دین وجود ندارد بنابراین آنچه را که ما از آن به دین یا امر دینی تعبیر می‌کنیم، در واقع همان برداشت‌های ناقص و غیرمقدس خود ماست پس مقدس خواندن دین یک استعاره غیرواقعی است و بهتر است ـ باز به تعبیر سروش ـ دامن ادعای قدسیت دین و قدسیت نظام برآمده از دین را برچینیم و قضاوت درباره آن را به خدا و روز قیامت واگذار کنیم. از این رو در دوره خاتمی، قرآن کریم، پیامبران، ائمه اطهار ـ علیهم‌صلوات‌الله ـ و فقهای بزرگوار شیعه و نهادهای برآمده از متن باورهای اصیل دینی نظیر ولایت‌فقیه ، حوزه‌های علمیه، مراجع، سپاه پاسداران و شورای نگهبان هزاران بار مورد هتک و هجو بعضی از اعضای دولت خاتمی و عناصر مرتبط با آن قرار گرفتند.
این روند در آخر دوره خاتمی به تحصن تحریک‌آمیز نمایندگان مجلس ششم منتهی شد نمایندگان این مجلس در حالیکه در اردیبهشت 82 طی نامه‌ای با امضای 127 نفر خطاب به رهبری، وضعیت کشور را حساس و در آستانه تهاجم نظامی سنگین آمریکا معرفی کردند، به تحصن دست زدند  و در حالیکه شعارهایی مبنی بر اختناق‌آمیز بودن فضای کشور به زبان انگلیسی نوشته بودند، از رسانه‌های خارجی برای انعکاس این حرکت که حدود 20 روز به طول انجامید، دعوت می‌کردند. این حرکت با سردمداری بهزاد نبوی و محمدرضا خاتمی به‌عنوان لیدرهای مجاهدین و مشارکت با این امید دنبال شد که از یک سو مخالفان نظام را در پایتخت به خیابان بکشانند و از سوی دیگر به آمریکایی‌ها نشان دهد که وضعیت ایران شکننده است. اما این توطئه‌ها در نهایت راه به جایی نبرد و در واکنش مردم نه در همراهی بلکه در جهت حذف این جریان از فضای سیاسی کشور بروز کرد.
*بروز فتنه بزرگ سال 88
در واقع فتنه سال 88 برآیند همه فتنه‌هایی بود که از پیش از پیروزی انقلاب تا دوره خاتمی با هدف در هم کوبیدن یا انحراف انقلاب اسلامی در فضای داخلی و بین‌المللی علیه انقلاب دنبال شده بود و به صور مختلف فعالیت می‌کردند.
1 ـ کانون‌های مدیریت خارجی
فتنه سال 88 - در بعد خارجی - از سال ها قبل از 88 طراحی و دنبال شده بود. یکی از نشانه‌های آن این است که سناتور «مک کین»کاندیدای جمهوری‌خواهان در انتخابات سال 2008 در سال 1384 دقیقاً به «جنبش سبز» با همین نام! اشاره می‌کند و می‌گوید «در ایران، نظام را با جنبش سبز منهدم می‌کنیم» مک کین همان کسی است در جریان یک سخنرانی در فروردین 1386 در ایالت کارولینای شمالی آوازی منسوب به گروه «بیچ بویز» در پشت میکروفون  سر داد که در آن خوانده شده بود:«بر روی ایران بمب، بمب، بمب، بمب بریزیم ....» و البته 10 ماه بعد -19 بهمن 86- راز عصبانیت خود از جمهوری اسلامی را آشکار کرد. کین در مصاحبه با نیویورک تایمز گفت: «من همچنان اندیشناک (هراسان از) بلند همتی ایرانیان هستم ، چرا که چیرگی ایرانی بر منطقه به درازای تاریخ است».
در بعد خارجی از یک سو محافل آکادمیک و رسانه‌ای آمریکا، از سوی دیگر «دفاتر ویژه» آمریکا در کشورهای مختلف و از سوی دیگر سفارت‌خانه‌های غربی سه کانونی بودند که طی دو دهه و بخصوص در دوره نئوکان‌ها - 2000  تا 2008 -فعالیت گسترده‌ای را باهدف «تغییر در ایران» دنبال می‌کردند. ادبیات دوره بوش در ارتباط با ایران به «Regime change»  موسوم شده بود. این ادبیات در دوره اوباما ـ علیرغم آنکه توقع نمی‌رفت - هم استمرار پیدا کرد.
بر اساس بررسی‌های انجام شده حداقل 8 «دفتر ویژه» در دبی ، بگرام ، بیشکک، باکو، سلیمانیه، آمستردام، لندن و واشنگتن به منظور ارتباط‌گیری ، هماهنگ‌سازی، آموزش و تجهیز به مرور و در فاصله سال‌های 1371 تا 1388 راه افتادند» این دفاتر بعضاً زیر نظر سیا و بعضاً زیر نظر پنتاگون -وزارت دفاع- فعالیت می‌کردند و در این میان دفتر دبی استثنائاً مستقیماً زیر نظر معاون اول رئیس جمهوری آمریکا فعالیت می‌کرد. اسناد می‌گویند این دفاتر به سرشاخه‌هایی در تهران وصل بوده‌اند و از طریق این سرشاخه‌ها، نخبگان ایرانی در حوزه‌های مختلف را شناسایی کرده و به این دفاتر می‌کشانده‌اند.
ورزشکاران، هنرمندان، پزشکان، مهندسان، اساتید دانشگاه، روزنامه‌نگاران، صنعتگران، بانوان، فعالان عرصه صنعت، تشکل‌های کارگری، فعالان سیاسی، احزاب و..... که تعداد آن‌ها از ده‌ها هزار نفر فراتر رفته‌اند به مرور به این دفاتر منتقل شدند و در یک برنامه چند لایه و چند مرحله توجیه و هماهنگ می‌شدند و در نهایت به‌عنوان پیشتازان تحول در نظام سیاسی ایران مورد استفاده قرار می‌گرفتند. سرپل‌های این «دفاتر ویژه» همان حلقه‌هایی بودند که در دوره هاشمی‌رفسنجانی و دوره خاتمی در دستگاه‌های مختلف فعالیت می‌کردند و سکولاریزه‌کردن نظام و جامعه ایران در دستور کارشان بود.
علاوه بر این دفاتر ویژه، دست کم 17 سفارتخانه غربی شامل سفارتخانه‌های انگلیس، کانادا، استرالیا، فرانسه، آلمان، هلند، بلژیک، سوئیس، دانمارک، فنلاند، کره جنوبی، ژاپن، سوئد، اسپانیا، اوکراین و ... به جمع‌آوری اطلاعات حساس، ارتباط هدفمند با برخی از مراکز نظام، برگزاری جلسات با بعضی از نخبگان سیاسی مخالف نظام دینی، تهیه، تجزیه و تحلیل‌های دوره‌ای و سنجش درجه و ماهیت تغییرات در جامعه ایران مشغول بودند. بعضی از این سفارتخانه‌ها -‌بخصوص سفارت انگلیس-  تجهیز مخالفان و پشتیبانی مالی از آنان را دنبال می‌کردند. اینها در فتنه سال 1388 به‌صورت عملیاتی‌تر به مقابله با نظام اسلامی پرداختند به‌گونه‌ای که بعضی از عوامل سفارتخانه‌های غربی به دلیل حضور مستقیم در آشوب‌های خیابانی بازداشت و محاکمه شدند.
محور سوم، مراکز مرتبط با سازمان جاسوسی آمریکا در واشنگتن است که به‌طور ویژه روی ایران کار می‌کنند و تعداد واقعی آن‌ها مشخص نیست. یک گزارش که به مطبوعات راه پیدا کرد بیانگر آن است که حداقل 700 اتاق فکر و برنامه‌ریزی (tank tink) در آمریکا به ‌طور خاص روی مسایل ایران مطالعه کرده و پیشنهاداتی را برای دستگاه‌های تصمیم‌گیر در آمریکا تهیه می‌کنند. این اتاق‌ها بعضاً شامل مؤسساتی نظیر اینتر پرایز، مؤسسه اعانات ملی(NED)، مؤسسه صلح کارنگی، راکفلر، شورای روابط خارجی آمریکا و.... می‌شود و تعداد زیادی از آنان در درون یکی از دانشگاه‌های آمریکا قرار دارند. هر کدام از این اتاق فکرها سالانه تحقیقات میدانی راجع به ایران به‌عمل می‌آورند و به‌طور معمول هفته‌ای یک مقاله و هر دو ماه یک گزارش مبسوط تحقیقاتی راجع به ایران به نگارش درآورده و در روزنامه‌ها و یا سایت‌های خود منتشر می‌نمایند.
این مراکز در عین حال مقالات و تحقیقات ضد‌ایرانی در سطح جهانی را خریداری کرده و با هزینه‌ خود منتشر می‌نمایند براساس تحقیقاتی که یک مرکز علمی وابسته به دانشگاه تهران به‌عمل آورده، تعداد مقالات ضدایرانی این مراکز از 35000 مورد، 4200 گزارش و 300 جلد کتاب در سال فراتر می‌رود. در بعضی از مهم‌ترین این مراکز بین 3 تا 15 نفر از عناصر ایرانی مخالف جمهوری اسلامی نیز فعالیت می‌کنند. این افراد شامل مهدی خلجی، کامیلیا انتخابی فرد، فاطمه حقیقت‌جو، هوشنگ امیراحمدی، محسن سازگارا، عطاءا... مهاجرانی، اکبر گنجی، عبدالکریم سروش، محمد‌جواد اکبرین، فرشاد امیر‌ابراهیمی، علی‌اکبر موسوی خوئینی‌ها، مسعود بهنود و ... می‌شود و تعدادشان از 100 نفر فراتر می‌رود. استفاده از این افراد به این دلیل صورت می‌گیرد که محافل آمریکایی از استنتاج‌هایی که درباره ایران انجام می‌دهند، اطمینان حاصل نمایند. در همه مواقعی که یکی از مراکز آمریکایی نتیجه تحقیقات خود را به شورای روابط خارجی آمریکا ارائه می‌دهد و به همین منظور «جلسه استماع» تشکیل می‌شود، حداقل دو ایرانی در کنار گزارش‌دهنده آمریکایی حضور دارند و به با تأیید این دو جلسه استماع پایان می‌یابد.
دفاتر ویژه، سفارتخانه‌ها و اتاق‌های فکر در واقع مثلث ابزار غرب برای تغییر در ایران را شکل داده‌اند. آمریکایی‌ها در عین حال در اوج فتنه 88 دفتری را در کاخ سفید تحت عنوان «دفتر هماهنگی امورایران» تحت ریاست معاون اول اوباما در کاخ سفید به وجود آوردند. کار این دفتر هماهنگ‌سازی فعالیت بخش‌های مختلف است این تصمیم پس از آن اتخاذ شد که تفاوت‌های مهم میان گزاره‌های مراکز مرتبط با وزارت خارجه و مراکز مربوط به CIA پدید آمد و بعضی از گزارشات، نتایج گزارشات دیگر را زیر سؤال می‌برد.
 به‌دنبال گزارش‌های این مراکز بود که آمریکا بررسی هر طرح درباره ایران را به بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 موکول می‌کرد. در آن مقطع این نظریه به‌طور مشترک در وزارت خارجه و وزارت دفاع آمریکا(پنتاگون) پدید آمده بود که بعد از انتخابات 88 موقعیت نظام مستحکم‌تر می‌شود و لذا بهتر است رئیس جمهور مذاکره با ایران را شروع کند و بر این اساس اوباما دو نامه در اسفند 87 و اردیبهشت88 برای مقامات ایران فرستاد و درخواست گفتگو کرد، اما چیزی نگذشت که  ادبیات آمریکا به نحو بی‌سابقه‌ای علیه ایران شدت گرفت. اوباما بعد از فتنه 88خود وارد میدان شده و از لزوم تغییر ایران حرف زد.
نیرو‌های نظامی آمریکایی‌ در جریان فتنه 88 به مرزهای غربی ایران نزدیک شدند و بیم آن می‌رفت که وارد عملیات نظامی علیه ایران شوند. خود این موضوع حکایت از آن می‌کند که مثلث(دفاتر ویژه، سفارتخانه‌ها و اتاق‌های فکر) پس از فتنه 88 راه را برای به تسلیم درآمدن ایران هموار ارزیابی کرده بودند. مراکز آمریکایی پیش از انتخابات به‌طور گسترده به ادبیات تقلب دامن می‌زدند و برای به آشوب کشیدن ایران، از پیروزی قطعی میرحسین موسوی و بروز تقلب در اعلام نام محمود احمدی‌نژاد حرف می‌زدند و با برجسته‌سازی فعالیت مخالفان، وانمود می‌کردند که نظام سیاسی ایران در آستانه سقوط قرار گرفته‌ است.
2 ـ ارتباط داخل و خارج
با مرور مسایل پس از انتخابات بخصوص در فاصله‌ 8 ماهه‌ تیر تا بهمن 1388 این نکته کاملاً ثابت می‌شود که پیوند روشنی میان به صحنه‌آمدن همزمان اصحاب فتنه در ایران و سران دولت‌های غربی وجود داشته است. حضور عناصر میدانی فتنه در رسانه‌های آمریکایی و محافل وابسته به سیا پس از رو به افول گذاشتن فتنه در ایران هم سند جداگانه‌ای برای اثبات این پیوستگی است. بعضی از این عناصر نظیر ابوالفضل فاتح، محسن مخملباف، محسن سازگارا، واحدی و  مهدی هاشمی اکنون هم به‌عنوان رابط‌های سران فتنه با خارج به ایفای نقش علنی می‌پردازند و هیچ‌گاه سران فتنه نمایندگی آنان از سوی خود -که با صراحت از سوی آنان اعلام شده است- را نادرست اعلام نکرده‌اند.
یک گزارش که پس از اعلام علنی از سوی سران فتنه تکذیب نگردیده، بیان‌گر آن است که در اردیبهشت 1387 - 13 ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری ایران- جلسه‌ای در واشنگتن با حضور عناصر ضدایرانی دولت آمریکا به همراه چند تن از عناصر ایرانی مخالف جمهوری اسلامی -از جمله دکتر ابراهیم یزدی دبیر‌کل نهضت آزادی- برگزار گردیده است. در این جلسه روی پدیده تقلب در انتخابات 88 و تلاش نظام برای پیروزی دوباره دکتر محمود احمدی‌نژاد و لزوم تشکیل کمیته‌ای ذیل عنوان«صیانت از آراء» از سوی اصلاح‌طلبان تأکید شده است. پس از این جلسه دیداری میان ابراهیم یزدی و فرزند یکی از سران فتنه در تهران برگزار می‌شود. در این دیدار یزدی می‌گوید: مهمترین مسئله انتخابات آینده باید مسئله «تقلب» باشد و این موضوعی است که ابتدا باید توسط یک چهره موجه مرتبط با نظام مطرح شود چرا که طرح ابتدایی موضوع از طرف افراد یا گروه‌هایی که «خودی نظام» تلقی نمی‌شوند، پروژه‌ را خراب می‌کند و به جایی نمی‌رسد.
متعاقب این موضوع پدر این فرد که در آن زمان یک روحانی دارای موقعیت برجسته در نظام بود، شهریور ماه 87 در جمع عده‌ای از روحانیون مشهد نسبت به سلامت انتخابات ابراز نگرانی می‌کند. حدود 3 ماه بعد «کمیته مشترک صیانت آراء» از سوی جریان اصلاح‌طلب با محوریت احزاب کارگزاران، مجمع روحانیون، مشارکت و مجاهدین  انقلاب اعلام موجودیت کرده و در اعلامیه‌ها و اظهارنظرهای پیاپی صلاحیت دولت و شورای نگهبان را برای برگزاری انتخابات زیر سؤال برده و خواستار تشکیل «هیئت مستقل برگزاری انتخابات» و خلع ید از شورای نگهبان و وزارت کشور ‌شدند. در آذرماه 87 مصطفی تاج‌زاده عنصر برنامه‌ریز این کمیته به‌صورت رسانه‌ای از مراجع عظام تقلید درخواست می‌کند که نظام را وادار به پذیرش هیئت مستقل انتخابات کرده و خود نمایندگانی را برای عضویت در هیأت معرفی نمایند که این در واقع مخدوش‌کردن داوری رهبری در امر انتخابات بود. همزمان این کمیته نسبت به فعالیت بسیج و سپاه در انتخابات ابراز نگرانی کرده و نظام را متهم می‌کند که برای کانالیزه‌کردن انتخابات، مأموریت‌های ویژه‌ای به این نیروها واگذار کرده است.
در این بین پس از یک ماه از اعلام کاندیداتوری سید محمد خاتمی، میرحسین موسوی 20 اسفند 87 اعلام کاندیداتوری کرده و شش روز بعد، محمد خاتمی استعفا می‌دهد. این جابجایی در اسفند 87 معنای خاصی داشت و از این رو بسیاری از نیروهای سیاسی چنین رخدادی را نشانه عزم این جریان برای بر‌هم‌زدن انتخابات ارزیابی کردند. روزنامه کیهان در تاریخ 24 بهمن 87 در سر مقاله‌ای با عنوان « برای مشارکت یا برهم‌زدن» از این توطئه پرده‌برداری کرد. در آن مقطع در مورد پذیرش کاندیداتوری محمد خاتمی از سوی نظام تردیدی وجود نداشت ولی پذیرش میرحسین موسوی از سوی نظام- به دلیل سوابق منفی او در بحث ولایت‌فقیه و عدم نظام‌پذیری- با تردیدهایی مواجه بود. اما نظام این اشکال را نادیده گرفت و کاندیداتوری موسوی را پذیرفت اما کاملاً واضح بود که او چه پیروز شود و چه شکست بخورد چالش‌های مهمی را علیه نظم به وجود می‌آورد.
همزمان با این تحولات کشورهای غربی به برجسته‌سازی چهره موسوی می‌پرداختند و عملاً همه تدارکات خود را برای تقویت او به کار گرفتند.
 اگر نگاهی به سیاست‌های رسمی و رسانه‌ای کشورهای غربی و هم‌پیمانان منطقه‌ای آنان در فاصله آذرماه 87 تا انتخابات خرداد 88 و پس از آن، بیاندازیم به وضوح نقش مکمل آنان در ترویج مهندس موسوی مشاهده می‌کنیم. در این میان تلویزیون فارسی بی بی سی که اساساً از آذرماه 87 شروع به کار کرد، تلویزیون V.O.A آمریکا و سایت‌های فارسی الجزیره قطر و العربیه عربستان یک جبهه مشترک رسانه‌ای به نفع موسوی به وجود آورده و در حالی‌که مراکز تحقیقاتی آن‌ها پیروزی دکتر احمدی‌نژاد را قطعی اعلام کرده بودند، میرحسین را پیروز قطعی اعلام کرده و در عین حال روی جدی‌بودن احتمال تقلب به نفع احمدی‌نژاد تأکید می‌نمودند. خود این موضوع دلیل مستقلی بود که پیوستگی داخل و خارج را نشان می‌داد.
یکی دیگر از موارد، به میدان‌آمدن سایت‌های اینترنتی «تویتر»، «فیس بوک» و «یوتیوب» بود. این سایت‌ها علی‌الظاهر خصوصی بودند و با مبدأ اروپا اداره می‌شدند ولی خبرهای بعدی بیانگر آن بود که این‌ها شبکه‌هایی آمریکایی‌اند که توسط سازمان سیا راه‌اندازی شده بودند. به عنوان مثال چند ماه پس از فتنه 88، باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که ما به تویتر دستور دادیم که تعمیرات فنی را تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران به عقب بیاندازد تا اخلالی در ارتباط با معترضان انتخاباتی ایران پدید نیاید.
کما اینکه تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی یک هفته قبل از زمان انتخابات ریاست جمهوری ایران برنامه‌های خود از 6 ساعت در روز به 24 ساعت در روز تبدیل کرد و از ظهر روز 22 خرداد- روز انتخابات- گزارش‌های پی در پی مبتنی بر تقلب گسترده در انتخابات و در عین حال پیروزی قطعی میرحسین موسوی خبر می‌داد. این تلاش‌ها از 11 شب روز انتخابات تشدید گردید. حدود دو هفته بعد نیروی انتظامی ساختمانی متعلق به کمیته صیانت از آراء در منطقه تجریش را مورد بازرسی قرار داد و مشخص شد که بی‌بی‌سی فارسی در این ساختمان استقرار داشته است.
البته فعالیت مراکز غرب برای ایجاد فتنه 88 بسیار بیش از این است یک گزارش بیانگر آن است که حداقل 19 مرکز مجرب و برخوردار از کارشناس‌های امور ایران در فاصله سال‌های 1380 تا 1388 روی پروژه تغییر ایران متمرکز بوده‌اند و در ماه‌های منتهی به انتخابات تا یک سال پس از آن به حجم فعالیت خود به شدت افزوده‌اند. این مراکز شامل مؤسسه بروکینگز، شورای روابط خارجی، بنیاد صلح بین‌المللی کارنگی، بنیاد آمریکای جدید، بنیاد ملی برای دموکراسی، مرکز کارتر، بنیاد جامعه باز، مؤسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن، بنگاه رند ،کمیته خطر کنونی، بنیاد دموکراسی در ایران، خانه آزادی، مرکز مطالعات استراتژیک و راهبردی ،مؤسسه هادسون، بنیاد هریتیج، مؤسسه امریکن اینتر پرایز، مؤسسه هوور، مؤسسه کیتو و مرکز پیشرفت آمریکا می‌شود.
بعضی از این مؤسسات از جمله بنیاد هریتیج و مؤسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن حداقل 40 نشست تخصصی درباره ایران برگزار و مسایل ایران را از نزدیک رصد کرده‌اند. در همه این مراکز- تقریباً- بدون استثنا بین 3 تا 15 نفر از عناصر ایرانی مرتبط با جریان فتنه همکاری داشته‌اند و این نیروها علاوه بر مشارکت در بحث‌ها و طرح‌ها سایت‌هایی را به زبان فارسی برای کمک به انتقال پیام‌های فتنه‌گران راه‌اندازی کرده‌اند این سایت‌ها که متعلق به همان مراکز 19 گانه بوده‌اند شامل گذار- متعلق به خانه آزادی‌- و سردبیری فاطمه حقیقت‌جو، «توانا»- متعلق به مرکز آزادی خاورمیانه- ، «پنجره»- متعلق به بنیاد ملی برای دموکراسی-،و سردبیری هاله اسفندیاری، «راهبرد»- متعلق به بنیاد ملی برای دموکراسی- و سردبیری منوچهر محمدی، واشنگتن پریزم- متعلق به مؤسسه امنیت جهانی-، «ردیاب ایران»- متعلق به مؤسسه اویکن اینتر پرایز- و سردبیری امیرعباس فخرآور، «ابتکار امنیتی ایران» - متعلق به مؤسسه سیاست‌ خاور نزدیک واشنگتن- و سردبیری مهدی خلجی و «چراغ آزادی»- متعلق به مؤسسه کیتو- می‌شوند.
این مؤسسات به همراه جریان داخلی فتنه قرار بود، تغییرات بنیادین را در ایران رقم بزنند. رهبر معظم انقلاب اسلامی، یک هفته پس از شروع فتنه، در خطبه‌های نماز جمعه ضمن افشای طرح مشترک غرب و فتنه‌گران داخلی، چرایی شکست این طرح را بیان کردند: «خیال کردند ایران هم گرجستان است. یک سرمایه‌دار صهیونیست آمریکایی- جورج سروس- چند سال قبل از این، طبق ادعای خودش که در رسانه‌ها نقل شد، گفت من 10 میلیون دلار خرج کردم و در گرجستان انقلاب مخملی راه انداختم، حکومتی را بردم، حکومتی را آوردم، احمق‌ها خیال کردند جمهوری اسلامی ایران و این ملت عظیم هم مثل آنجاست ! ایران را با کجا مقایسه می‌کنید؟ مشکل دشمنان ما این است که هنوز هم ملت ایران را نشناخته‌اند».
جالب این است که هم فتنه‌گران داخلی و هم دولت‌های غربی از حداکثر فشار برای ایجاد تغییر در ایران استفاده کردند. فتنه‌گران داخلی با اصرار بر ابطال انتخابات و به خیابان کشاندن مخالفان و هواداران خود و تخریب و به آتش‌کشیدن مساجد و کشتن ده‌ها شهروند بی‌گناه کشور جلو آمدند و دولت آمریکا ضمن کنارگذاشتن تمام قواعد حقوقی ناظر بر مواجهه با یک کشور مستقل، نیروهای نظامی خود را برای دخالت نظامی در ایران- در صورت عدم توانایی حکومت در مهار شورش‌های انتخاباتی- به حال آماده باش درآورد و از طریق عراق به سمت مرزهای غربی ایران گسیل کرد.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار