شهدای ایران shohadayeiran.com

گفت‌و‌گوبا فرزند سردار شهید علیرضا شمسی‌پور از نخبگان ورزش کشور
چندی پیش شهید علیرضا شمسی‌پور از طرف وزارت ورزش و جوانان و بسیج ورزشکاران کشور به عنوان شهید شاخص سال ۱۴۰۱ معرفی شد. سردار شمسی‌پور علاوه بر حضور گسترده در میدان جنگ سخت، سنگر جنگ‌نرم با دشمن را نیز خالی نمی‌گذاشت و با فعالیت مستمر در عرصه ورزش به پرورش روح و جسم جوانان این مرز و بوم به ویژه جوانان همدانی می‌پرداخت
به گزارش شهدای ایران:به نقل از روزنامه جوان، چندی پیش شهید علیرضا شمسی‌پور از طرف وزارت ورزش و جوانان و بسیج ورزشکاران کشور به عنوان شهید شاخص سال ۱۴۰۱ معرفی شد. سردار شمسی‌پور علاوه بر حضور گسترده در میدان جنگ سخت، سنگر جنگ‌نرم با دشمن را نیز خالی نمی‌گذاشت و با فعالیت مستمر در عرصه ورزش به پرورش روح و جسم جوانان این مرز و بوم به ویژه جوانان همدانی می‌پرداخت. این شهید در لباس مربی، داور، مدیر چند باشگاه فوتبال (فجر و پاس)، رئیس چند هیئت ورزشی (دوچرخه‌سواری و تیراندازی)، رئیس بسیج ورزشکاران استان، رئیس تربیت بدنی سپاه همدان و عضو هیئت‌رئیسه فدراسیون دوچرخه‌سواری بود که خدمات شایانی به ورزش کشور و همدان داشت و همچنان از او به عنوان معمار ورزش نوین همدان یاد می‌شود. سردار شهید علیرضا شمسی‌پور در ۱۳اردیبهشت ۹۵ در حین تفحص شهدا در منطقه کانی مانگا (پنجوین عراق) بر اثر انفجار مین به درجه رفیع شهادت نائل شد. با مهدی شمسی‌پور فرزند سردار شهید علیرضا شمسی‌پور همراه شدیم تا از زندگی و مجاهدت‌های این رزمنده بیشتر بدانیم.


تمام تلاشش این بود که دل پدر و مادر شهدا را شاد کند


شهید شمسی‌پور در چه خانواده‌ای رشد پیدا کرد؟

پدرم متولد یک خرداد ۱۳۴۲ در همدان و از یک خانواده مذهبی و متدین بود. ایشان دارای یک برادر و سه خواهر هستند. رزق حلال یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های پدر بزرگم بود، ایشان سختی‌های زیادی کشید و مشکلات زیادی را تحمل کرد که توانست نان حلال بر سر سفره خانواده‌اش بیاورد و برعاقبت بخیری بچه‌ها تأثیر بگذارد.

پدرتان از رزمندگان دوران دفاع مقدس بودند، همرزمانش چه نکاتی را از حضور ایشان به عنوان یک رزمنده برای شما تعریف کرده‌اند.

از زبان همرزمانش شنیده‌ام پدرم مرد شجاع و جسوری بود. مردی که به تنهایی به دل دشمن می‌زد و بدون هیچ ترس واهمه‌ای وارد میدان جنگ می‌شد. دوستانش می‌گفتند: «شهید شمسی‌پور با لباس مبدل محلی وارد خاک دشمن می‌شد و بعد از کسب اطلاعات مورد نیاز به خاک خودمان بازمی‌گشت.»

بابا جدا از روحیه نظامی که داشت، بسیار خندان و شوخ‌طبع بود. همه دوستان و همرزمانش او را با چهره خندان به یاد دارند. در زمان سختی‌خت و دشواری بسیار آرام بود و اگر کسی به ایشان بدی می‌کرد، با خوبی جوابش را می‌داد و کینه کسی را به دل نمی‌گرفت. همیشه حلال مشکلات دیگران بود و با جان و دل بدون هیچ منتی به دیگران کمک می‌کرد. ایشان فردی اجتماعی بود و برایش فرقی نمی‌کرد از بچه ۱۲- ۱۰ ساله تا پیرمرد۹۰ساله همه را به سمت خودش جذب می‌کرد و با هر قشری که همدم می‌شد هم زبانشان می‌شد تا هم دلشان شود.

زمان جنگ غیر از پدرتان کس دیگری از خانواده در جبهه حضور پیدا کرده بود؟

با آغاز جنگ علاوه بر پدر، عمو و پدربزرگ هم مدتی در جبهه‌های جنگ تحمیلی حضور داشتند. پدربزرگ در قسمت تدارکات فعالیت و آشپزی می‌کرد و پدر نه تنها برای خانواده بلکه برای تمام شاگردانش پدری می‌کرد و همیشه در سختی‌ها و مشکلات حامی شاگردانش بود. پدر جدا از سوابق طولانی و درخشان در میدان جنگ و عرصه مدیریت ورزشی، ساده‌زیستی، خدمات بی‌توقع و سوءاستفاده نکردن از مسئولیت‌های متعددش به منظور منافع شخصی، ایشان را به الگویی مناسب از مسئولی کارآمد، مدیری جهادی و پرتلاش در جامعه اسلامی تبدیل کرد.

با آنکه پدر در چند نوبت مجروح شده بود، هیچ‌گاه برای گرفتن کارت جانبازی اقدام نکرد. ایشان به هیچ عنوان در خانه چهره یک فرد نظامی را نداشت و شاید کمتر کسی باور کند یک فرمانده نظامی در کار‌های خانه به همسرش کمک می‌کند؛ ظرف بشوید، غذا بپزد و هیچ‌گاه عقاید خودش را به ما تحمیل نمی‌کرد و اجازه نمی‌داد مسئولیت‌هایی که داشت، جبهه رفتن و جانبازی‌اش به امتیازی برای ما تبدیل شود.

شهید چه زمانی لباس رزم به تن کرد و راهی جبهه شد؟ از روند حضور ایشان در جبهه بگویید.

پدرم بعد از دبیرستان در سال۶۰ برای گذراندن خدمت سربازی به لشکر ۲۸سنندج اعزام و بعد از پایان دوره سربازی داوطلبانه وارد نیروی بسیج شد. سال ۶۲ به مدت یک‌سال در پایگاه مقاومت بسیج مسجد امیرالمؤمنین (ع) فعالیت کرد و رفته‌رفته بعد از خدمت در بسیج مقاومت وارد سپاه ناحیه همدان شد و از سال ۶۳ که در سپاه ناحیه همدان مشغول انجام وظیفه بود، مکرراً به جبهه اعزام شد؛ و در مدت حضورش در جبهه‌های جنگ بار‌ها مجروح و سه مرتبه با تهاجم شیمیایی رژیم بعث عراق، شیمیایی شد.

پدرم بسیار باهوش بودو همزمان با حضور در جبهه‌ها، تحصیلات عالیه خود را نیز ادامه داد.

پدرتان چه مسئولیت‌هایی را در جبهه برعهده داشتند؟

در عملیات کربلای۴ معاون دسته غواصی بود و پس از شهادت داریوش ساکی، فرماندهی این دسته را بر عهده گرفت و مدتی نیز فرمانده یکی از گروهان غواصی شده بود و سپس به اطلاعات و عملیات نزد شهید علی چیت‌سازیان رفت. رفاقت زیادی بین ایشان و شهید چیت سازیان برقرار شد. بابا سردار چیت‌سازیان را الگوی خودش می‌دانست و بعد از آنکه مسئول دسته شناسایی شد، همراه با علی چیت‌سازیان و علی میرزایی به گشت‌های شناسایی می‌رفت که در یکی از این مأموریت‌ها شهید چیت‌سازیان به شهادت می‌رسد و پدر هم مجروح می‌شود. ایشان در عملیات‌های مختلف در جبهه حضور داشت تا اینکه جنگ به پایان رسید.

گویا سردار شهید علیرضا شمسی‌پور پس از پایان جنگ تحمیلی راوی کاروان راهیان‌نور شده بود؟

بله. پدر بعد از پایان جنگ آرام و قرار نداشت. دلش پیش همرزمان شهیدش بود. این را به خوبی می‌شد از نگاهش فهمید و حس و حال جاماندگی و دلتنگی را درک کرد. برگزاری مراسم شهدا و راه‌اندازی کاروان‌های راهیان نور، دوایی بر درد فراق از دوستان شهیدش شد و آرامش را بر دل بی‌قرارش هدیه کرد. ایشان طی چند دهه به عنوان مدیر کاروان راهیان‌نور سالانه به صورت مرتب اکثر جوانان ورزشکار را با چند دستگاه اتوبوس به مناطق جنوب و غرب کشور می‌برد و تأکید زیادی داشت، جوانان ورزشکار و بسیجیان همدان به مناطق جنوب و غرب کشور ببرد تا بچه‌ها با فضای جبهه، جنگ و شهدا آشنا شوند.

در آخرین سفر راهیان‌نور به همه دوستانش گفته بود کار واجب‌تری دارد که باید انجامش بدهد. پدر بعد از آخرین اعزام راهیان‌نور، خودش را به همراهانش در تفحص شهدا رساند تا جست‌وجوگر نور باشد و همانجا هم شهید شد.

جایی خواندم که شهید شمسی‌پور برای دفاع از حرم هم راهی شده بود؟

بله. حقیقت این است که پدر با تولد داعش مجدداً لباس رزم بر تن کرد و این‌بار در قامت مدافع حرم در عراق و سوریه به جنگ تکفیری‌ها رفت. پدر مدتی فرمانده نیرو‌های عراقی بود و ایشان با اصرار و خواهش از شهید حاج حسین همدانی اجازه ورود به سوریه برای دفاع از حرم را گرفت. البته حاج حسین به سختی با اعزام پدر به جبهه مقاومت اسلامی موافقت کردند، چون می‌دانستند مادرم چند سالی است، کسالت دارند و پدر باید در کنار مادرم باشند، اما در نهایت موافقت کرده و پدر راهی شد.

نبود پدرتان در آن شرایط بیماری برای مادر دشوار نبود؟

مادر همیشه در روز‌هایی که پدر مأموریت بود، هم نقش مادری‌اش را به نحو احسن انجام می‌داد و هم جای پدر را برای‌مان پر می‌کرد و تا جایی که امکان داشت نبودن‌های پدر را حس نمی‌کردیم. حتی شرایط بیماری مادر این بهانه را به او نداد که جلوی فعالیت‌های جهادی پدر را بگیرد و مقابلش بایستد. مادر با همه وجود در کنار پدرم ایستاد و خوب به یاد داریم زمان اعزام پدر، مادر در بیمارستان بستری بود. شاید به جرئت بتوانم بگویم، مقام و جایگاهی که امروز پدر به آن دست یافته، حاصل همراهی و دسترنج همسری مهربان و دلسوز است. مادرم مدت کمی بعد از شهادت پدر به رحمت خدا رفت و حالا این را می‌دانم که هر دو در کنار هم به آرامش رسیدند.

چندی پیش از طرف وزارت ورزش و جوانان و بسیج ورزشکاران کشور سردار شهید علیرضا شمسی‌پور به عنوان شهید سال ۱۴۰۱ معرفی شد. از فعالیت‌ها و مسئولیت‌های پدر در عرصه ورزش بگویید.

بیشترین تصویری که از پدر به یاد دارم در لباس ورزش بود تا لباس رزم. بابا علاوه بر حضور گسترده در میدان جنگ سخت، سنگر جنگ نرم با دشمن را خالی نمی‌گذاشت و با فعالیت مستمر در عرصه ورزش به پرورش روح و جسم جوانان این مرز و بوم می‌پرداخت. به جوانان اهمیت زیادی می‌داد. ایشان سرپرست تیم ملی دوچرخه‌سواری فدراسیون جمهوری اسلامی ایران، رئیس کمیته مسابقات فدراسیون تریال و bmx فدراسیون دوچرخه‌سواری جمهوری اسلامی ایران، رئیس سازمان بسیج ورزشکاران استان همدان، رئیس تربیت بدنی سپاه استان، رئیس هیئت دوچرخه‌سواری استان، رئیس هیئت تیراندازی استان، قائم مقام باشگاه پاس همدان، مدیرعامل باشگاه فجر، دبیر هیئت‌های فوتبال و فوتسال، مربی سرمربی سرپرست تیم‌های فوتبال و فوتسال، ناجی و مدرس شنا و غواصی بین‌المللی یک ستاره دو ستاره سه ستاره بود. شهید در این مسئولیت‌ها خدمات شایانی به ورزش همدان داشت؛ چنانکه از ایشان به عنوان معمار ورزش نوین همدان یاد می‌کنند.

پدرتان تفحص شهدا را از چه زمانی آغاز کرد؟

پدرم از سال ۶۹ که هنوز تفحص شهدا تشکیل نشده بود، به صورت داوطلبانه به مدت سه سال فعالیت کرد و پس از آن زیر نظر تعاون غرب با سردار باقرزاده همکاری می‌کرد.

عشق به شهدا در وجود بابا موج می‌زد و برای یافتن پیکر شهدا اهتمام ویژه‌ای داشت.

کاری که سرانجام در مسیر انجام آن به شهادت رسید و به قافله شهدا پیوست. اگر تمام دنیا را هم به ایشان می‌دادند، لحظه‌ای گواراتر از این برایش نبود که پیکر پاک شهدا را در دستان پدر، مادر و خانواده شهدا می‌گذاشت. تمام تلاشش این بود که دل پدر و مادر شهدا را شاد کند تا پیکر فرزندانشان را که بعد از مدت‌ها مفقود‌الاثر بودند به آغوش خانواده‌هایشان برگرداند. پدر در آخرین لحظات شهادتش در گفت‌و‌گویی که با دوستانش داشت، بیان کرد که اینجا شهید باران است و ۱۱ شهید تفحص شده و یکی دیگر مانده که ان‌شاءالله آن یکی هم تفحص می‌شود؛ دوازدهمین شهید هم خود ایشان شد. پدر در ۱۳ اردیبهشت ۹۵ در عملیات تفحص شهدا در منطقه کانی مانگا (پنجوین عراق) بر اثر انفجار مین به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار