شهدای ایران shohadayeiran.com

مدافع حرم لشکر فاطمیون قبل از شهادتش گفته است: تکفیری‌ها رحم ندارند؛ اگر کسی را به اسارت بگیرند با شکنجه‌های وحشتناک او را می‌کشند. من هم موقع خواب، نارنجک را زیر بالشم می‌گذارم
به گزارش شهدای ایران، بارها پیش آمده که در روایت خانواده شهدا خوانده‌ایم شهیدشان از آینده‌ای نامعلوم خبر داده‌ است تا آرامشی به خانواده‌شان بدهد و آن‌ها را از نگرانی و بی‌خبری رهایی بخشد.

پیشگویی رزمنده لشکر فاطمیون بعد از شهادتش

این نگرانی را خانواده شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «روح‌الله حسینی» داشتند. بیش از ۶ ماه از شهادت فرزندشان می‌گذشت، اما خانواده نمی‌دانستند چه اتفاقی برای او افتاده است. تا اینکه برادر روح‌الله یک شب خواب او را می‌بیند. این شهید مدافع حرم به برادرش خبر می‌دهد که من تا آخر سال برمی‌گردم. روح‌الله به قولش عمل می‌کند و اسفندماه سال ۹۵ پیکرش پیدا می‌شود و در گلزار شهدای بردسیر کرمان آرام می‌گیرد.

فرزندی به نام روح‌الله

«گل‌حسین حسینی» ۱۰ ساله بود که برادرش روح‌الله به دنیا آمد. آن زمان که ۲ سالی از ارتحال امام خمینی (ره) می‌گذشت، خانواده اسم روح‌الله را برای سومین فرزندشان انتخاب کردند. گل‌حسین درباره سفر از افغانستان به ایران و فضای خانواده می‌گوید: من و خواهرم متولد افغانستان هستیم. پدرم در آنجا کشاورز بود، اما در سال ۶۵ به خاطر شرایط جنگی افغانستان و وضعیت سخت اقتصادی به ایران آمدیم. آن زمان من ۵ ساله بودم و برای رسیدن به ایران ۳ ماه در راه بودیم. ۴۰ روز هم پشت مرز بودیم. با توجه به اینکه بیشتر اقوام ما که یک سال قبل به ایران آمده بودند، در شیراز ساکن بودند، ما هم به اردوگاه افغانستانی‌ها در شیراز رفتیم. روح‌الله فرزند سوم خانواده بود که سال ۷۰ متولد شد. حدود ۷ سال در شیراز بودیم و سپس به بردسیر کرمان رفتیم و تا امروز در بردسیر زندگی می‌کنیم.

وی می‌افزاید: با توجه به شرایط اقتصادی خانواده تا مقطع راهنمایی درس خواندم، اما روح‌الله تا دیپلم درس خواند؛ فقط چند واحد درسی مانده بود که ترک تحصیل کرد. من و روح ‌الله در باغ پسته کار می‌کردیم و اگر در جایی به کارگر بنا یا گچ‌کار نیاز بود، ما می‌رفتیم. روح‌الله در سال ۹۰ با دخترخاله‌ام ازدواج کرد و سال ۹۱ صاحب پسری شد به نام علی.

نفرت روح‌الله از وهابیت

روح‌الله در همان اوایل نوجوانی درباره مسیر شیعیان و جبهه مقاومت مطالعه می‌کرد تا بتواند حق را از باطل تشخیص دهد. برادر شهید حسینی بیان می‌کند: برادرم از همان ابتدا روحیه انقلابی داشت. وقتی در جمع می‌نشستیم درباره نقشه وهابیت علیه شیعیان صحبت می‌کرد. ارادت خاصی به حضرت آقای خامنه‌ای و سیدحسن نصرالله داشت و همیشه از جبهه مقاومت حرف می‌زد. او اهل مطالعه بود و حتی در برنامه‌های ماهواره‌ای مناظره‌های وهابیون را گوش می‌داد. آن زمان به شوخی به او می‌گفتم، اینقدر این مناظره‌ها را گوش می‌کنی، آخرش جذب وهابیون می‌شوی! او می‌گفت از وقتی که حرف‌هایشان را گوش داده‌ام، بیشتر به نقشه‌های آن‌ها علیه شیعیان پی بردم؛ نه تنها جذبشان نمی‌شوم بلکه نفرتم از آن‌ها بیشتر شده است.

آرامش بعد از رفتن به سوریه

جنگ سوریه شروع می‌شود. روح‌الله از سال ۹۳ خبرهایی از جنایت‌های داعش در سوریه را می‌شنود و دیگر تاب ماندن ندارد. او می‌خواهد برود اما خانواده که نگرانش هستند، مانع از حضورش در سوریه می‌شوند. برادر شهید حسینی در این باره اظهار می‌دارد: روح‌الله می‌خواست به سوریه برود، اما پدر و مادرم راضی نبودند. اوضاع روحی برادرم با دیدن این وضعیت به هم ریخته و گوشه‌گیر شده بود. من به پدر و مادرم گفتم اجازه بدهید برود او اصلاً وضعیت روحی خوبی ندارد. بالاخره خانواده رضایت دادند و برادرم به سوریه رفت. ۲۵ روز در دوره آموزشی بود و حدود ۲ ماه هم در سوریه. روح‌الله نوروز سال ۹۵ که از سوریه برگشت، چهره‌ و روحیه‌اش خیلی تغییر کرده بود. حالش خیلی بهتر از قبل بود و با یک هیجان و شور خاصی برایمان از سوریه و رزمندگان می‌گفت و انگار به یک آرامشی رسیده بود.

نارنجک زیر بالش

حسینی در ادامه به خاطره‌ای از برادرش اشاره کرده و می‌گوید: روح‌الله بعد از اولین اعزام به سوریه، برایمان از جنایت‌های داعش و جبهه النصره تعریف می‌کرد و می‌گفت آن‌ها رحم ندارند؛ اگر کسی را به اسارت بگیرند با شکنجه‌های وحشتناک او را می‌کشند. من هم موقع خواب، نارنجک را زیر بالشم می‌گذارم که اگر به اسارت داعشی‌ها درآمدم، ضامن نارنجک را بکشم که حداقل تعدادی از آن‌ها را نابود کنم.


رفتن بدون بازگشت

وقتی که خانواده روح‌الله او را در اوایل مهر ماه ۹۵ راهی می‌کردند، فکرش را هم نمی‌کردند این آخرین اعزام است. به خصوص که روح‌الله و همسرش منتظر به دنیا آمدن دخترشان بودند. گل‌حسین درباره آخرین اعزام برادرش می‌گوید: اوایل مهرماه، روح‌الله عازم سوریه شد. دو هفته‌ای از رفتنش می‌گذشت. ۲۰ مهرماه و مصادف با روز تاسوعا که ما در حال برگزاری مراسم عزاداری بودیم، روح‌الله، نزدیک حلب بود. او از محل حضورشان در کانال فیلمی برایمان فرستاده بود که بعد از شهادتش آن فیلم را دیدیم. آن موقع اطراف حلب در دست جبهه النصره بود. مدافعان حدود ۱۰ نفر بودند و در آن فیلم، دشمن حدود ۵۰ متری‌شان بود. مدافعان حرم در تیررس دیدشان بودند و در کانال نمی‌توانستند سرشان را بالا ببرند. حدود دو ساعت بعد از گرفتن آن فیلم که تعدادی به عقب برگشته بودند و دو نفرشان به اسارت تکفیری‌ها در آمدند، برادرم به همراه دو رزمنده دیگر به شهادت رسیده بودند. البته یکی از آن دو نفری که اسیر شدند از آشنایان ما بود که بعد از چند ماه شکنجه او را شهید کرده بودند.


روح‌الله زمان رجعتش را خبر داد

پیکر شهید «روح‌الله حسینی» ۶ ماه مفقود بود و خانواده او در این روزها، انتظار یک خبر و حتی یک تماس تلفنی را می‌کشیدند. برادر شهید، پایان بی‌خبری را اینگونه روایت می‌کند: ۶ ماه از برادرم خبری نداشتیم. بعضی‌ وقت‌ها می‌گفتند زنده است؛ چند روز بعد خبر می‌دادند که به اسارت تکفیری‌ها درآمده. در این چند ماه هیچ خبر دقیقی نداشتیم، اما امیدوار بودیم که برمی‌گردد. در همین بی‌خبری‌ها یک شب در خواب دیدم روح‌الله به خانه برگشته. به او گفتم معلوم هست کجایی؟ ما خیلی نگرانت هستیم. روح‌الله گفت: ما در شرایطی هستیم که نمی‌توانیم زنگ بزنیم، اما مطئن باشید تا آخر امسال برمی‌گردیم؛ آخر امسال یک عملیات بزرگ اتفاق می‌افتد و ما بعد از آن برمی‌گردیم. بعد هم گفت: من باید بروم. روح‌الله بعد از خداحافظی، پشت سرش را نگاه می‌کرد و می‌رفت.

مدتی بعد از این خواب عملیات آزادسازی حلب انجام شد و دقیقاً همان طور که روح‌الله در خواب گفته بود، اسفند ماه ۹۵ پیکرش پیدا شد. پیکر او در روز ۹ فروردین ماه سال ۹۶ تشییع شد و در کنار ۱۵ شهید مدافع حرم گلزار شهدای بردسیر آرام گرفت.

رقیه‌ای که بعد از شهادت پدر به دنیا آمد

بعد از شهادت روح‌الله، دختر این شهید به دنیا آمد؛ دختری که بعد از به دنیا آمدنش همه گریه کردند. دختری که به احترام قدمی که پدرش برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) برداشت، رقیه نام گرفت و امروز که ۴ ساله است، دلتنگی‌های پدر و دختری را با یک قاب عکس در میان می‌گذارد.

* فارس
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار