شهدای ایران shohadayeiran.com

حق با او بود. مامان شروع کرد به خواهش و التماس.عذرخواهی کرد و گفت:دخترم به خاطرمااین کار را کرد. بگذارید برویم داخل.گفت: اصلا امکان ندارد.اگر این کار رانکرده بودید همه تان را می‌فرستادم ولی حالا نه
ان شاالله داغ شهادت به دلت بمونهبه گزارش شهدای ایران، صفحه اینستاگرام مرزوبوم  روایت صباح وطن خواه، امدادگر خرمشهری، از دیدار نافرجام امام را منتشر کرد. ⁦ در بنیاد شهید متوجه شدم که به بعضی از خانواده‌ها، برگه دیدار با امام را می‌دهند.رفتم سراغ مسئولش. از خودم و خانواده ام گفتم و اینکه همه مان برای دیدار امام لحظه شماری میکنیم.گفت فعلاً نمیتواند کاری بکند و باید در نوبت بمانیم.با التماس گفتم: برادر من مرتب بین تهران و خوزستان در ترددم.شاید وقتی نوبت من رسیداینجا نباشم.اصلا شاید بیمارستانی را که در آبادان توش مشغولم بمباران کردند و آرزوی دیدار با امام به قیامت افتاد.

اینقدر التماس کردم که راضی شد. برگه تایپ شده و آماده بود و فقط تاریخ دیدار و تعداد نفرات ملاقات کننده را باید دستی وارد میکردند.نوشت ۴ نفر.آه از نهادم بلندشد.گفتم:چرا ۴ نفر؟ گفت: پس چند نفر؟

⁦من الان با خودم کی رو ببرم؟ هرکدام از اعضای خانواده ام را ببرم اون یکی ناراحت میشه.گفت: همین را هم از بس خواهش کردی دلم سوخت و بهت دادم وگرنه باید مثل بقیه کلی منتظر میموندی.خیلی اصرارکردم.بنده خدا حوصله اش سررفت و گفت:اگر بیشتر اصرارکنم همین برگه را هم ازمن میگیرد.

⁦ آمدم خانه و ماجرا را تعریف کردم. حال همه گرفته شد.تک تک ما برای دیدن روی ماه امام بیتاب بودیم.نمیدانم این وسط چه کسی گفت یک، ۱ کنار ۴ بگذاریم و آن را بکنیم ۱۴.اینطور به جای چهار نفر،۱۴نفر میتوانیم برویم.گل از گلم شکفت.زود یک خودکارهمرنگ با نوشته آوردم و ۴را کردم۱۴

ان شاالله داغ شهادت به دلت بمونه

روز دیدار، پاسداری که مامور چک کردن برگه بود آن را از دستم گرفت. بعد سراغ یک دفتررفت و چیزی را در آن چک کرد. سرش را آورد بالا و به من گفت:کی به شمااجازه داد تعداد نفرات ملاقات کننده رو دستکاری کنید؟خشکم زد. دستم رو شده بود.جای حاشاکردن نبود.گفتم خب چکارکنم بااعضای خانواده‌ام که دلشون پرمیکشید برای زیارت امام؟با تندی گفت: میخواستی با تقلب بیاریشون زیارت؟ یک لحظه فکر نکردی ممکنه آمار این برگه ها رو،ما اینجاداشته باشیم؟

ان شاالله داغ شهادت به دلت بمونه

⁦ حق با او بود. مامان شروع کرد به خواهش و التماس.عذرخواهی کرد و گفت:دخترم به خاطرمااین کار را کرد. بگذارید برویم داخل.گفت: اصلا امکان ندارد.اگر این کار رانکرده بودید همه تان را می‌فرستادم ولی حالا نه!گفتم: لااقل همان چهارنفر سهمیه رابگذار بروند تو. گفت:اون مال وقتی بود که برگه را دستکاری نکرده بودید.خیلی حرصم گرفت.با ناراحتی گفتم:حالا که داغ دیدار امام رو به دل ما گذاشتی،ان شالله داغ شهادت به دلت بمونه

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار