شهدای ایران shohadayeiran.com

گفت‌وگو با طاهره صفا همسر شهید نوروز ایمانی‌نسب؛
خواندن همین چند خط نوشته از شهید نوروز ایمانی‌نسب که برای همسرش طاهره صفا نوشته شده کافی بود تا او برای همیشه تکلیف خودش را با رزم و جهاد همسرش بداند. نوروز در نامه نوشته بود: من یک پاسدار هستم که...
شهدای ایران: شهید نوروز ایمانی‌نسب بعد از اتمام خدمت سربازی راهی میدان نبرد شد. او در فرم اعزام به جبهه در قسمت «تاریخ پایان مأموریت» عبارت «پایان جنگ» را نوشته بود. متن پیش رو حاصل روایت طاهره صفا همسر شهید عملیات مرصاد نوروز ایمانی‌نسب است.

نامه آشنایی

همسرم نوروز متولد ۱۶ مهر ۱۳۳۹ سرخه بود. زمانی که مشغول تحصیل در پایه دوم راهنمایی بود به خاطر کمک به امرار معاش خانواده از پدرش خواست تا او را سر کار بفرستد. دقیقاً بعد از اتمام دوران خدمت سربازی راهی میدان جهاد شد. ایشان قبل از عقد در نامه‌ای برای من نوشته بود که یک پاسدار است و برای خدمت به ملت و کشور هر وقت و هر جا که ابلاغ شد، باید برود. الان در دوران جنگ به سر می‌بریم و در جنگ ممکن است خیلی اتفاق‌ها بیفتد. شاید دست یا چشمم را از دست بدهم. حتی ممکن است اسیر یا شهید شوم. تو باید خودت را برای همه این‌ها آماده کنی. با خواندن این نامه، بیشتر با روحیاتش آشنا شدم. هنوز یک ماه از ازدواج‌مان نگذشته بود که گفت می‌خواهد برود جبهه. به اجبار دو ماه دیگر هم ماند. همسرم عاشق زندگی بود.

پایان مأموریت، پایان جنگ

سال ۱۳۶۱ همسرم، ما را هم با خودش همراه کرد و به مناطق عملیاتی برد. شهرهایی که در تیررس موشک‌های دوربرد و بمباران عراقی‌ها قرار داشتند. به جز چند روزی که برای مرخصی یا برای درمان مجروحیت‌هایش به خانه می‌آمد، بقیه روزها را در جبهه سپری کرد. همسرم در فرم اعزام به جبهه قسمت «تاریخ پایان مأموریت» عبارت «پایان جنگ» را نوشته بود.

فرمانده گردان ادوات

از مسئولیت او در جنگ می‌توانم به دژبانی لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع)، مسئولیت واحد قبضه، واحد خمپاره، جانشینی ادوات لشکر ۱۷ و در نهایت فرماندهی گردان ادوات تیپ ۱۲ قائم آل‌محمد (عج) اشاره کنم. نوروز در عملیات‌هایی نظیر رمضان، خیبر، بدر، والفجر مقدماتی، یک، ۴ و ۸، کربلای ۴ و ۸، نصر ۸، بیت‌المقدس ۲ و مرصاد شرکت داشت و در عملیات والفجر ۸ از ناحیه چشم مجروح شده بود.

جانباز والفجر ۸

خودش تعریف می‌کرد در روند اجرای عملیات والفجر ۸ هنگام خروج از سنگر، ناگهان گلوله خمپاره‌ای در نزدیکی او و همرزمانش منفجر می‌شود و فرمانده ادوات و جانشینش نقش بر زمین می‌شوند. ترکش گلوله خمپاره آن‌ها را زخمی می‌کند. همسرم از چند ناحیه زخم خورده بود ولی خم به ابرو نمی‌آورد. لنگ‌لنگان خودش را به سنگر می‌رساند. یک لحظه هم از مسئولیتش غافل نمی‌شود. به راحتی حاضر نبودم به بیمارستان بروم. ترکش‌ها زیاد پایم را زخمی کرده بود. برای رفتن به بیمارستان هم شرط گذاشتم که بستری نشوم و پس از یک درمان سرپایی خیلی سریع به منطقه برگشتم.

روضه‌های حضرت زهرا (س)

همسرم همان‌طور که خودش در فرم پذیرش به جبهه ثبت کرده بود در پایان جنگ به شهادت رسید تا شهادتش در عملیات مرصاد، در پنجم مرداد ۱۳۶۷ پایانی بر مأموریت این مجاهد خستگی‌ناپذیر باشد.

تیر مستقیم منافقین

تابستان سال ۶۷ بود. زهرا، تازه به دنیا آمده بود. اگرچه از تولد فرزندش خوشحال بود، اما پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پیام امام در مورد نوشیدن جام زهر حال و هوایش را به‌هم ریخته بود. آخرین وعده دیدارمان را خوب به یاد دارم. شب هنگام کسی با شدت به در می‌کوبید. از طرف سپاه احضار شده بود. نوروز سریع حاضر شد و رفت. وقتی از سپاه برگشت نوروز قبلی نبود، شاد بود و سرحال. انگار روی زمین راه نمی‌رفت و می‌خواست پرواز کند. خیلی زود ساکش را بست. زهرا را بوسید و عازم جبهه شد. مدت زیادی نگذشت که خبر شهادتش را آوردند. همسرم با اصابت تیر مستقیم منافقین به پا، پشت گردن و قلب به شهادت رسید و در گلزار شهدای سرخه در کنار همرزمانش به خاک سپرده شد.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار