شهدای ایران shohadayeiran.com

انس با قرآن و مسجد و حال و هوای روحانی که در دوران دفاع مقدس حاکم شده بود، باعث شد پای علی به مجالس شهدا باز شود. مدتی مداح و سینه‌زن مجالس شهدا شده بود.
شهدای ایران: این روزها که در ماه رمضان، ماه ضیافت الهی و بهار قرآن قرار داریم چه خوب است یادی کنیم از یک شهید قاری قرآن که از سنین کودکی جذب معارف الهی کلام‌الله مجید شد و جبهه رفتن و شهادتش نیز در دنباله همین انس او با قرآن بود. شهید علی گازرپور از شهر آبادان، شهیدی بود که در ۱۷ سالگی ره صد ساله را یک‌شبه پیمود و در کربلای ۵ آسمانی شد. متن پیش رو ماحصل گفت‌وگوی ما با محمد گازرپور برادر شهید است که در قالب روایت تقدیم حضورتان می‌کنیم.


قرآن در مدرسه


علی سال ۱۳۴۸ در آبادان متولد شد. پدرمان خیاط و مادرمان خانه‌دار بود. یک خانواده پرجمعیت با هشت فرزند بودیم. وضع مالی‌مان چندان تعریفی نداشت. بابا از شغل خیاطی روزی اندکی به خانه می‌آورد که هرچند کم، اما حلال بود. علی از همان دوران کودکی جذب مسجد شد. ذات خوبی داشت و تقید پدر و مادرمان به مسائل شرعی باعث شده بود به سمت نماز و مسجد و قرآن گرایش پیدا کند. چون صوت خوبی داشت، از همان دوران دبستان در مراسم صبحگاه مدرسه‌شان قرآن می‌خواند. در همان مقطع در مسابقات قرآنی شهری و استانی هم شرکت می‌کرد و خیلی‌ها علی کوچک را با قرآن و صوت زیبایش می‌شناختند.


علی منشاوی


برادرم سعی می‌کرد سبک و لحن استاد محمد صدیق منشاوی را سرلوحه خودش در قرائت قرآن قرار بدهد. همین موضوع باعث شده بود دوستانش به او لقب علی منشاوی بدهند. گاهی هم به شوخی او را رادیو قرآن خطاب می‌کردند. کمی که بزرگ‌تر شد، در اغلب مراسم شرکت می‌کرد و قرآن می‌خواند. کم‌کم انسش با کلام‌الله مجید به قدری زیاد شد که حین رفتن به مدرسه یا اوقات بیکاری و خلاصه هر وقت که فراغتی به دست می‌آورد، قرآن می‌خواند و همه از صوت و لحنش لذت می‌بردند.


صوت محزون


صوت علی هنگام قرائت قرآن آهنگین و محزون بود. وقتی در مجلسی می‌خواند، گوشه و کنار را که نگاه می‌کردی، رد اشک را در چهره حضار می‌دیدی. یکی از استادانش بعد از شهادت علی می‌گفت گریه من به این خاطر است که علی بین قراء یک پدیده بود. ممتازی او به حدی بود که من خوف دارم بگویم قرائتش تقلیدی از استاد منشاوی بود چراکه به نظر من، قرائت علی برتری‌هایی هم نسبت به قرائت استاد منشاوی داشت.


قرآن و جبهه


انس با قرآن و مسجد و حال و هوای روحانی که در دوران دفاع مقدس حاکم شده بود، باعث شد پای علی به مجالس شهدا باز شود. مدتی مداح و سینه‌زن مجالس شهدا شده بود. به سبک مرحوم کافی مجلس‌آرایی می‌کرد. هم گریه می‌کرد و هم دیگران را سر شوق می‌آورد. کم‌کم که بچه‌های جبهه او را شناختند، شب‌های جمعه از واحد تبلیغات جبهه و جنگ می‌آمدند و علی را با خودشان به منطقه می‌بردند تا دعای کمیل بخواند. آن موقع سن علی خیلی کم بود، اما همراه رزمنده‌های واحد تبلیغات می‌رفت و با نوای ملکوتی‌اش، رزمندگان را به فیض می‌رساند و بعد همان طور که او را برده بودند، به خانه برمی‌گشت.


وجه‌الله


وقتی علی به سن ۱۶ سالگی رسید، دیگر نه به عنوان قاری و مداح که به عنوان یک رزمنده بسیجی رهسپار جبهه شد. انس با قرآن چنان وجودش را جلا داده بود که روحش خیلی پیش از جسمش به طرف جبهه‌ها پر کشیده بود. دیگر نمی‌توانست صبر کند و راهی شد. وقتی که رفت، ته دل‌مان حتم داشتیم که سهم او از ضیافت جهاد، به احتمال قوی شهادت است. چهره‌اش آن‌قدر نورانی شده بود که هر کس او را نگاه می‌کرد، چنین حسی در دلش جوانه می‌زد. عاقبت هم در ۱۷ سالگی و در جریان عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید. او در خانواده ما یگانه بود. از قرآن درس‌ها گرفت و به حتم شهادت و نیلش به قافله عاشورایی حضرت سیدالشهدا (ع)، بالاترین درس او از قرآن بود. علی با کلام‌الله مجید اوج گرفت و با شهادت نظر به وجه‌الله کرد.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار