شهدای ایران shohadayeiran.com

خیلی دوست داشتم در سال‌هایی که همسرم زنده بود یک دوربین فیلمبرداری از یک رسانه به خانه ما می‌آمد تا ببیند چطور همسرم سال‌ها به سقف خانه‌ای که از آن آب چکه می‌کند خیره می‌شد و دم برنمی‌آورد.
شهدای ایران: آن‌قدر از بنیاد شهید گله داشت که خیلی سخت راضی به گفتگو شد. آن‌قدر دلش از بی‌توجهی مسئولان نسبت به همسر جانبازش «شهید عزت‌الله اصغری مشهدی» پر بود که باید صحبت‌هایش را از میان اشک‌های بی‌امانش بیرون می‌کشیدم. مصاحبه‌ای که به خاطر شرایط روحی همسر شهید خیلی زودتر و خلاصه‌تر از آنچه فکرش را می‌کردم به پایان رسید. همه سختی‌های ۲۳ سال زندگی مشترک نرگس اصغری را کنار بگذاریم شاید بتوانیم معنای عشق و ایثار نسبت به همسر جانباز را کمی بهتر درک کنیم، اما عشق این همسر جانباز به همسرش به همین جا ختم نمی‌شود؛ «نرگس اصغری مشهدی» آن‌قدر به همسرش علاقه داشت که نام خانوادگی او را برای خودش انتخاب کرد.


شهید مشهدی کلایی از جانبازان عملیات مرصاد بود که بنیاد شهید برای او ۷۰ درصد و ناجا برایش ۱۰۰ درصد جانبازی تعیین کرده بود. در سال‌های پایانی عمرش وضعیت او طوری بود که هیچ حرکتی نمی‌کرد، اما همسرش با عشق از او مراقبت می‌کرد. روایت کوتاهی از زندگی جانباز شهید عزت‌الله اصغری مشهدی را در گفتگو با «نرگس اصغری مشهدی» همسرش پیش رو دارید.

نام خانوادگی


همکلامی‌مان را که با همسر جانباز آغاز کردم، به خاطر شرایط روحی‌اش از ما خواست با پسرش صحبت کنیم، اما به رسم ادب به ساحت زنانی که قدم به قدم و لحظه به لحظه در کنار جانبازان نفس کشیدند با همسر شهید گفت‌وگوی‌مان را شروع کردیم. با شنیدن نام خانوادگی‌اش، گفتم قطعاً نسبت فامیلی با همسرش داشته و همین بهانه ازدواجش با عزت‌الله اصغری مشهدی جانباز ۱۰۰ درصد را فراهم کرده است، برای همین نسبتش با شهید را می‌پرسم، می‌گوید: من و همسرم با هم نسبت فامیلی نداریم، اما هر دو اهل ساری هستیم. نام خانوادگی‌ام رعیت‌نژاد بود که به خاطر علاقه‌ای که به همسرم داشتم فامیلی‌ام را به نام ایشان تغییر دادم. بارها و بارها از علاقه و عشق همسران جانباز شنیده و خوانده بودم، اما گویا نرگس اصغری نمونه دیگری از آن زنان است. او این‌گونه ادامه می‌دهد: «من و عزت‌الله سال ۱۳۷۶ با هم ازدواج کردیم و از آن روز تا امروز ۲۳ سال است که افتخار همراهی‌اش را داشتم.»


گریه امانش نمی‌دهد و می‌گوید: آشنایی ما بعد از معرفی یک واسطه اتفاق افتاد. آن‌هم در شرایطی که ایشان جانباز بود. یک جشن ساده فصل آغازین زندگی مشترکمان شد. کاملاً با شرایط روحی و جسمی ایشان آشنا بودم، اما علقه‌ای که به ایشان پیدا کرده بودم بهانه‌ای شد که کنارشان بمانم و شهادتش باعث شد که امروز سعادت همراهی‌اش از من گرفته شود.


همه دارایی من


از همسر شهید می‌خواهم کمی از ویژگی‌های اخلاقی مردی برایم بگوید که این‌گونه او را شیفته خودش کرده بود. می‌گوید: عزت‌الله نمونه بود. من آن‌قدر دوستش داشتم که نمی‌خواستم از خاطرات تلخ جبهه برایم بگوید که نکند مرور آن خاطرات، مکدرش کند. هر قدر از خوبی‌های او برایتان بگویم کم گفته‌ام. شاید باورتان نشود، اما اخلاق نیکو و محسنات او در قالب کلمات نمی‌گنجد. ۲۳ سال همراه هم بودیم. هر چه در زندگی جانباز دیدم همه زیبایی و لطف خدا بود. هیچ مشکلی نداشتم، خیلی در کنارش احساس شادی و غرور می‌کردم. در مدتی که با هم زندگی کردیم هر کاری از دستم برمی‌آمد برایش انجام می‌دادم. به همه امور او رسیدگی می‌کردم. او همه دارایی من در زندگی بود.


یادگارهای شهید


از او می‌پرسم ماحصل این زندگی عاشقانه سراسر ایثار چند فرزند است؟ در جواب می‌گوید: من چهار فرزند از ایشان به یاد گار دارم؛ سه پسر و یک دختر. بچه‌ها الحمدلله همه‌شان تحصیلکرده هستند. پسر بزرگ من دکترای کامپیوتر دارد. پسر دومم قاضی است. پسرم سومم لیسانس حسابداری دارد و دخترم پزشک و روانشناس است.


زخم‌های مرصاد


به لحظات پایانی گفت‌وگوی‌مان که می‌رسیم از او می‌خواهم از نحوه جانبازی همسرش برایم بگوید: همسرم از رزمندگان اعزامی ژاندارمری در عملیات مرصاد بود. در همین عملیات هم به افتخار جانبازی نائل شد. ایشان قطع نخاع بود، یک طرف بدنش بی‌حس و فلج بود و طرف دیگر از دست راست تا پایش فلج بود. جانباز ۷۰ درصد بنیاد شهید و ۱۰۰ درصد ناجا بود.


حس عاشقانه


علاقه نرگس به همسرش را می‌توان از واژه واژه صحبت‌هایش حس کرد. از تک‌تک کلماتی که فقط بوی عشق می‌دهند. حسی که شاید خیلی از زندگی‌های عادی از داشتنش محروم هستند یا قدری برایش نمی‌دانند. از همسر جانباز می‌خواهم از سختی‌های زندگی با یک جانباز ۱۰۰ درصد برایم بگوید، اما او گویی نمی‌خواهد پاسخ من را بدهد فقط یک جمله می‌گوید که: من هیچ سختی ندیدم.


دوربینی که نبود


همسر شهید می‌گوید: خیلی دوست داشتم در سال‌هایی که همسرم زنده بود یک دوربین فیلمبرداری از یک رسانه به خانه ما می‌آمد تا ببیند چطور همسرم سال‌ها به سقف خانه‌ای که از آن آب چکه می‌کند خیره می‌شد و دم برنمی‌آورد. عزت‌الله آبرویش را دوست داشت. آن‌قدر غیرت داشت که هرگز اجازه نداد زبان به گله و شکایت باز کنیم و از مسئولان چیزی مطالبه کنیم، اما حالا بنا بر وصیت خودش می‌توانم بگویم که بسیار از بنیاد شهید گله داریم. از ارگانی که باید در خدمت جانبازان و ایثارگران باشد، اما به آنچه باید خوب عمل نمی‌کند. در این ۲۳ سال ما ندیدیم‌شان. هر طور بود با هر کمبودی که بود روزگار گذراندیم تا به اینجا رسیدیم. همسرم بعد از ۲۳ سال صبوری در دوم فروردین ۹۹ بعد از دو هفته بستری و درمان به شهادت رسید و به دوستان شهیدی که سال‌ها در فراق‌شان دلتنگی می‌کرد رسید.


جای خالی


این همسر شهید در پایان از ناجا برای همه سال‌های حضورشان در کنار خانواده جانباز عزت اصغری قدردانی کرد و گفت خودم همه کارهای ایشان را عهده‌دار بودم، اما از روزی که همسرم به شهادت رسیده باز هم بنیاد به ما سر نزده است. امیدوارم خداوند اجر زحمات آن‌هایی که برای خانواده شهدا و ایثارگران کار می‌کنند، را بدهد. این روزها دیدن جای خالی مردی که به بودن در حضورش بر خود می‌بالیدم، برایم سخت است.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار