شهدای ایران shohadayeiran.com

یک نفر آن طرف بی‌سیم گفت: «علی جان صداتو دارم...» سرهنگ گفت: «چرا اومدی؟» اکبر گفت: «بابا حوصله‌مون سررفت بس که نشستیم. دیدیم شما خبر ندادید، گفتیم بلند شیم بیاییم سلامی عرض کنیم.»
شهدای ایران: آتش سنگین دوباره شروع شد. یک‌دفعه صدای بالگرد توجه ما را به سمتی که صدا می‌آمد، جلب کرد. پناه گرفتیم تا از بمباران و گلوله‌باران آن در امان باشیم. سرهنگ در بی‌سیم فریاد می‌زد: «علی ـ اکبر... علی ـ اکبر... صدامو می‌شنوی؟»

یک نفر آن طرف بی‌سیم گفت: «علی جان صداتو دارم...» سرهنگ گفت: «چرا اومدی؟» اکبر گفت: «بابا حوصله‌مون سررفت بس که نشستیم. دیدیم شما خبر ندادید، گفتیم بلند شیم بیاییم سلامی عرض کنیم.» سرهنگ گفت: «اکبر جان، فداکاری شما الگوی همهٔ ماست.»

پیام «صیاد شیرازی» به «شیرودی» چه بود؟

بعد به او گرا داد تا چند نقطه را با موشک هدف بگیرد. در بی‌سیم چیزی هم گفت که معنی‌اش را نفهمیدیم. معنی رمز را از سرهنگ پرسیدم، گفت: «به شیرودی گفتم بیشتر از هر چیز مراقب تانکرهای سوخت باشه. مردم مریوان توی این سرما چند وقتیه نفت ندارند.»

صفحه ۵١ کتاب نامه بی پایان / بر اساس زندگی امیر شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
نوشتة عزت الله الوندی / از مجموعة قصه فرماندهان
شما می‌توانید برای تهیهٔ این کتاب، و دیگر کتاب‌های این مجموعه با تخفیف ۲۰درصد و ارسال رایگان، به نشانی سایت 99.sooremehr.ir مراجعه فرمایید.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار