شهدای ایران shohadayeiran.com

همان‌قدر که طرح جلد زیبای کتاب، گویای خاطرات دفاع مقدس است، عنوان کتاب چندان مناسب کتاب نیست و یکی از ایراد‌هایی که بر کتاب وارد است عنوان آن است که یک صفت کلی است و بیشتر برای مقالات، فیلم‌های مستند تلویزیونی یا نمایشگاه‌ها به‌کار می‌رود
روایت معلق بین خاطره و داستانشهدای ایران:  «دفاع مقدس» عنوان کتابی است با موضوع جنگ تحمیلی ایران و عراق به قلم عبدالکریم ادیب که در سال ۱۳۹۷ توسط انتشارات سفیر اردهال در ۸۸ صفحه منتشر شده است. نویسنده در این مجموعه خاطرات مستند زندگی کاری‌اش را در زمان جنگ تحمیلی گردآوری کرده و در قالب ۱۴ فصل در اختیار مخاطب قرار داده است. آن طور که از شواهد پیداست نویسنده کتاب یکی از کارکنان سازمان بنادر و دریانوردی تهران است که گویا در سال‌های آغاز جنگ در بندر امام خمینی (ره) یکی از بندر‌های جنوبی کشور انجام وظیفه می‌کرده و از آنجا که بندر امام نزدیک شهر‌های مرزی مثل ماهشهر و آبادان است توانسته در منطقه حضور داشته باشد و وقایع جنگ را از نزدیک لمس و تجربه کند و سال‌ها بعد در دوران بازنشستگی خاطراتش را به صورت کتاب دربیاورد. کتاب از مطالب تقریباً کوتاه و جمع و جوری تشکیل شده است. به جز مقدمه اول کتاب و مطلب دوم که یک مقاله است، مابقی مطالب، شامل خاطرات نویسنده است که در اختیار مخاطب گذاشته است.

نگاهی به کتاب
کتاب دفاع مقدس با یک شعر سپید از خود نویسنده شروع می‌شود و در ادامه مقدمه‌ای را می‌خوانیم که نویسنده در این مقدمه تقریباً سه صفحه‌ای، اشاره‌ای دارد به رشادت‌ها و استقامت همکارانش در آن بندر جنوبی و همچنین مردمان بومی آنجا که چگونه در مقابل حملات وحشیانه بعثی‌ها تا پای جان ایستادند و از خاکشان دفاع کردند و همچنین از سختکوشی‌های دریانوردان دریادل کشور که در شرایط سخت با امکانات ناچیز، سختی‌ها و مشکلات جنگ را تحمل کردند: «حالا با یادآوری آن دوران، متوجه می‌شویم که چه روز‌های سختی بر ما گذشته است. شاید آنان که دور از ماجرا بودند، حتی نمی‌توانند تصور کنند...» (صفحه ۵۰، پاراگراف سوم). مطلب دوم کتاب که «بندر امام خمینی (ره)» نام دارد، بیشتر به یک مقاله علمی- پژوهشی نزدیک است و در واقع شرح حال مفصلی است از بندری که خاطرات نویسنده در آنجا شکل گرفته. مؤلف با نگاه بومی‌گرایی و صنعتی این بندر را معرفی کرده و در واقع تلاش کرده که قبل از بیان خاطراتش مخاطب را با محیط و جغرافیا و آداب و سنن مردمان بومی این بندر آشنا کند. سومین مطلب کتاب، اما شروع خاطرات نویسنده است که با آغاز اولین حمله دولت عراق به تهران خبر از شروع جنگ می‌دهد. صفحه ۱۷ کتاب، با عنوان «جنگ تحمیلی» این گونه شروع می‌شود: «بعد از ظهر روز سی و یکم شهریور ۱۳۵۹ برابر با ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ میلادی بود که با شنیدن صدای غرش هواپیما‌ها و انفجار‌های پی در پی به پشت پنجره غربی طبقه پنجم ساختمان رفتم و به سایه روشن‌های آبی‌رنگی که آسمان را فراگرفته بود نگاه کردم. در آن موقع به هر چیزی فکر می‌کردم به جز بمباران فرودگاه مهرآباد...» و در ادامه می‌نویسد: «این تهاجم در حالی اتفاق افتاده بود که تنها ۱۹ ماه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می‌گذشت...» (همان مطلب، صفحه ۱۸، پاراگراف دوم).

در این کتاب علاوه بر نشان دادن روزگار گذشته، مؤلف با تیز‌بینی و نکته‌سنجی، برگ‌هایی از تقویم وقایع دفاع مقدس از اوایل دهه ۵۰ خورشیدی تا اواخر دهه ۶۰ در بنادر جنوبی کشور را هم به نمایش می‌گذارد که در جای خود یک سند تاریخی از وقایع جنگ به حساب می‌آیند: «لازم به ذکر است که خلبانان میگ‌های ۲۱ و ۳۳ عراق، مصری بودند و خلبانان [میگ‌های]میراژ، بلژیکی و اهل آفریقای جنوبی و استرالیایی، و در یک مورد هم امریکایی بودند، ضمناً دولت‌های شوروی و آلمان‌شرقی، خلبانان باتجربه خود را جهت هدایت میگ‌های ۲۵ به عراق می‌فرستادند. دولت عراق تا سال ۱۹۸۳، حدود ۲۰۰ فروند هواپیما‌های خود را از دست داده بود.» (جنگ تحمیلی، صفحه ۲۳، پاراگراف اول) یا در جایی دیگر از خاطرات نویسنده این‌گونه می‌خوانیم: «بعضی روز‌ها هم موشک‌های زمین به زمین قسمت‌هایی از تأسیسات بندر را هدف قرار می‌دادند. فاصله مستقیم بندر با خط مقدم جبهه دشمن در منطقه فاو، شاید بیش از ۷۰ کیلومتر نبود و تمام هواپیما‌های دشمن که به طرف جزیره خارک یا شمال خلیج فارس پرواز می‌کردند، از روی بندر می‌گذشتند...» (یادآوری خاطرات گذشته، صفحه ۴۹، پاراگراف دوم).

توصیفات و فضاسازی
یکی از ویژگی‌های این کتاب، توصیفات دقیق و فضاسازی و تصویرسازی نویسنده از حال و هوای شهر‌های ساحلی جنوب است که نویسنده در لابه‌لای روایت خاطراتش پیش روی مخاطب می‌گذارد. هر چند گاهی در توصیف زیاده‌روی می‌کند و توصیفات طولانی نویسنده، مخاطب را یاد رمان‌های قرن نوزدهم می‌اندازد، اما با این حال زیباست و تأثیرگذار: «ظهر‌ها وقتی خورشید به وسط آسمان می‌رسید و آفتاب عمودی بر سطح بندر می‌تابید، درخشندگی‌اش بر دریا غیر قابل تصور می‌شد و دریا با نفس گرم و کف‌آلود خود به سرعت، امواج را به سوی ساحل می‌راند. بعد از ظهر آن روز از کناره افق، لکه ابری کوچک و تنها عبور کرد. من سیاهی‌اش را از پشت شیشه پنجره اتاق کنترل (وی. تی. اس)، طبقه بالای اداره به خوبی می‌دیدم» (رمز پیروزی، صفحه ۳۳، پاراگراف اول) یا در قسمتی دیگر از کتاب، شب‌های بندر را در جنوب این‌گونه توصیف می‌کند: «شب‌های باطراوت بندر نیز لطافت و آرامش خاص خود را دارد. خصوصاً شب‌های مهتابی که با فروریختن خورشید، ماه نقره‌ای رنگ بر فراز افق نمایان می‌شود و وقتی به میانه آسمان می‌رسد، انگار سراسر بندر را با مایعی نقره‌ای رنگ پوشانده‌اند. سطح دریا در شب‌های مهتابی، تلألویی مسحورکننده دارد که همچون آیینه‌ای تمام‌نما و لرزان، تا بی نهایت گسترده است. (یادآوری خاطرات گذشته، صفحه ۵۱، پاراگراف دوم).

از دل نخلستان‌های بهمن‌شیر
یکی از خاطراتی که بسیار به داستان نزدیک است «از دل نخلستان‌های بهمن‌شیر» نام دارد. شاید اگر نویسنده کمی بیشتر روی این مطلب کار می‌کرد تبدیل به داستان کوتاه ماندگاری در زمینه دفاع مقدس می‌شد. در این خاطره نویسنده از روز‌های اول جنگ و حمله عراقی‌ها به آبادان و روستا‌های اطرافش می‌گوید و از پیرزنی حرف می‌زند که وحشت‌زده و حیران از بمباران‌های بی‌وقفه بعثی‌ها بی‌هدف از روستایش فرار کرده و بعد از سه شبانه‌روز پیاده‌روی، با حالی زار و نزار و رنگ و رویی پریده، به شهر آبادان رسیده است.

«به او نزدیک شدم و از او پرسیدم: از کجا می‌آیی؟.... گفت: از همین نزدیکی‌ها، از دهکده‌ای میان نخلستان‌های بهمن‌شیر... شاید سال‌ها با آرامش در آنجا زندگی کرده بود. وحشت‌زده به گوشه‌ای پناه برد و نشست. آن‌قدر خسته بود که توان پیش رفتن نداشت» (از دل نخلستان‌های بهمن‌شیر، صفحه ۲۸، پاراگراف‌های دوم و سوم).

جمعیت همچنان در حرکت بود و شهر در لرزش پی در پی بمباران. غرش سهمگین در گوش‌هامان سوت می‌کشید. مجدداً از او پرسیدم کجا می‌روی؟ گفت نمی‌دانم هر جا بشود. سه روز پیش اهل خانه همه رفتند و من ماندم که مواظب خانه و حیوان‌ها باشم. شاید وضعیت بهتر شود و دوباره بیایند، ولی امروز صبح که از خانه بیرون آمدم بزغاله‌ها از وحشت سروصدا رفته بودند. سربازانی هم آمدند و گفتند باید آنجا را ترک کنم. در لانه مرغ‌ها را باز کردم و گاو‌ها را رها نمودم و هر طور بود خود را به اینجا رساندم. نمی‌دانم چه بر سر خانه و حیوان‌ها بیاید. (همان مطلب، صفحه ۲۹، پاراگراف اول).

این خاطره من را یاد داستان کوتاه «پیرمرد بر سر پل» اثر ارنست همینگوی می‌اندازد که یکی از ماندگارترین خاطرات این کتاب است.

خاطرات داستان‌گونه
بعضی از خاطرات این کتاب از جمله همین نوشته‌ای که در بالا از آن یاد کردم داستان‌گونه نوشته شده‌اند. البته اگر می‌گویم داستان‌گونه به این معنا نیست که بتوانیم اسم داستان کوتاه را بر روی این نوشته‌ها بگذاریم. قلم پخته و نثر روان نویسنده و مهارتش در توصیف و فضاسازی‌های شاعرانه باعث شده که خاطرات نوشته شده به داستان کوتاه نزدیک باشند، اما چون از عناصر داستانی در آن‌ها استفاده نشده، بین داستان و خاطره معلق مانده‌اند. نقد دیگری که بر کتاب وارد است این که معمولاً بر پیشانی کتاب در زیر عنوان باید موضوع کتاب مشخص باشد. روی جلد این کتاب هیچ اشاره‌ای به این مسئله نشده است که کتاب پیش رو، مجموعه داستان است؟ مجموعه خاطره است؟ مجموعه یادداشت است؟ یا مجموعه مقالات. نکته بعدی اینکه همان‌قدر که طرح جلد زیبای کتاب، گویای خاطرات دفاع مقدس است و خوب هم روی جلد نشسته، عنوان کتاب چندان مناسب کتاب نیست و یکی از ایراد‌هایی که بر کتاب وارد است عنوان آن است که یک صفت کلی است و بیشتر برای مقالات، فیلم‌های مستند تلویزیونی یا نمایشگاه‌ها به‌کار می‌رود و بهتر بود مؤلف عنوان کتاب را «بندر در دفاع مقدس» یا «خاطرات بندر» یا «خاطرات دفاع مقدس» یا چیزی به جز عنوان یادشده انتخاب می‌کرد و مخاطب سردرگم نمی‌شد.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار