شهدای ایران shohadayeiran.com

خطبه‌های امام سجاد زمینه‌ساز بیداری و بعد شورش مسلمانان علیه حکومت ظالم بنی‌امیه شد و به این ترتیب پایه‌های این حکومت را متزلزل کرد.
واکنش امام سجاد(ع) به صدای گریه مردم کوفه
به گزارش شهدای ایران؛ در همان مقطعی که کاروانیان حسینی به اسارت دشمنان در آمدند، امام سجاد و حضرت زینب با خطبه‌های خویش، موجبات آگاهی‌بخشی مردم جاهل آن دوران را فراهم کردند؛ با بررسی این خطبه‌ها می‎توان اوضاع سیاسی، اجتماعی و عقیدتی آن دوران را متوجه شد. با توجه به فرازهای سخنان این بزرگواران متوجه خواهیم شد که عمده مردم آن دوران، شناختی نسبت به اُسرای کربلا و فضای اهل‌بیت عصمت و طهارت نداشتند؛ این اوضاع به دنبال توطئه‌ منافقانی همچون معاویه شکل گرفت؛ او با حصر رسانه‎ای مردم شام، ضمن اینکه خود را خلیفه رسول خدا معرفی کرد، تصویر نامناسبی از امیرالمؤمنین و فرزندان ایشان به مردم ارائه داد. تطمیع، تهدید و تزویر از جمله ابزارهای معاویه جهت دور کردن مردم از اهل‌بیت عصمت و طهارت بود.

این هجمه‌های تبلیغی به قدری کارساز بود که در دوران امام حسن مجتبی، بسیاری از خواص حضرت، یا از اطرافشان پراکنده و یا توسط معاویه منحرف شدند و به امام خیانت کردند؛ نمود این خیانت را تا حد خنجر زدن بر پای امام حسن مجتبی در تاریخ می‌خوانیم؛ این برنامه دشمن تا زمان امام حسین(ع) تداوم یافت و بر قوت خود باقی بود تا آنجا که زمینه‌ساز تلخ‌ترین و شوم‌ترین واقعه تاریخ یعنی حادثه عاشورا شد. از این جهت، اکثر خطبه‌های روشنگرانه امام سجاد، در راستای بازگویی فضایل پیامبر صلی‌الله علیه و آله و اهل‌بیت ایشان قرار داشت. سخنان آن حضرت به قدری تأثیرگذار بود که می‌توان گفت زمینه‌ساز بیداری و بعد شورش مسلمانان علیه حکومت ظالم بنی‌امیه شد و به این ترتیب پایه‌های این حکومت را متزلزل کرد.

در یکی از این خطبه‌ها که در حضور مردم کوفه صورت گرفت، نمونه‌ای از این خطابه‌های روشنگرانه را می‌خوانیم.

از حُذیم بن شریک اسدی روایت شده است که چون علی بن حسین(ع) را با زنان از کربلا آوردند، زنان اهل کوفه را دیدند که زاری‌کنان و گریبان چاک‌زده و مردان هم با آنان گریه می‌کردند؛ امام سجاد(ع) بیمار بود و از بیماری ناتوان. پس با صدای ضعیف و آهسته گفت: اینان بر ما گریه می‏‌کنند، پس ما را چه کسی کشت؟!

پس از سخنرانی حضرت زینب(س)، امام سجاد برابر مردم آمد و اشاره به سکوت کرد؛ مردم هم ساکت شدند و او ایستاد؛ خداوند را ستایش کرد و بر نبی اکرم(ص) درود فرستاد، آنگاه فرمود: «ای مردم، هر کس مرا می‌شناسد، می‌شناسد و هر کس نمی‌شناسد (بگویم)؛ من علی فرزند حسینم که در کنار فرات او را کشتند، بی آنکه خونی طلبکار باشند و قصاصی خواهند؛ من پسر آن کس هستم که حرمت او را شکستند و مال او تاراج کردند و عیال او را به اسیری گرفتند. من پسر آن کسی هستم که او را به زاری کشتند و این فخر ما است؛ أَیُّها النّاسُ مَنْ عَرَفَنی فَقَدْ عَرَفَنی و مَنْ لَمْ یَعْرِفْنی فَأنا علیُّ بْنُ الحُسَیْنِ المَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُراتِ مِنْ غَیْرِ ذَحْل وَ لا تِرات،اَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِکَ حَرِیمُهُ وَ سُلِبَ نَعِیمُهُ وَ انْتُهِبَ مالُهُ وَ سُبِیَ عِیالُهُ، اَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً، فَکَفی بِذلِکَ فَخْراً.»

آنگاه گفت: «ای مردم، شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا در خاطر دارید سوی پدر من نامه نوشتید و او را فریب دادید و پیمان و عهد و میثاق بستید و باز با او کارزار کردید و او را بی یاور گذاشتید؟ هلاک باد بر شما؛ چه توشه‌ای برای خود پیش فرستادید! و زشت باد روی شما، با چه رویی به روی پیغمبر نظر می‌اندازید، وقتی به شما بگوید عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید؛ پس، از امت من نیستید. اَیُّهَا النّاسُ ناشَدْتُکُمْ بِاللهِ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّکُمْ کَتَبْتُمْ اِلی اَبِی وَ خَدَعْتُمُوهُ وَ اَعْطَیْتُمُوهُ مِنْ اَنْفُسِکُمُ الْعَهْدَ وَ الْمِیثاقَ وَ الْبَیْعَة ثُمَّ قاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلُْتمُوهُ؟ فَتَبّاً لَکُمْ ما قَدَّمْتُمْ لاَِنْفُسِکُمْ وَ سَوْاهً لِرَاْیِکُمْ، بِاَیَّةِ عَیْنِ تَنْظُرُونَ اِلی رَسُولِ اللهِ(ص) یَقُولُ لَکُمْ: قَتَلْتُمْ عِتْرَتِی وَ انْتَهَکْتُمْ حُرْمَتِی فَلَسْتُمْ مِنْ اُمَّتِی»

علی بن الحسین فرمود: «خدا رحمت کند آن کسی را که نصیحت من بپذیرد و وصیت مرا محض خدا و رسول صلی الله علیه و آله و خاندان وی نگه دارد که همانا نزد ما درباره پیامبر الگوی نیکویی است؛ رَحم اللهُ اِمرأًٌ قَبْلَ نَصیحَتی و حَفِظَ وَصیّتی فِی اللهِ و فی رَسُولِه و فی أهلِ بیتِه، فَإِنَّ لَنَا فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.»

راوی گفت: صدای مردم به گریه بلند شد و به یکدیگر می‌گفتند هلاک شدید و نفهمیدید. همه گفتند یابن رسول الله ما فرمانبرداریم و پیمان تو را نگاهداریم، دل به جانب تو داریم و هوای تو در خاطر ماست، خدا تو را رحمت فرستد، فرمان خود به ما بفرما؛ ما جنگ کنیم با هر کسی که قصد جنگ با تو را دارد و آشتی کنیم با هر کسی که تو با او صلح کنی و قصاص خون تو را از آنها که بر تو و ما ستم کردند بخواهیم.

علی بن الحسین (ع) فرمود: «هیهات! ای بی وفایان مکار، میان شما و شهوات حایل آمد؛ می خواهید همان کمکی که به پدران ما کردید، همان گونه مرا هم یاری کنید؟! هرگز چنین نخواهد شد. سوگند به پروردگار، آن زخم که دیروز از کشتن پدرم و اهل‌بیت وی بر دل من رسید، هنوز بهتر نشده و التیام نیافته است و هنوز داغ پیغمبر فراموش نشده و داغ پدرم و فرزندان پدر و جدم موی رخسار مرا سپید کرده و تلخی آن میان حلقوم و حنجره‌ی من است و اندوه آن در سینه‌ی من مانده است. خواهش من این است که نه با ما باشید و نه بر ما؛ هَیْهات، اَیُّهَا الْغَدَرَةُ الْمَکَرَةُ، حِیلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ شَهَواتِ اَنْفُسِکُمْ، اَتُرِیدُونَ اَنْ تَاْتُوا اِلَیَّ کَما اَتَیْتُمْ اِلی آبایِی مِنْ قَبْلُ، کَلاّ وَ رَبِّ الرّاقِصاتِ اِلی مِنی، فَاِنَّ الْجُرْحَ لَمّا یَنْدَمِلْ، قُتِلَ اَبِی بِالاَْمْسِ وَ اَهْلُ بَیْتِهِ مَعَهُ، فَلَمْ یُنْسِنِی ثُکْلَ رَسُولِ اللهِ(ص) وَثُکْلَ اَبِی وَ بَنِی اَبِی وَ جَدِّی، شَقَّ لَهازِمی وَ مَرارَتُهُ بَیْنَ حَناجِرِی وَ حَلْقِی، وَ غُصَصُهُ تَجْرِی فِی فِراشِ صَدْرِی، وَ مَسْاَلَتِی اَنْ لا تَکُونُوا لَنا وَ لاعَلَیْنا.»

سپس این شعر را سرود:
لا غَرْوَ اِنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ شَیْخُهُ *** قَدْ کانَ خَیْراً مِنْ حُسَیْن وَ اَکْرَما

شگفت‌آور نیست اگر حسین کشته شد و پدر بزرگوارش علی که بهتر از حسین بود، او نیز کشته شد.
فَلا تَفْرَحُوا یا اَهْلَ کُوفَهَ بِالَّذِی *** اُصیبَ حُسَیْنٌ کانَ ذلِکَ اَعْظَما

ای اهل کوفه، شادمان نباشید به این مصیبت که بر حسین وارد شد که این مصیبتی است بزرگ

قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ نَفْسی فِداوُهُ *** جَزاءُ الَّذِی اَرْداهُ نارُ جَهَنَّمـا

جانم فدای آن که در کنار نهر فرات شهید شد و کیفر آنکس که او را کشت آتش جهنم است.
 
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار