شهدای ایران shohadayeiran.com

به او که رسیدم، ظرف‌ها را از دستش گرفتم، گذاشتم زمین و گفتم: ببخشید برادر، بی زحمت یک دقیقه این جا بایستید تا من کنار شما یک عکس بگیرم.
به گزارش شهدای ایران؛ حمید داودآبادی نویسنده انقلاب اسلامی ودفاع مقدس است که کتاب‌های بسیاری در این زمینه منتشر کرده است. آنچه پیش روی شماست بخش‌هایی از این خاطرات است:

تابستان ۱۳۶۴
پادگان دوکوهه – اردوگاه تخریب
آن روز رفته بودم اردوگاه تخریب پهلوی رضا ابراهیمی و بقیه‌ی بچه محل‌ها؛ از دور یکی از بچه‌های تخریب را دیدم که خیلی به دلم نشست. مثل همیشه باید با او رفیق می‌شدم و بهترین روش برای باز کردن باب دوستی هم عکس گرفتن بود.

چند روز بعد دوربین را برمی‌داشتم و به آن‌جا می‌رفتم. یکی از روز‌ها از شانس خوبم او که فهمیدم نامش "حسن شریعتی" است، از چادر بغلی خارج شد. ظاهرا آن روز شهردار بود و کاسه بشقاب‌ها را برای شستن، به کنار منبع آب می‌برد.

(در جبهه، هر روز یک یا دو نفر وظیفه انجام امور جاری از جمله نظافت، تهیه و پخش غذا و شست وشوی ظرف‌ها را داشتند که به شهردار و غالبا "خادم الحسین" معروف بودند.)

عکس دونفره با آقای شهردار +عکس

سریع دوربین را دادم دست رضا و بی‌مقدمه گفتم:
- رضا، سریع بدو بیرون کارت دارم.

به او که رسیدم، ظرف‌ها را از دستش گرفتم، گذاشتم زمین و گفتم: ببخشید برادر، بی زحمت یک دقیقه این جا بایستید تا من کنار شما یک عکس بگیرم.

عکس دونفره با آقای شهردار! + عکس

با تعجب گفت:
- عکس؟ شما با من؟ ولی آخه من شما رو نمی‌شناسم!

با خنده‌ای ساختگی گفتم: هیچ اشکالی نداره منم شما رو نمی‌شناسم. ولی می‌خوام وقتی شهید شدید، افتخار کنم که با یک شهید عکس دارم.

تعجبش بیشتر شد. همین که داشت می‌گفت:

- من؟ شهید؟

کنارش ایستادم و به رضا گفتم سریع عکس بگیرد. سپس خداحافظی کردم و شادمان، یک راست رفتم پادگان.

نمی‌دانم چرا احساس می‌کردم دیر می‌شود. همان حسی که پیش از آن، نسبت به خیلی از بچه‌ها داشتم که در اولین عملیات پرکشیدند!

چندی بعد، او که ۱۵ سال بیشتر نداشت، همراه چند تا از بچه‌های گردان تخریب، پرکشیدند و کنار نام او نوشتم:

شهید "حسن (عبدالله) شریعتی" متولد: ۱۳۴۹ شهادت: سه‌شنبه ۲۹/۱۱/۱۳۶۴ عملیات والفجر ۸ در فاو. خاک‌سپاری: شنبه ۱۴/۴/۱۳۷۶ مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه‌ی ۵۰ ردیف ۶۰ شماره‌ی
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار