شهدای ایران shohadayeiran.com

گاهی این جلسات برای نوجوانان و حتی جوانان هیچ جذابیتی نداشت. چون صرفا طلبه‌ای، که بیشتر مواقع مسن بود، می‌آمد و یک ریز و بدون رعایت اصول سخنرانی، چیزهایی می‌گفت.
به گزارش شهدای ایران؛ پاسدار شهید «براتعلی داودی» در ۱۳۳۷ در مشهد مقدس در خانواده‌ای محروم متولد شد و در نهایت در ۲۸ فروردین ۱۳۶۲ در پیرانشهر بر اثر آسیب‌دیدگی شدید و قطع یک دست و دو پا به شهادت رسید. خبرگزاری میزان بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «ماشال» گردآوری شده است، منتشر می‌کند.

جذابیت ماشال

گرچه سن براتعلی ازهمه‌ ما بیشتر بود، هرگز هیچ کسی را تحقیر نمی‌کرد. به نظر همه احترام می‌گذاشت.

به جوانان و نوجوانان خیلی بها می‌داد، در مسجد به آن‌ها مسئولیت می‌داد، نظراتشان در مورد محله و مسجد می‌پرسید و از راه‌های مختلف احساسات و شور و شوقشان را در جهت اصلاح محله و هر چه بهتر شدن وضعیت مسجد بر می‌انگیخت.

اکثر وقت‌ها زودتر از همه به مسجد می‌آمد و حیات و جلو مسجد را آب و جارو می‌کرد. گاهی از خجالت افرادی که به شر و شوری می‌شناخت درمی‌آمد و سرتا پایشان را خیس می‌کرد!

تصور عامه‌ مردم در مورد بچه مسجدی‌ها و مذهبی‌ها این است که آدم خشک و... هستند. سعی می‌کردند این تصور را عوض کند و تا حد زیادی هم در این کار موفق بود.

مناسبت‌های مختلف در مسجد جلساتی برگزار می شد. گاهی این جلسات برای نوجوانان و حتی جوانان هیچ جذابیتی نداشت. چون صرفا طلبه‌ای، که بیشتر مواقع مسن بود، می‌آمد و یک ریز و بدون رعایت اصول سخنرانی، چیزهایی می‌گفت.

براتعلی در این چنین جلسه‌هایی شرکت می‌کرد و کنار نوجوانان و جوانان مسجد می‌نشست. هر موقع احساس می‌کرد آن‌ها حوصله‌ گوش دادن به ادامه‌ سخنرانی ندارند، از صحبت‌های خطیب چیزی متوجه نمی‌شوند، نکته و  مطلبی به زبان خود بچه‌ها بیان می کرد و مقصود سخنران را به سبک و طرز دیگری به آنها می‌فهماند.

می‌خواست آنها پای این حرف‌ها بنشینند و بی آنکه خسته شوند چیزی گیرشان بیاید. این بود که بچه‌های محله به خاطر براتعلی هم که شده در این جور جلسات شرکت می‌کردند. بزرگترها و بعضی از هیئت امنای مسجد از این اتفاق زیاد استقبال نمی‌کردند، چرا که تصورشان این بود که براتعلی نظم جلسه را بر هم می‌زند!

یک بار براتعلی حین سخنرانی، با یکی از نوجوانان در حال صحبت بود. یکی از ریش سفیدهای مسجد به او تشر می زد. براتعلی هم سکوت کرد و احترام او را نگه داشت. بعد از چند دقیقه رفت کنار همان پیرمرد نشست و سر صحبت را با او باز کرد! همان پیرمردی که بسیار نسبت به این موضوع حساس بود، مجذوب کلام براتعلی شده بود و دیگر حواسش به سخنرانی نبود!

بعد از مراسم، پیرمردها و اعضای هیئت امنای مسجد او را دوره کرده بودند و به ایشان می‌گفتند: تو که این قدر به براتعلی تذکر می‌دی، چرا امشب باهاش هم صحبت شده بودی و حواست به سخنرانی نبود!؟

براتعلی با این کارش به آن فرد و دیگر افراد فهماند که قصد به هم ریختن جلسه را ندارد. بلکه برعکس هم می‌خواهد با حرف زدن و گفتن نکاتی به نوجوانان آنها را به جلسات وعظ و سخنرانی سوق دهد و هم به هیئت امنا و مسئولان مسجد تذکر دهد که برای جذاب کردن این سبک از جلسات تلاش بیشتری بکنند.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار