شهدای ایران shohadayeiran.com

در خاطرات مقام معظم رهبری آمده است: استاد امیری فیروز کوهی به مناسبت انتخاب من به‌عنوان رئیس‌جمهور، شعر تبریکی برایم فرستاد که در دیوان منتشرشده‌شان نیست، ولی در همین دیوانشان غزلی وجود دارد که خطاب به من سروده‌اند.
 به گزارش  شهدای ایران به نقل از فارس، در خاطرات مقام معظم رهبری آمده است: استاد امیری فیروز کوهی به مناسبت انتخاب من به‌عنوان رئیس‌جمهور، شعر تبریکی برایم فرستاد که در دیوان منتشرشده‌شان نیست، ولی در همین دیوانشان غزلی وجود دارد که خطاب به من سروده‌اند.

او جزء شاعرانی است که عقاید خود را در قصیده، غزل، منظومه، قطعه و مثنوی بیان می‌کرد و در تمام این زمینه‌ها نیز موفق بود، اما بیشترین نوآوری و خلاقیت او در غزل‌هایش مشهود است؛ غزل‌هایی ساده ، روان و بدون هرگونه پیچیدگی.

استاد سید عبدالکریم امیری فیروزکوهی در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی در یکی از روستاهای فیروزکوه واقع در شمال ایران چشم به جهان گشود. او هفت ساله بود که به همراه پدر که از مردان تحصیل کرده آن روزگار بود به تهران آمد و مشغول تحصیل شد.

پدرش در همان سال درگذشت. از آن پس در دامان مادر تربیت یافت و تحصیلات ابتدایـی و متوسطه را در تهران گذراند. استاد امیری سرودن شعر را از نوجوانی آغاز کرد. در این راستا در مقدمه دیوانش چنین نوشته است: در همان اوایل نوجوانی بود که وجود جوانه‌های شعر و ذوق ادبی را در خود احساس کردم و جسته و گریخته مصراع و یا بیتی و رباعی به زبان می‌آوردم تا اینکه اولین غزل خود را که غزلی سیاسی در باب مسائل روز بود، سرودم و چاپ کردم.

* کتابشناسی برجسته

یکی از ویژگی‌های خاص زنده یاد استاد امیری فیروزکوهی، کتابخوانی و کتابشناسی او بود. وی همچنان که در علوم عقلی و ادبی زمان سرآمد بود، در کتابخوانی نیز شخصیتی بی‌نظیر داشت. دوستانش در همین باره گفته‌اند کمتر کتابی به منتشر می‌شد که او به خواندن آن اهتمام نمی‌ورزید و البته که استاد حواشی بسیار بر کتاب‌های کلامی، فلسفی و ادبی نوشته و کتاب‌های بسیاری را از عربی به فارسی ترجمه کرده است.

* دوست‌دار صائب تبریزی

اشراف و علاقه استاد امیری به اشعار صائب بسیار بود. به اعتقاد استاد امیری، صائب در اشعارش با خلق مضامین تازه توانسته تمام تاثرات و عواطف بشری را بیان کند. صائب با کاوش در اعماق روح انسان یک چیز واحد را از نظرگاه‌های مختلف مورد توجه و تجزیه و تحلیل قرار داده است. علاقه و ارادت استاد امیری به صائب تبریزی موجب شد که وی دو بار بر دیوان صائب مقدمه مفصل بنویسد.

شاعری که به زبان عربی هم تسلط داشت و از جوانب شاعری چیزی کم نداشت، واژه‌ها و کلمات را می‌شناخت و به درستی از آنها استفاده می‌کرد. استاد امیری در روزگاری زندگی می‌کرد که تهاجم فرهنگی غرب به ایران گسترده بود و به دلیل حاکمیت نظام وابسته و فاسد پهلوی، بسیاری از ابزارهای ارتباطی و اطلاع‌رسانی در خدمت ترویج و تبلیغ این فرهنگ بیگانه قرار داشت. در چنین شرایطی استاد امیری از جان و دل مایه گذاشت و عصاره اندیشه خود را در قالب اشعاری ارائه می‌کرد.

در یک نگاه کلی به اشعار استاد امیری می‌توان او را شاعری مذهبی و دوست‌دار پیامبر و اهل بیت آن حضرت دانست. قصیده بانگ تکبیر او که برای مبعت رسول اکرم (ص) سروده است به حدی مستحکم است که تاریخ اسلام را نشان داده است.

* خاطره رهبر انقلاب از نخستین دیدار با امیری فیروزکوهی

نشریه تبیینی‌ ـ تحلیلی مسیر، وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی، در پیش‌شماره نخست خود برای اولین‌بار زندگی ادبی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را به روایت خودشان سال‌ها پیش منتشر کرد. در بخشی از آن رهبر انقلاب به استاد امیری اشاره کرده‌اند که بخشی از آن در ذیل می‌آید:

در مدّتی که در قم اقامت داشتم، به‌خاطر نزدیکی‌اش به تهران و اصفهان توانسته بودم با شعرای زبردست این دو شهر ارتباط برقرار کنم. مثلاً با آقای امیری فیروزکوهی، جلال همایی و محمد عنقا ارتباط داشتم. چه اینکه در همین مدّت با مجمع «کمال اسماعیل» در اصفهان نیز آشنا شدم.

در خاطرم هست که با اشعاری از آقای فیروزکوهی که در مجلّات و مطبوعات منتشر می‌شد، آشنا شدم و شعرشان تأثیر خاصّی بر من گذاشته بود. از عظمت شعر او متعجّب می‌شدم. شعر او به سبک هندی بود که همان سبک «صائب تبریزی» و سبک غالب شعرای مشهد است. در جمع برخی از دوستان حرف از این شاعر به میان آمد که یکی‌شان گفت: من آدرس خانه‌ او را در تهران دارم. من هم آدرس را گرفتم و بی‌درنگ به خانه ایشان رفتم.

درب منزل را کوبیدم، خدمتکاری آمد و در را باز کرد و از اینکه یک جوان آخوند درب خانه‌ آقای فیروزکوهی را می‌زند، تعجّب کرد. چون ندیده بود که یک آخوند درب این خانه را بزند. سراغ آقای امیری فیروزکوهی را از او گرفتم، گفت: شما؟! خودم را معرّفی کردم. رفت و دوباره بازگشت و گفت: نیستند! رفتم و دوباره برگشتم. تا خدمتکار در را باز کرد و مرا دید فوراً گفت: نیستند! تکّه کاغذی از جیبم درآوردم و چند خطّی نوشتم که دقیقاً الآن یادم نیست، ولی به‌طور خلاصه حکایت از آشنایی‌ام با شاعر و علاقه من به دیدار با او داشت. چه اینکه عبارات این نوشته نشان‌دهنده‌ طبع ادبی نگارنده هم بود. کاغذ را به خدمتکار دادم و به او گفتم: در فلان وقت باز خواهم گشت. در موعد مقرّر در را کوبیدم. خدمتکار دم در آمد و فوری گفت: بفرمایید! وارد خانه شدم و با مرد قدبلند و لاغری مواجه شدم که در چشمانش درخشش خاصّی بود که هوش و خرد و نجابت را می‌شد در آن دید. مرا در آغوش گرفت و با کلمات محبّت‌آمیز و ستایش از من استقبال کرد. بعد، از خودم پرسید که خودم را معرّفی کردم و از آن وقت رابطه‌ دوستی صمیمانه‌ای بین من و ایشان شکل گرفت که تا هنگام درگذشتشان ادامه داشت.

من اشعارش را برایش می‌خواندم و از شیوه خواندنم احساس می‌کرد که من شعرش را می‌فهمم و همه زیبایی‌هایش را درک می‌کنم. گاهی به برخی از نکات بدیع شعر ایشان اشاره می‌کردم که از خوشحالی بال درمی‌آورد. او بارها می‌گفت: هیچ کسی را مثل تو ندیدم که نکته‌ها و ظرافت‌های شعر مرا بفهمد. او چون می‌دید که از شعرش لذّت می‌برم، از لذّت من، لذّت بیشتر و عمیق‌تری می‌برد!

افزون بر طبع شعری والایی که این مرد از آن برخوردار بود، نسبت به مسائل عربی و اسلامی نیز بی‌تفاوت نبود. مثلاً در شعری که برای دختر مجاهد فلسطینی «شادیه ابوغزاله» سروده بود، یا شعر زیبایی که درباره‌ مبعث پیامبر نوشته بود ـ که جایزه‌ی رتبه اوّل را در مسابقاتی که «حسینیه‌ ارشاد» به مناسبت مبعث پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) برگزار کرده بود از آنِ خود کرد ـ این واقعیّت مشهود است. ایشان در فصل تابستان دو ماه را در منزل دخترش در مشهد اقامت داشت که آنجا هم من به دیدارشان می‌رفتم.

ارتباط من با ایشان بعد از انقلاب اسلامی نیز ادامه داشت. به مناسبت انتخاب من به‌عنوان رئیس‌جمهور، ایشان شعر تبریکی برایم فرستاد که در دیوان منتشرشده‌شان نیست، ولی در همین دیوانشان غزلی وجود دارد که خطاب به من سروده‌اند.

البتّه ایشان اطّلاع وسیعی از ادبیّات عربی و فارسی داشت و به عربی هم شعر می‌سرود. در یادداشتی که در دفتر خاطراتم نوشته است، غزلی به زبان عربی نوشته که مطلعش چنین است:

أذوب غراما وهی بین جوانحی / فکیف إذا ما شدّ عنى رحالها

با اینکه در کنار من حاضر است، باز از عشق و شوق گویی ذوب می‌شوم / چه رسد به اینکه از پیش من کوچ کند

* مردی مسلط به ادبیات عرب

او در مسائل ادبیّات و تاریخ آن، حضور ذهن داشت. گاهی وقتی که با نکته ادبی کمیاب یا با نکته تاریخی جالبی در ادبیّات مواجه می‌شدم، تلفنی با ایشان در میان می‌گذاشتم و می‌دیدم ایشان از آن مطّلع است. مثلاً من در میان ترانه‌ها درباره‌ «سَلَم خاسر» و علّت نام‌گذاری او به خاسر مطالبی می‌خواندم که علّت این بود که او چوبی را با کتابی که از پدرش به ارث برده بود، معاوضه کرد. این داستان در نظرم جالب آمد، گوشی تلفن را برداشتم و با آقای امیری تماس گرفتم و به او گفتم: درباره‌ سلم خاسر مطالبی می‌خواندم. ایشان فوراً گفت: همان خاسری که چوبی را با یک جلد کتاب معاوضه کرده بود؟! و این نشان‌دهنده‌ اطّلاع وسیع ایشان از ادبیّات عرب بود.

در واقع این مرد در قلّه‌ ادبیّات فارسی معاصر قرار داشت و وقتی درگذشت، تأثّر عمیق خود را از درگذشتش ابراز کردم و از جمله‌ آنچه در پیام خودم نوشتم این بود: فیروزکوهی بر بلندترین سکّوی شعر تکیه زده بود. او از این سکّو به پایین آمد امّا کسی جایگزین او در این سکّو نشد و ناگزیر این سکّو نیز با درگذشت او سرنگون شد.

از دیگر نمونه‌های اهتمام ورزیدن من به شعر و ادب هنگام اقامتم در قم، دفتر خاطراتی بود که یادداشت‌هایی با دستخطّ بزرگان شعر و ادبیّات مثل فیروزکوهی و جلال همایی در آن بود. به یاد دارم که بهترین اشعاری که می‌خواندم در دفترچه‌هایی گردآوری می‌کردم؛ دفترچه‌ای داشتم که مخصوص قصیده‌ها بود، دفترچه‌ای هم مخصوص قطعه‌ها، دفترچه‌ای هم مخصوص غزل و... و البتّه همه این دفترچه‌ها به‌جز دفترچه غزلیّات که به نام «کشتی غزل» بود، گم شد.

در خاطرم هست که با انجمن «کمال اسماعیل» آشنا شدم که آقای «صغیر اصفهانی» از بزرگان شعر اصفهان در آن حضور داشت. این انجمن در گوشه‌ای از «مدرسه چهارباغ» برگزار می‌شد و زیر نظر دولت بود. یک روز من و دوستم آقای «سیّد جعفر قمی» به این انجمن رفتیم. وقتی وارد شدیم میز بزرگی دیدیم که گرداگرد آن صندلی‌های نرمی چیده شده بود. بزرگان در صدر جلسه نشستند. ما هم که آخوند و مهمان بودیم در وسط نشستیم. شعرا در جایگاه ویژه‌ای می‌ایستادند و شعرشان را می‌خواندند. از همان اشعاری که در ابتدای کار خوانده شد، فرق زیادی بین این انجمن و انجمن فردوسی در مشهد به‌لحاظ سطح شعری احساس کردیم. اشعاری که خوانده شد علی‌رغم فضای تشریفاتی و پرابّهت، ضعیف بود.

رفیقم سیّد جعفر جرئت پیدا کرد شعری از خودش بخواند؛ او اشعاری می‌سرود که در سطح شعر من نبود، وقتی شعرش را خواند تحسین حضّار را برانگیخت. سپس نوبت به من رسید، من هم یکی دو غزل از اشعارم را خواندم که شور و هیاهویی از تحسین حضّار بلند شد، و برخی تکرار بعضی از ابیات را درخواست می‌کردند و حسابی تشویق کردند و تبریک گفتند. آن جلسه فرصتی بود که با ادبای اصفهان آشنا شوم.

* نظر امیری فیروزکوهی درباره رهبر انقلاب

پس از مطالب رهبر انقلاب درباره استاد امیری بد نیست از منظر مقابل نیز نکاتی مطرح شود؛ کتاب «یادستان دوست» اثری است دربردارنده خاطراتی از رهبر معظم انقلاب که از زبان شخصیت‌های مختلف کشور به قلم حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی نوشته شده است. در این اثر استاد امیری مطلبی را درباره هوش رهبر انقلاب بیان کرده است:

در حوزه‌هاى علمیه و در میان فقیهان شیعه از ارجمندى فراوانى برخوردار بوده است. اندک نیستند عالمانى که سروده‌هایشان از پس پرده برون افتاده و امروزه، زمزمه خلوت بندگان خدا شده است. حوزه علمیه مشهد نیز خالى از فاضلان شاعر و طلاب صاحب ذوق نبود. برخلاف رمان و داستان که در میان آنان معمول نبود؛ رایحه شعر در حاشیه درس و بحث همواره به استشمام مى‌رسید.

طلبه جوانى مانند سیدعلى‌آقا نیز که داراى ذوقی سلیم و طبعی لطیف بود، نکته‌هایى ظریف را به تیزهوشى درمى‌یافت و در بحر شعر، به‌ویژه شعر کهن فارسى که سرشار از معارف اسلامى است، چنان غوطه‌ور می‌شد که شبى نبود که او با شعری از حافظ سر بر بالین نگذارد. در دفترچه‌اى که داشت، غزلیات ممتاز و حتى تک‌بیت‌هاى درخشان را براى خود نگه مى‌داشت.

با آشنایى با برخى شاعران و جلسه‌های تخصصى، رابطه با شعر نیز از شوریدگى و علاقه‌مند، به نگاه تخصصى بدل شد. به تشویق دوستان، ایشان به انجمن ادبى فردوسى پیوست که هر‌چند عده آنان اندک بود؛ اما تبحرشان در نقد و حلاجى شعر بى‌مانند بود. جلسه‌های انجمن هفته‌اى یک شب و آن هم در منزل عبدالعلى نگارنده برگزار مى‌شد. شاعران این انجمن عمدتاً مسحور صائب تبریزى بودند و اشعار شاعران مکتب عراقى ـ سبک رایج روزگار ـ برایشان حلاوتى نداشت.

سیدعلى‌آقا نیز تحت تأثیر مضمون‌پردازى‌ها و نازک‌اندیشى‌هاى سبک هندى قرار گرفت و از آن حظّ و بهره‌ا‌ی بیشتر برد. همین شیفتگى موجب شد امیرى فیروز‌کوهى، بزرگ‌ترین شاعر این سبک در ایران را در تهران بیابد و دوستى دیرپایى میانشان صورت گیرد.

امیرى فیروزکوهى همیشه از هوش آقاى خامنه‌اى در دریافت پیچیدگى و ظرایف و طرائف شعر به‌ویژه شعر سبک هندى، با تحسین توأم با حیرت یاد مى‌کرد و بارها به غلام‌رضا قدسى ـ شاعر نامدار خراسان ـ گفته بود: «ایشان بزرگ‌ترین شعرشناس ایران است.»

آیت‌الله العظمی خامنه‌اى، بسیار زود جایگاه خویش را در انجمن فردوسى یافت؛ آن‌قدر که حتى برخى شاعران خراسانى پیش از نظر او سروده‌شان را در جایى مطرح نمى‌کردند.

اشتیاق ایشان به انجمن و دوستان انجمنى در حدى بود که وقتى چند سال بعد براى پیگیرى درس‌هایش به قم هجرت کرد، برنامه برگشت به مشهد را به گونه‌اى تنظیم کرده بود که یک یا دو جلسه‌اى را از انجمن دریابد.

یکى دیگر از انجمن‌هایى که مقام معظم رهبری پیش از ورود به قم گاهى در آن شرکت مى‌کرد، انجمن فرخ بود. در آن انجمن که صبح‌هاى جمعه در منزل سیدمحمود فرخ برگزار مى‌شد، استادان ادبیات و تاریخ دانشگاه مشهد شرکت می‌کردند.

هر‌چند نشست و برخاست در آن جلسه برخلاف انجمن فردوسى آداب و ترتیبى خاص داشت، که به گمان جوان آن روز بر محور نظام طبقاتى مى‌گشت، اما براى طلبه‌ا‌ی جوان مانند او که در فضاى آزاد حوزه پرورش یافته بود، این قیودات خوشایند نبود. بنابراین او بى‌توجه به چنین قانون نانوشته و ناگفته‌اى، در صدر مجلس و در کنار بزرگان مى‌نشست و هنگامى که لازم مى‌دید تا چیزى بگوید، بی‌هیچ ملاحظه‌اى، دیدگاهش را بیان مى‌کرد که عمدتاً هم مورد تشویق قرار مى‌گرفت. روزنامه‌نگارى که از لبنان آمده بود، روزى گذرش به آن انجمن افتاد. وقتى برگشت، در گزارش سفر خویش از ایران در مجله العرفان با چاپ عکسى از آن مجلس نوشته بود: «القى سیدعلى خامنه‌اى کاملاً فى‌الفرق بین الیاء و الیاء.»

امیری فیروزکوهی پس از یک دوره طولانی بیماری در ۷۵ سالگی در ۱۹ مهر ماه ۱۳۶۳ (۳۴ سال قبل) درگذشت اما نامش همچنان بر قله ادب فارسی مشهود است. دیوان او در دو جلد به چاپ رسیده است. همچنین منظومه‌ «ای خواب» از آثار سرشار از تأمل اوست.

در سال ۱۳۷۰، کتابی با عنوان «فریب شعر» توسط دکتر «امیربانوی کریمی» به چاپ رسید که حاوی گزیده‌ اشعار امیری فیروزکوهی بود.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار