شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۶۷۲۹۷
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۱۶
قرار شد اعلان فوت را به پس فردا موکول کنیم؛ یعنی پس از انتخاب رهبر و برگشت نمایندگان خبرگان به شهرها. با اعلان مراسم امام، شیون از داخل خانه و بیمارستان و سپس بیرون خانه بلند شد. حضار را دعوت به صبر کردم و برنامه را برای آنها توضیح دادم. پذیرفتند و آرام گرفتند و قرار شد به عنوان دعای توسل گریه کنند. صبر خانم‌های بیت برای ما جلب بود. تا ساعت 12 شب برای تنظیم برنامه‌ها ماندیم. به خانه آمدم و با استفاده از قرص آرامش بخش خوابیدم. عفت و محسن فهمیده بودند، چون در بیمارستان بودند، اما بقیه اعضای خانه نمی‌دانستند.»
به گزارش شهدای ایران  ، در خاطرات مرحوم هاشمی‌رفسنجانی روز جمعه 12 خرداد سال 68 چنین نقل شده است: «صبح به بیت امام رفتم. احمدآقا اظهار نگرانی داشت. با دکترها صحبت کردم. درمان جدیدی شروع کرده‌اند. قرار شد اطلاعیه‌ای پزشکی، به گونه‌ای داده شود که کمی نگرانی در آن دیده شود. امام را زیارت کردیم. خیلی ضعیف شده‌اند. گفتند درد دارند و اشتها ندارند و ناراحتند. صدایشان خیلی ضعیف است. در حالی که پیشانی ایشان را می‌بوسیدم و دستم در دست‌شان بود، فشار ملایم دست‌شان را احساس کردم. به زحمت بر خودم مسلط شدم، ولی جلوی اشک‌ها را نتوانستم بگیرم. از چشمان نیمه باز امام حالت وداع دیدم.»


روایت مرحوم هاشمی از روزهای آخر عمر حضرت روح الله

مرحوم هاشمی‌رفسنجانی شنبه 13 خرداد 68 را نیز چنین شرح داده است: «بعد از نماز صبح، سری به بیمارستان [قلب جماران] زدم و از آنجا به مجلس رفتم. در گزارش‌ها خبری از اطلاع اجانب از بد بودن حال امام به چشم نمی‌خورد. کارهای دفتر را انجام دادم... ظهر با سایر اعضای شورای بازنگری [قانون اساسی] میهمان رئیس‌جمهور بودیم. در خصوص تعجیل در اتمام بازنگری قانون اساسی بحث شد، زیرا به نظر می‌رسد که با وضع و حال امام، فرصت کمی داریم و بهتر است که اصلاحات به تایید امام برسد. قرار شد از این به بعد یک‌سره کار کنیم و عصر همه جلسه داشته باشیم. به دفترم رفتم. ساعت سه بعدازظهر احمدآقا تلفنی اطلاع داد که حال امام وخیم شده و خواست با سایر روسای قوا سریعا به جماران برویم. در نتیجه جلسه عملا تشکیل نشد و خودمان را با عجله به جماران رساندیم. لحظات آخر تنفس طبیعی بود. امام به زحمت نفس می‌کشیدند. فقط یک بار چشم باز کردند و بستند و این آخرین نگاه‌شان بود. دکترها با عجله قلب را با ماساژ و شوک برقی و باتری و ریه را با تنفس مصنوعی به کار انداختند. تا ساعت۱۰:۲۰دقیقه شب، ایشان را به این صورت نگاه داشتند، ولی دیگر مغز کار نمی‌کرد. فقط یک بار اطلاع دادند که تنفس طبیعی شده ولی زود این وضع تمام شد.

در این فاصله درباره کیفیت اعلان خبر و برنامه‌های اداره کشور و انتخاب رهبری و... مشاوره شد. در جبهه با آقای [محسن] رضایی تماس گرفتیم و دستور آمادگی کامل دادم. هلی‌کوپتر و هواپیما خواست. دستور ارسال دادیم.

با تلفن اعضای [مجلس] خبرگان را احضار کردیم که تا فردا صبح خودشان را به تهران برسانند. قرار شد اعلان فوت را به پس فردا موکول کنیم؛ یعنی پس از انتخاب رهبر و برگشت نمایندگان خبرگان به شهرها. با اعلان مراسم امام، شیون از داخل خانه و بیمارستان و سپس بیرون خانه بلند شد. حضار را دعوت به صبر کردم و برنامه را برای آنها توضیح دادم. پذیرفتند و آرام گرفتند و قرار شد به عنوان دعای توسل گریه کنند. صبر خانم‌های بیت برای ما جلب بود. تا ساعت 12 شب برای تنظیم برنامه‌ها ماندیم. به خانه آمدم و با استفاده از قرص آرامش بخش خوابیدم. عفت و محسن فهمیده بودند، چون در بیمارستان بودند، اما بقیه اعضای خانه نمی‌دانستند.»


* فرهیختگان

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار