شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۶۵۴۹۵
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۴
به ناگاه دیدم که در یکی از ماشین‌ها حضرت آقا و همسرشان نشسته‌اند و منتظرم هستند. مدتی بعد فهمیدم که تلفن ریاست جمهوری را خود آقا برداشته بودند و با همسرشان آمده بودند تا من احساس تنهایی نکنم. سپس به بیمارستان رفتیم و حضرت آقا و همسرشان منتظر ماندند تا معالجه فرزندم تمام شد و بعد من را به خانه‌ام رساندند و بازگشتند.
به گزارش  شهدای ایران،در زمان ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای که نماینده مجلس شورای اسلامی بودم، برخی از نمایندگان دارای افکار انحرافی، رابطه مناسبی با ایشان نداشتند.

 در آن سال‌ها، بچه یکی از این نمایندگان سرطان خون داشت و نیاز مبرم به تزریق و تعویض خون داشت تا به حیات خود ادامه دهد. نیمه شب یکی از روزهایی که این نماینده به مسافرت کاری رفته بود، حال این بچه بد می‌شود. همسر این نماینده می‌گوید که در تهران غریب بودیم و کسی را نداشتیم. دفترچه تلفن خانه را باز کردم و شماره دفتر ریاست جمهوری را دیدم و با آن تماس گرفتم. شخصی گوشی را برداشت، بعد از معرفی خود مشکلم را به او گفتم. آن شخص هم آدرس منزل را از من گرفت و گفت که منتظر باشید تا بیاییم. بعد از نیم ساعت دیدم دو ماشین به در منزل آمده که بچه را برداشتم و به سمت آنها رفتم.

یاری خانواده نماینده‌ای که افکار انحرافی و مخالف داشت!

به ناگاه دیدم که در یکی از ماشین‌ها حضرت آقا و همسرشان نشسته‌اند و منتظرم هستند. مدتی بعد فهمیدم که تلفن ریاست جمهوری را خود آقا برداشته بودند و با همسرشان آمده بودند تا من احساس تنهایی نکنم. سپس به بیمارستان رفتیم و حضرت آقا و همسرشان منتظر ماندند تا معالجه فرزندم تمام شد و بعد من را به خانه‌ام رساندند و بازگشتند.
* حجت‌الاسلام والمسلمین علی ملکوتی-خبرگزاری رسا، چهارشنبه 5 شهریور 1393
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار