شهدای ایران shohadayeiran.com

حکایتی خواندنی از ماجرای درسی که شهید داود کریمی به به یک جوان کومونیست داد را می خوانید.
به گزارش   شهدای ایران،جوان کمونیستی حاج داود را در مکانی دید و از او سؤال‌های بسیار کرد. حاج داود نیز با مهربانی و دقیق به صحبت‌های او گوش داد و در آخر نیز به تمام سوال‌های آن جوان پاسخ داد. وقتی از حاجی پرسیدم که چرا با یک کمونیست این گونه برخورد کردی؟

روایت خواندنی از برخورد یک شهید با جوان کمونیست


عابدین وحیدزاده داماد حاج داود کریمی و یکی از اعضای قوای محمد(ص) که همراه جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان به لبنان اعزام شده بود درباره بخش‌هایی از زندگی سردار شهید حاج داود کریمی می‌گوید: حاج داود دارای روح بزرگی بود که می‌توانست همه را به وحدت برساند و این روحیه حاج داود برگرفته از بندگی خدا و ارادت ایشان به اهل بیت(ع) بود.

او همواره زیارت عاشورا می‌خواند و به آموزه نهج‌البلاغه توجه خاصی داشت و معتقد بود که والدین باید از دوران خردسالی فرزندان خود را با مسائل دینی و به خصوص نهج‌البلاغه آشنا سازند، برای همین هرگاه که نوه‌هایش را می‌دید با آن‌ها به زبان ساده نهج‌البلاغه را آموزش می‌داد.

حاج داود به فرزندان خود و نوه‌هایش می‌گفت: «شما بقیه السیف» هستید به این معنی که باید همواره با در دست داشتن سلاح در صحنه پیکار حضور یابید و با دشمن اسلام مبارزه کنید. هنگامی که به واکاوی ابعاد مختلف شخصیتی او می‌پردازیم متوجه می‌شویم که تمام صفاتی که در نهج‌البلاغه بیان شده در این انسان متبلور شده است.

یادم می آید جوان کمونیستی حاج داود را در مکانی دید و از او سوال‌های بسیار کرد حاج داود نیز با مهربانی و دقیق به صحبت‌های او گوش داد و در آخر نیز به تمام سوال‌های آن جوان پاسخ داد . وقتی از حاجی پرسیدم که چرا با یک کمونیست این گونه برخورد کردی؟ گفت: «سیر و سلوک مسلمان در جامعه باید به گونه‌ای باشد که در تمامی شرایط پاسدار اسلامی باشد.»

حاج داود کریمی نه تنها در صحنه نبرد با دشمن دارای صفات نیکویی چون شجاعت، جنگاوری و دلیرمردی بود بلکه با پایان یافتن جنگ تحمیلی هم دارای ویژگی های اخلاقی نابی بود. آن زمان که به کارگاه تراشکاری بازگشت نیز بسیار باگذشت و خوش‌رفتار بود. زیاد چانه نمی‌زد و به بهترین صورت کار انجام می داد چون می‌دانست میان ارکان مختلف جامعه ارتباط و پیوستگی وجود دارد به صورتی که اگر به مشتری خدمت کند غیرمستقیم به یک جامعه خدمت کرده است و تاثیر آن کار قطعا در جامعه نمایان خواهد شد.


روزی حاجی دم در کارگاهش در صالح آباد ایستاده بود. دید که مأموران به دست یکی از مشتریانش دست بنده زده و او را می‌برند. حاجی نزدیک شد و گفت: «چرا او را می‌برید؟» آن مشتری پاسخ داد: «یکی از چک‌هایم پاس نشده» و طرف مقابلم از من شکایت کرد. چون در دست حاجی هم یک چک به مبلغ 100 هزارتومان داشت از او درخواست کرد که آن چک را پاس نکند. حاجی پذیرفت و بعد به ماموران گفت که چند لحظه صبر کنید؛ چون خودش پولی در «دَخل» نداشت رفت و از یکی از همکارانش قرض گرفت و به آن مرد داد. حاجی علاوه بر اینکه از حق خودش گذشت به آن مرد دوباره پول قرض دارد تا آزادش کند. حاجی در سال 83 هنگامی که شهید شد یک کیسه چک از کسانی که نتوانسته بودند بدهی خود را بپردازند در خانه داشت.



*ایسنا
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار