شهدای ایران shohadayeiran.com

تازه متوجه شدم که این یک اعجاز از حضرت رضا (ع) است. شعری که من شب قبل در مدح آن حضرت سروده بودم، با شعری که آن استاد مصری در مشهد مقدس گفته بود به طوری در قافیه و معنی هماهنگ و یکسان بودند که آن استاد مصری خیال کرده بود من در همان مجلس، اشعار عربی او را به شعر فارسی برگردانده ام...
شهدای ایران: 15 سال پیش بود که نشریه خیمه گفت‎و‎گویی تفصیلی با استاد حبیب الله چایچیان شاعر نامدار و خالص اهل بیت(ع) طی دو شماره منتشر کرد. گفت‎و‎گویش نیز مانند شعرهایش آتش به جان می‎زد و گاه حتی اشک را بر گونه می‎نشاند. قدرش آن‎قدر عظیم است که کمتر ذاکری را می‎توان یافت از سفره اشعار بلندش بهره‎ای نبرده باشد. هم نامش حبیب بود هم شأن و مقامش حبیب. اکنون که روحش به میهمانی اربابش شتافته، آن گفت‎و‎گوی تفصیلی را بار دیگر از نظر می‎گذرانیم:

حکایتی از خنده‎ها و گریه‎های شاعر مرثیه سرای اهل بیت(ع) حبیب الله چایچیان

 
قسمت اول
اشاره: آنچه در پیش رو دارید گزیده ای از نشست چهار ساعته ی ما با جناب حسان است.
 
حبیب چایچیان، شاعر زنده دلی که، به تعبیر یکی از دوستان، حالی بهاری دارد! یک لحظه می خندد و تو را می خنداند و اندکی بعد می گرید وتو را می سوزاند! و براستی درطول همنشینی با او بارها خندیدیم، بخاطر لطافت و شیرینی نکته هایی که برایمان تعریف کرد، و بارها گریستیم، بخاطر سوزی که در سخنانش و شعرهایش بود و ناله هایی که در هنگام خواندن آنها سر می داد...


حکایتی از خنده‎ها و گریه‎های شاعر مرثیه سرای اهل بیت(ع) حبیب الله چایچیان
 
هنگامی مهمان او شدیم که تازه از سفر کربلا بازگشته بودیم به همین جهت دوبار با ما دیده بوسی کرد و گفت یکی به خاطر کربلا و دیگری به خاطر قم! و این همه، حکایت از ارادت بی انتهای این شاعر به اهل بیت دارد.
 
او را شاعر اهل بیت می نامیم، چرا که این عنوان را برای خود از هر نام و عنوانی ارزشمندتر می داند وافتخارش این است که او را به عنوان شاعر اهل بیت قبول کنند. او از هر لفظی، حتّی استادِ، ابا داشت؛ آنچنان گرم و صمیمی بود که ما هم با او بی تکلف شدیم و آنچه در طول آشنائی ما با او برایمان مُحرز شد، تواضع و بزرگواری او بود.
 
حسان از اینکه مطرح شود، هماره ترس وواهمه دارد و لذت پاداش و شیرینی اخلاصش را برای دنیا نمی خواهد، بخاطر همین واهمه از خودستائی، از شنیدن خیلی از خاطرات وعنایاتی که به او شده، محروم ماندیم و چون او را در این عزم، جدی و استوار دیدیم، اصراری بر آن نکردیم واکنون نیز هراس داریم که با نوشتن این مقدمه، او را برنجانیم و مورد عتاب او قرار بگیریم چرا که قول دادیم در معرفی او اغراق نکنیم؛ امّا آیا نباید حق مطالب ادا شود؟ و خلاصه اینکه حسان را باید دید تا شناخت...


حکایتی از خنده‎ها و گریه‎های شاعر مرثیه سرای اهل بیت(ع) حبیب الله چایچیان
 
خیمه: شاعری را از کی آغاز کردید؟
 
- یکی از کتابهای من 50 سال پیش چاپ شد؛ امّا سالها پیش از آن من شاعری را شروع کرده ام و شاید حدود 65 یا 70 سال است که شعر می گویم، محصل دبیرستان که بودم شعر می گفتم. امتحان انشا بود که من انشا را به صورت شعری نوشتم. ممتحن گفت: چرا شعر دیگران را نوشتی؟ گفتم: خودم نوشتم! گفت: پس چند بیت دیگر به آن اضافه کن و بعد هم بیست گرفتم.
 
خیمه: موضوع انشا چی بود. چیزی از آن شعر یادتان هست؟
 
- دو موضوع بود، یکی علم و مال، یکی مرگ یک پرنده، که من به جهت ذوق شاعری، دومی را انتخاب کردم.
 
خیمه: چطور شد شعر برای اهل بیت را انتخاب کردید؟
 
- اشعاری که اوائل می گفتم، مذهبی (مراثی و مدّاحی) نبود؛ بیشتر غزل سرایی می کردم. ضمن تشرّفی که به حرم سیّد الشهدا داشتم، از حضرت خواستم حالا که طبع شاعری به من عنایت فرمودید، عنایت کنید که در خدمت خدا و قرآن و چهارده معصوم باشم. جریان زندگی ام نشان می دهد دعایم مستجاب شده است.
 
خیمه: در مسیر شاعری، استادی هم داشتید یا...
 
- فقط ذوق خدادادی بود. البته در اجداد من هم کسی که اهل شعر باشد، نبود. البته مرحوم پدرم بر اساس علاقه، کتاب سعدی و حافظ را چند مرتبه خوانده بود و بعضی ابیات آن را برای من هم توضیح می داد.
 
خیمه: متولد کدام شهر هستید؟
 
- من در تبریز متولد شدم. کلاس اول را که در تبریز خواندم، آمدیم تهران. 14شوال به دنیا آمدم این را هم بگویم که به رقم 14حساسیت خاصی دارم. چون به چهارده معصوم خیلی علاقه مندم.
 
خیمه: فامیلی تان ظاهرا نسبتی با شغل پدرتان دارد؟
 
- بله! پدرم تاجر چای بودند، به همین جهت به «چایچیان» شهرت داریم.
 
خیمه: میزان تحصیلات شما چقدر است؟
 
- تا فوق دیپلم که خواندم، دیگر ادامه ندادم. دیدم که اصلا با ذوق من سازگار نیست! چون طب می خواندم و اگر آدم در مسیر ذوقش حرکت نکند، یقینا موفق نمی شود.
 
خیمه: ویژگی یک شعر خوب برای اهل بیت چیست؟
 
- شعری که در مجلس خوانده می شود، شنونده های متفاوتی دارد. بنابراین باید ذوجنبتین باشد. یعنی دارای ابعاد مختلف. شاعر باید از اول تمام قدرتش را بکار ببرد، مطالعات لازم را داشته باشد. به همان معلومات و طبع شاعری خود راضی نشود. بهترین الفاظ وتعبیرات به همراه توسّل به اهل بیت واستمداد غیبی باید در شعر یک شاعر باشد در محیطی که کمونیست و لائیک و بهائی ومخالفان دین هستند، شعر یک شاعر اهل بیت، باید زیباترین و قوی ترین باشد. شعر شاعر اهل بیت نباید کوچکترین مغایرت با احکام اهل بیت داشته باشد. قالب عالی، محتوایی عالی و مطابق با قرآن و روایات داشته باشد
 
خوشبختانه برای شاعر شیعه، میدان باز است؛ غیبت امام زمان (عج) یکی از بزرگترین نعمت ها برای شاعر است؛ چون شاعر که در عشق دلبری می سوزد، در فراقش بهتر می تواند شعر بسراید؛ اگر غیبت امام زمان نبود، این همه شعر عاشقانه سروده نمی شد. خیلی از اشعار را، اگر در وصف یک معشوق باشد، فقط در سنّ خاصی می توان سرود. شاعر، در کهولت سنّی نمی تواند در وصف یک معشوق، اشعار عاشقانه ی آنچنانی بسراید؛ امّا شاعر شیعه در هر سنّی که باشد، می تواند در فراق امام زمانش (عج) اشعار عاشقانه بسراید.
 
خیمه: ان شاء اللّه اگر حضرت ظهور کنند و شما در محضر حضرت صاحب الزمان (عج) باشید، چه شعری را تقدیم آن حضرت می کنید؟
 
- می دانم حضرت، همه ی اشعار مرا می دانند؛ عرض می کنم شما بفرمائید کدام را بخوانم؟ چون من که نمی دانم از کدام یک، بیشتر خوششان آمده است...
 
 
خیمه: کدام روضه را بیشتر دوست دارید؟
 
- من به طور کلی روضه را دوست دارم. اشک ریختن را دوست دارم. امام صادق (ع) می فرماید: اگر کسی به زیارت کربلا برود، به پائین پای حضرت نگاه کند و یادش بیاید که علی اکبر امام حسین (ع) اینجا دفن است وآن قدر گریه کند که بمیرد، جا دارد!
 
اصلا نمی توان گفت کدام روضه را بیشتر دوست دارم. روضه ای جانگدازتر از روضه ی حضرت رقیه نیست. روزی مثل روز عاشورا نداریم (لایوم کیومک یا ابا عبداللّه) مصائب حضرت زینب (س) خیلی زیاد است؛ زیرا حضرت زینب، عاشورا را تا مصیبت سیّد الشهدا همه را عینا دیده؛ حتّی اسارت اهل بیت را هم دیده است؛ مصائب راه کربلا، کوفه و شام و بعد هم شهادت حضرت رقیه را هم دیده است. این مصیبت، خیلی بزرگتر است؛ ولی باز مصیبت حضرت رقیه سنگین تر است؛ زیرا ظرفیت حضرت زینب کجا، ظرفیت حضرت رقیه کجا؟! اصلا قابل قیاس نیست! حضرت رقیه خاتون همه ی این مصائب را در سه سالگی دیده، لذا نام رقیه خاتون برای من خیلی غم انگیز است؛ عظمت مصیبت در قلب کوچک این دردانه چه کار کرد! آخر هم لب بر لب بابا گذاشت... اینجور عاشق را تاریخ سراغ ندارد!
 
عمه جان کو منزل و کاشانه ام
 
من چرا ساکن در این ویرانه ام...(1)
 
من که نمی دانم چقدر ناتوان شده بودی، تو که تا کربلا در دامن زینب بودی، بعد از کربلا تا به کوفه از کاروان جدا شدی؛ گرسنه، تشنه، سیلی خورده، از گوشَت گوشواره را کشیدند... چه کشیدی؟! من که نمی دانم! گفتم؛ این شعر تمام توان من است که گفتم؛ پس یکی از مصائبت را به من بگو، تا من بدانم و برای دیگران بگویم؛ بگویم ناتوانیت چقدر بوده؛ گرسنه، تشنه دنبال بابا دویده...
 
دیدم بی اختیار این بیت آمد، گفتم این دیگر حرف من نیست؛ زبان حال رقیه است:
 
بس که بی تاب از پریشانی شدم
 
زلف سنگینی می کند بر شانه ام
 
خیمه: حالا که اشک، چهره ی شما را آسمانی تر کرده، خوب است تعریف کوتاهی از اشک، اشک برای اهل بیت، ارائه کنید.
 
- یقینا اقیانوس ها - از نظر معنا - با یک قطره اشک برای امام حسین، قابل مقایسه نیستند. هیچ عبادتی نیست که شما بتوانید به آن تکیه کنید. اگر تمام عمر بروید مکه؛ تمام عمر نماز بخوانید و مستحبات را انجام بدهید، نمی توانید بر آنها تکیه کنید؛ تا تکیه کنید باطل شده! ولی اگر اشکی برای اهل بیت بریزی قبولی اش تضمین شده، حضرت زهرا قبول کرده اند.
 
خیمه: عوامل موفقیت خود را چه می دانید؟
 
- مهمترین چیزی که در زندگی من مؤثر بوده، دستگیری و یاری محمّد و آل محمّد(ع) بوده؛ یعنی من اینجوری حساب می کنم اگر یک میلیون صفر بگذارند. من هم همان یک میلیون صفر هستم؛ ولی وقتی این همه صفر ارزشمند می شود که عدد یک جلوی آن باشد... لذا من در مدح حضرت علی (ع) عرض کردم:
 
سر لشکر توحید ز بیت احد آمد
 
یعنی اسداللّه ز بیت اسد آمد
 
یک بود علی، جمله جهان صفر به پیشش
 
آن فرد، که ارزش به جهان می دهد، آمد!
 
من هم صد در صد صفر بودم، خُب این ها کارشان این است و جای تعجب هم نیست؛ منّت هم نمی گذارند! از باب مثال عرض می کنم: خدا 14 عدد گیشه ی پرداخت دارد؛ خدا اعلان کرده من 14گیشه ی پرداخت دارم، منتها رفتن می خواهد، التماس کردن می خواهد؛ هر چه کاسه، تهی تر باشد نصیب بیشتری وجود دارد. لذا پیامبر اکرم، کاسه ی گدایی اش در پیشگاه خدا از همه بزرگتر است این است که می فرماید: «الفقرُ فخری!» وبعد خدا می فرماید. «و ما ارسلناک الّا رحمة للعالمین!» یعنی در کاسه ی گدایی تو رحمتی ریختم که برای هر دو عالم لازم است. لذا ما چاره ای نداریم برویم از پیامبر اکرم یا ائمه ی اطهار گدایی کنیم و در این مسیر هم خدا را شکر می کنیم که ما گدای در این آستانها بودیم.
 
خیمه: اخلاص در مدّاحی و شاعری چگونه معنی می شود؟
 
شاعر باید بتواند اول با نفس خودش جهاد بکند، به مجالس که می رود صد در صد برای خدا برود. مداح های عالیقدر، سخنرانان عالیقدر وشاعران... نه این که برای پول بروند... اگر چیزی دادند آنرا هدیه ای بدانند، اگر هم ندادند، برای آنها هیچ فرقی نکند. اگر بتوانند این خلوص را ایجاد کنند و حفظ نمایند، هدیه، حلال حلال است؛ ولی اگر من از اینجا راه بیفتم بروم و شعر بخوانم تا پولی بگیرم، اجر دنیوی همان است؛ امّا دیگر اجر اُخروی ندارد! لذا من به جوانها توصیه می کنم اگر لحن و طبع دلنشین دارند قربةً الی اللّه، صد در صد، مثل نمازی که وقتی انسان اللّه اکبر می گوید یعنی همه چیز کنار برود و فقط خدا... اگر باشد آنطور با خلوص نیّت به مجالس بروند و بخوانند، آن موقع اگر هدیه ی آنها یک باب منزل هم باشد، دیگر ترس ندارد،چون نیّت آن خالص و صد در صد برای خدا بوده است.
 
خیمه: ما را مهمان یکی از خاطرات دلنشین خود کنید!
 
- در یکی از برنامه ها که در دانشگاه داشتم، مدح یا مرثیه ای که درباره حضرت زهرا(ع) سروده بودم، خواندم. جوانها وقتی که صادقانه عشق بورزند، حالتشان خیلی دیدنی و جالب است. یک جوان با چهره ی نورانی، اشک ریزان آمد و مرا در بغل گرفت؛ گفت: آقای حسان! شنیده ام خاطرات زیبایی از سرودن اشعارتان یا چاپ کتابهایتان یا ملاقات با علامه ی امینی دارید، شما را به خدا اینها را چاپ کنید! من دیدم در مقابل خواست او، جز اینکه سکوت کنم یا دلیلش را بگویم، چاره ای ندارم؛ لذا گفتم: حقیقت این است که من هر کدام از خاطراتم را که بگویم چون به نحوی در آن عنایتی از طرف ائمه ی اطهار است و این ممکن است غیر مستقیم خودستایی باشد؛ لذا به این نتیجه رسیدم حالا که درخواستها زیاد است، بهتر است این خاطرات را بعد از فوت من چاپ کنند. آن جوان هم با خلوص نیت گفت: ان شاء اللّه که بزودی چاپ بشه! (در حالی که من شرط چاپ را فوت خودم قرار داده بودم!) در هر حال، جواب اصلی شما هم این است که ان شاء اللّه خاطرات بعدا چاپ می شود...
 
پی نوشت:
1- تمامی این شعر در مجموعه ی «ای اشک ها بریزید» ص 305چاپ شده است.
 
قسمت دوم
اشاره: در شماره ی قبل، قسمت نخست مباحث نشست صمیمانه و گفت و گوی ما با شاعر آل اللَّه، جناب حبیب چایچیان (حسان) از نظرتان گذشت، گفت و گوی ما با ایشان برای خودمان بسیار آموزنده و جالب بود؛ امیدواریم شما نیز از آن بهره برده باشید. در پایان این گفت و گو، جناب حسان، محبّت فرموده، از هر یک از کتابهای چاپ شده ی خود نسخه ای را به رسم یادبود به دفتر نشریه ی خیمه اهدا نمودند و اجازه دادند تا به مناسبت از شعرهایشان در مجله استفاده کنیم. پشت هر کتابی که امضا می نمودند با تواضع از ما و خوانندگان نشریه التماس دعا داشتند و متقابلا ما نیز از درگاه خداوند متعال برای شما خوانندگان، توفیق و سعادت وبرای این شاعر گرانقدر و دلسوخته، آرزوی طول عمر با برکت همراه با صحت و عافیت داریم. گفت و گوی ما با «حسان» فراتر از همه ی تجربیات، خاطرات و درسهای زندگی، به ما درس «اخلاص» و «تواضع» داد. امیدواریم درج این گفت و گو برای شما نیز، توشه های معنوی فراوانی را به ارمغان آورد.
 
خیمه: پدر، نقش مهمی در موفقیت فرزند دارد؛ از پدرتان برایمان بگویید.
 
- شما می خواهید حافظه ی مرا امتحان کنید؟! پدرم در سن 41سالگی بعد از خواندن زیارت عاشورا و دو رکعت نماز زیارت در حالیکه از سجده بلند می شد، به رحمت خداپیوست. مرگ او در حکم یک ضربت خیلی ناگوار و ناگهانی برای من بود، شاید مصلحت هم این بود؛ چراکه گمان می کنم برای شکوفا شدن طبع هر شاعری، گاهی اوقات بعضی ضربات احساس برانگیز لازم باشد؛ خلاصه شاید همین فوت ناگهانی ایشان، طبع شعر مرا بیش از پیش شکوفا کرد.
 
خیمه: فکر می کنید کدام از اشعارتان مورد قبول واقع شده است؟
 
- شما کم کم مرا به جایی می کشانید که دلم نمی خواهد از آن بگویم (مکث) شاید اینگونه پوشیده، بشود گفت: نمی گویم چه عنایتی شده، تا مبادا خودستایی شده باشد، امّا یکی از اشعار حافظ را تضمین کردم در مدح حضرت علی (ع) این اتفاق در شب ولادت حضرت امیر (ع) افتاده است؛ جریان خیلی عجیب بود. مطلع شعر حافظ این است:
 
ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو
 
زینت تاج و نگین از گوهر والای تو
 
به عقیده ی من، حافظ این شعر را صد در صد برای شخص امیر المؤمنین گفته است در ابیات بعدی نشانه ی آن هست. من با توسّل به امیر المؤمنین به هر بیت حافظ، سه بیت اضافه کردم و به عبارتی آن را تضمین کردم:
 
ای بهار جاودانی، صورت زیبای تو
 
ای عطای آسمانی، نطق روح افزای تو
 
ای بقا و نیستی در قید یک امضای تو
 
ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو
 
زینت تاج و نگین از گوهر والای تو...
 
خیمه: به جوانهایی که قصد دارند در مسیر ابراز عشق به اهل بیت به شاعری بپردازند چه توصیه ای دارید؟
 
- اینکه کوشش کنند بهترین شعر را از لحاظ ادبی بگویند، در جائیکه لائیک ها هستند، کمونیست ها و بهائی ها ومخالفان اسلام هستند، شعر شاعر شیعی باید بهترین شعر باشد؛ چه از نظر قالب، چه از نظر محتوا؛ اگر شعرشان ضعیف باشد، دشمنان همان را مبنا قرار می دهند برای کوبیدن دین... به جوانهای عزیز توصیه می کنم جوری شعر بگویند که نشود از آن سوء استفاده کرد. با الفاظ به دقّت برخورد کنید؛ گول الفاظ زیبا را نخورید؛ مواظب باشید مبادا از نیّت پاک شما استفاده ی ناپاک کنند. خود من خیلی دقّت دارم مثلا اگر «شراب» را در شعرم آورده ام، «ساقی» را بکار برده ام، جوری نبوده که بشود از آن سوء استفاده کرد؛ مثلا:
 
عاشقان، سرمست در این عید خم
 
از مِی الیوم اکملتُ لکم
 
یا:
 
چو باده، نرگس مستت بهانه داد به دستم
 
سبوی هوش به سنگ گران عشق، شکستم
 
به یاد ساقی کوثر شدم به بزم تو سقا
 
ز شوق، بی خبر از خویش و از ولای تو مستم...
 
 
خیمه: توفیق را چه گونه تفسیر می کنید؟!
 
- آن کسی که به هر نحوی مجلس می گیرد، پول خرج می کند، پرچم می زند، سخنران می آورد، مداح و شاعر می آورد، هر وقتی خسته شد و تکیه زد به پشتی، ممکن است بگوید خُب! الحمد اللّه ما موفق هستیم! بر عکس، او باید بیشتر شاکر باشد... چرا؟!
 
فرض کنید الان صحرای محشر باشد و میلیاردها انسان در آنجا باشند. خانم زهرا (س) بفرمایند یکی کسی یک لیوان آب به من بدهد آن کسی که موفق بشود یک لیوان آب، خدمت حضرت برساند، چقدر باید شاکر باشد؟! باید تشکر کند از خدا و 14معصوم که او این افتخار را پیدا کرده... اینجا هم همینطور، تو که ده شب تا صبح بیدار ماندی و در هیأت، خیمه ی عزای اهل بیت را برپا کردی، احساس نکن کاری کرده ای! برو سجده ی شکر به جا بیاور و بگو که: زهرا جان! از میان میلیاردها انسان، من را به نوکری انتخاب کردی! همینطور من که شعر مذهبی می گویم خدا را شکر باید بکنم که من را انتخاب کردند؛ آن مداح هم خدا را شکر کند که او را انتخاب کردند. اگر یک مصرع از ما قبول کنند گذشته و آینده ی ما تأمین می شود. یک قطره اشک را قبول کنند دیگر همه چیز داریم...
 
خیمه: نظر شما در مورد کف زدن در مجالس اهل بیت چیست؟
 
شاید ذکر این خاطره پاسخی باشد برای این سؤال. من دو بیت شعر در مورد کف زدن گفتم، در یک مجلس - خیلی وقت پیش - اینهم جای شکر دارد - دقّت مراجع ما را ببینید - من مجموعه ی اشعارم را که تقدیم شان کردم اگر چه این بزرگان وقت ندارند اشعار امثال مرا بخوانند، نمی دانم چطور شد که این مرجع - اسم نمی برم - با اینکه مشغله های کثیر دارد و باید پاسخگوی خیلی از مراجعات باشد، وقت کرد و اشعار مرا خواند. من وقتی که به محضر ایشان مشرف شدم، فرمودند:«آقای حسان! این دو بیت شعر را در مجالس اهل بیت نخوان!» چون من با حضرت سیّد الشهداء تعهد کردم 60سال قبل، جلوی ضریح ابا عبداللّه (ع) گفتم و خواستم که هر وقت من می خواهم خلاف بکنم، دست مرا بگیرید، نگذارید من خلافی بکنم...
 
شعر این بود:
 
میلاد مرتضی است مخور غصّه کف بزن
 
دست طلب به دامن شاه نجف بزن...
 
آن مرجع فرمود این شعر را در مجالس اهل بیت نخوانید! این برای من فتواست برای اینکه یک خورده بیشتر شور بدهیم در مجالس اهل بیت، کف نزنیم. در مجالس عروسی و در مهمانی ها کف بزنید؛ امّا در مجالس اهل بیت نگذارید کف زدنها جای صلوات را بگیرد؛ صلوات کار خداست؛ صلوات، بالاترین دعا است چون خدا در بین همه ی دعاها آن را انتخاب کرده، انتخاب خدا است...
 
خیمه: یکی از افتخارات شما، مصاحبت و هم نشینی با علامه امینی (ره) بوده است. ما را مهمان یکی از خاطرات دلنشین خود بفرمائید.
 
به خاطر دارم که در مجلسی، علامه امینی بالای منبر با شور و هیجان، با بهره وری از احادیث عترت و آیات قرآن، مشغول صحبت بود. جمعیت شنوندگان در خانه و کوچه و خیابان به حدی بود که رفت و آمد وسایط نقلیه، متوقف گردیده بود.
 
تمام افکار، مجذوب جاذبه ی گفتار شیوای او (در ولایت مطلقه ی ائمه ی اطهار (ع) و مظلومیت آنان در میان منافقین و کفار) شده بود که ناگهان یک نفر، صفوف حاضران را شکافت و با عجله، خود را به کنار منبر رساند و به علامه خبر داد که استاد بزرگ و ادیب دانشمندی از دانشگاه «الازهر» مصر، که بر اثر خواندن کتاب «الغدیر» به قبول مذهب تشیع افتخار یافته است، برای عرض ادب و تشکر از این لطف الهی، به زیارت حضرت رضا (ع) مشرف شده و در آنجا اشعار بسیار زیبائی به زبان عربی سروده است. اینک می خواهد شما را نیز زیارت نماید.
 
علامه امینی کلام خود را قطع کرد و فرمود:«به ایشان بگوئید بیاید و اشعار خود را در پشت بلندگو قرائت کند.»
 
من که قادر نیستم صحنه ی برخورد و ملاقات دو عاشق بی قرار و دو استاد بزرگوار را بالای منبر تشریح کنم و یا اشک هایی را که از شوق ریخته شد در این چند سطر مجسم سازم.
 
علامه امینی بالای منبر به جای خود نشستند و آن استاد مصری، دو پله پایین تر ایستاد و اشعار عربی بسیار بلیغ و زیبای خود را در مدح حضرت رضا (ع) قرائت کرد.
 
علامه امینی بلافاصله رو به من کرد و فرمود: «حسان، تو هم اشعارت را در مدح حضرت رضا (ع) بخوان.»
 
من که قبلا قرار نبود در مقابل آن جمعیت انبوه، که دامنه اش تا خیابان های اطراف کشیده شده بود، شعری بخوانم و هرگز انتظار این دستور بی مقدمه را نداشتم، مضطربانه عرض کردم:«حضرت آقای امینی، قربانت گردم، شما که می دانید من اشعارم را همیشه از روی کتاب و یا دفترچه و یادداشت می خوانم، حالا هم که من همراهم شعری برای خواندن ندارم!»
 
ولی ایشان، بدون توجّه به عرایض من، باز پشت بلندگو تکرار فرمودند:«حسان! به عنوان پذیرایی از میهمان عزیز، تو هم باید شعری در مدح حضرت رضا (ع) بخوانی!»
 
در حال درماندگی، ناگهان متوجه شدم اشعار نیمه تمامی را که شب گذشته در مدح حضرت رضا (ع) سروده بودم در جیب دارم؛ لذا با عجله عرض کردم: «حضرت آقای امینی، یک شعر نیمه تمام را که دیشب سروده ام در جیب خود یافتم و با اجازه ی شما همان را می خوانم:
 
حاجتم بود حج بیت اللّه
 
قسمتم شد حریم قبله ی طوس...»
 
وقتی شعرم را که بیش از بیست بیت بود خواندم، استاد مصری با تعجب مرا در آغوش کشید و بوسید و گفت: «چگونه توانستی اشعار عربی مرا در این چند لحظه با همان قافیه ی سین به شعر فارسی برگردانی؟!»
 
تازه متوجه شدم که این یک اعجاز از حضرت رضا (ع) است. شعری که من شب قبل در مدح آن حضرت سروده بودم، با شعری که آن استاد مصری در مشهد مقدس گفته بود به طوری در قافیه و معنی هماهنگ و یکسان بودند که آن استاد مصری خیال کرده بود من در همان مجلس، اشعار عربی او را به شعر فارسی برگردانده ام. و ضمنا یک کرامت از علامه امینی است که با آن اصرار به من تأکید می فرمودند باید شعر را بخوانی و من از دید معنویِ آن عاشق دلخسته و پیروِ وارسته ی علی (ع) غافل بودم.
 
خیمه: در شعرهای جدید، که بعضی از مدّاحان می خوانند، مضمون هایی وجود دارد که به نظر خیلی ها مرضی اهل بیت نیست؛ مانند ذکر لا اله الا الزهراء...
 
- استغفراللَّه! حتّی لفظش را به زبان نیاورید! مبادا جوان، کم کم آلوده ی شرک و کفر بشود. من حساسیت دارم نسبت به این قشر از مدّاحان؛ به صراحت نمی توانم بگویم، اینکه می گویند شور مرا برداشت؛ من زینب اللهی ام!
 
در ابراز به اهل بیت، این اذکار کفرآمیز قابل توجیه نیست؛ ما خاک پای غلام اهل بیت هم نیستیم، امّا برای ابراز ارادت، حق نداریم هر چیزی بگوییم قطعا خودشان هم راضی نیستند. در اشعار برخی از بزرگ ترین شاعران چیزهایی است که برای جوان، کفرآمیز است و گرنه آن شاعر در مراحل سیر و سلوک و معرفت و خداشناسی و عرفان بوده و شور او را برداشته و چنان مضمونی سروده است...
 
خیمه: چند تا فرزند دارید؟
 
- 4 تا فرزند دارم 12تا نوه 2 تا نتیجه.
 
خیمه: بچّه ها شما را چه جور صدا می زنند؟
 
- بابا حبیب
 
خیمه: الان کار روزانه تان چیست؟
 
- اخیرا چهار، پنج سالی است که پزشکان دستور داده اند تا استراحت کنم؛ یا یکی از این دو تا را انتخاب کنم: سکته ی قلبی یا سکته مغزی! من گفتم: فعلا هیچکدام را نمی خواهم!
 
خیمه: چند بار کربلا مشرف شده اید؟
 
- چهار بار، قبل از انقلاب.
 
خیمه: حج چطور؟
 
- 2بار حج تمتع؛ یک بار، حج عمره.
 
با تشکر از شما که وقت ارزشمند خود را در اختیار ما گذاشتید.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار