شهدای ایران shohadayeiran.com

ویژه برنامه زندگی پشت خط ویژه تجدید خاطره همسران و دختران شهدای دفاع مقدس در سازمان هنری رسانه‌ای اوج برگزار شد.
شهدای ایران:ویژه برنامه زندگی پشت خط ویژه تجدید خاطره همسران و دختران شهدای دفاع مقدس در سازمان هنری رسانه‌ای اوج برگزار شد.

به گزارش  دانشجو در ابتدای این برنامه که نویسندگان، هنرمندان و فرزندان شهدا و خانواده‌های شهدا حضور داشتند همسر شهید سید منوچهر مدق گفت: شب شهادت منوچهر شبی است که مدام پیش چشم من است لطف خدا شامل حال ما شد و چند صباحی پیش شهیدمان بودیم همه خانواده شهدا دوست دارند آخرین لحظه‌های شهادت را پیش شهید باشند و بدانند چگونه شهید شده و در آن حال و هوا حضور داشته باشند.

او ادامه داد: ۱۸ سال از شهادت منوچهر می‌گذرد، ولی خاطره شهادتش زنده است خیلی سخت بود، اما قشنگ بود من همیشه به خدا التماس می‌کردم که یک روز دیگر منوچهر پیش من بماند من برای یک روز بودن با منوچهر دعا می‌کردم همیشه فکر می‌کردم خیلی عاشقم که به منوچهر دل می‌دهم و خم به ابرو نمی‌آورم منوچهر روزهای آخر به جای دم و بازدم دم و خون داشت دیگر دست‌های من هم طاقت نداشتند در بیمارستان دکتر گفت: به جای خون تکیه‌های ریه اش بالا می‌آید خیلی خجالت کشیدم گفتم من آنقدر خودخواهم که به خاطر یک روز بیشتر داشتن منوچهر کنار خودم عذاب او را بیشتر می‌کنم منوچهر گفت: می‌شود از من دل بکنی به خدا دیگر خسته شده ام او از تحمل درد خسته نبود بلکه از اینکه کسی در خانه جانباز را نمی‌زند خسته شده بود. گفت: من شهادت را راحت نمی‌خواهم می‌خواهم درد بکشم و بگویم خدایا آنقدر دوستت داشتم که این چنین درد‌ها را تحمل کردم.

همسرش در ادامه گفت:، اما من راه و رسم و دل کردن را بلد نبودم، اما وقتی منوچهر گفت: جان عزیز زهرا دل بکن دیگر دل کندم وقتی به او می‌گفتم برای دنیات دعا کن می‌گفت: برای دنیا دعایی ندارم، اما کاش می‌شد ده دقیقه بخوابم روز آخر از من خواست که با یک لیوان آب روی همان تخت بیمارستان غسل کند بعد از آن آنقدر سینه زد و یا حسین گفت و خون بالا آورد که مجبور شدیم ملافه را عوض کنیم. آخرین لبیک یا حسین را گفت و در بغل من و فرزندم علی جان سپرد.

کاش مدیون شهدا نباشیم کاش خجالت زده آن‌ها نشویم کاش از دفاع خسته نشویم و بدانیم فرزندانمان چه کردند.

در ادامه دکتر اشتری پزشک یاری که در جبهه‌های جنگ حضور داشت به بیان خاطرات پرداخت و گفت: ۱۶ ساله بودم وارد جنگ شدم محاصره آبادان یک سال و پنج روز طول کشید و من ۹ ماه آنجا بودم من در بیمارستان شرکت نفت کار می‌کردم مقدمات اولیه برای ورود به اتاق عمل را فراهم می‌کردم در آن زمان اعزام مجروحین به کندی انجام می‌شد بیشترشان فداییان اسلام بودند ما تجهیزات خوب نداشتیم برای همین نیرو‌ها به دشمن شبیه خون می‌زدند و از آن‌ها غنایم جنگی می‌گرفتند در همین عملیات‌ها دست و پایشان قطع می‌شد یا شدت جراحات آنقدر زیاد بود که دیگر چیزی ازشان باقی نمی‌ماند من روزی به سختی خود را به فرمانده فداییان اسلام سردار خلخالی رساندم و به او گفتم برای تعیین غنایم جنگی فکری کنید تا حال و روز فرزندانمان این گونه نشود در آن زمان ایثار و گذشت خیلی زیاد بود.
هم چنین همسر شهید عسگری در ادامه این مراسم ضمن همراهی شهید احمد متوسلیان در کردستان گفت: من با خواهران آنجا همکاری می‌کردم دوران خیلی شیرینی بود، اما سختی هم کم نداشت، اما ایثار و گذشت آن زمان خیلی بیشتر بود همه چشم هایشان به این بود که ببینیم امام چه می‌گوید تا دلمان قرص شود.

نفیسه السادات موسوی شاعر دفاع مقدس و غزل‌های عاشقانه هم در ادامه چندین شعر خواند و پس از آن دکتر کرمانی استاد دانشگاه به بیان چند قصه عبرت آموز از صدر اسلام پرداخت.

در پایان این مراسم هم از منیره قیدی، مه دخت مولایی و گیتی قاسمی عوامل فیلم ویلایی‌ها تقدیر شد.
قیدی در این مراسم گفت: شروع کار با سختی‌های بسیاری بود پایان آن هم همین طور بود، اما وقتی خاطرات شما را شنیدم فهمیدم که سختی‌های ما اصلا با شما قابل مقایسه نیست اگر آن سختی‌ها باعث شد امروز میهمان جمع شما باشم تمام ناملایمت‌های بعد از این را جبران می‌کنم.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار