شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۵۱۲۴۹
تاریخ انتشار: ۲۰ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۷
بعد عمامه‌اش را برداشت و روی زمین گذاشت، بعد هم بر سرش زد و گفت: «خاک بر سر من! می‌دانی چقدر خون‌ها ریخته شده که من و تو به اینجا برسیم؟ می‌دانی چقدر مردم سختی و زندان کشیده‌اند؟ می‌دانی اگر الان کوچک‌ترین ظلمی شود من و تو مسئولیم؟! می‌توانی پاسخگو باشی؟ من که نمی‌توانم!» واقعا آن روز با این حرف ها مرا لرزاند.
به گزارش شهدای ایران، حسین شاه‌حسینی گفت: در اواخر عمر آقای طالقانی که من رئیس سازمان تربیت بدنی شده بودم، دو نفری در کنار استخر ورزشگاه آزادی نشسته بودیم. اسم آنجا «ورزشگاه آریامهر» بود و من اسمش را «آزادی» گذاشتم. آن روز مرحوم طالقانی ناگهان زد زیر گریه و به من گفت:« پسر آ شیخ! تو می‌دانی که به جای سپهبدها و شاهپور غلامرضا نشسته‌ای و منِ سید محمود هم جای آیت‌الله‌ها؟!»

بعد عمامه‌اش را برداشت و روی زمین گذاشت، بعد هم بر سرش زد و گفت: «خاک بر سر من! می‌دانی چقدر خون‌ها ریخته شده که من و تو به اینجا برسیم؟ می‌دانی چقدر مردم سختی و زندان کشیده‌اند؟ می‌دانی اگر الان کوچک‌ترین ظلمی شود من و تو مسئولیم؟! می‌توانی پاسخگو باشی؟ من که نمی‌توانم!» واقعا آن روز با این حرف ها مرا لرزاند.

*تاریخ ایرانی
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار