شهدای ایران shohadayeiran.com

زن جوان که از یک سناریوی سیاه مرد مسافرکش جان سالم به در برده بود، وقتی در کنار خیابان از خودروهای عبوری درخواست کمک می‌کرد نمی‌دانست ٢ جوان متجاوز در کمین او هستند. این پرونده زمانی رقم خورد که زن جوان قصد داشت از محل کارش به خانه برود، اما در مسیر و از سوی ٢ گروه جداگانه در یک شب هدف تجاوز قرار گرفت.
به گزارش شهدای ایران ، شامگاه آخرین روزهای فروردین ماه امسال زن جوان پس از خارج‌شدن از محل کارش در میدان آزادی در انتظار تاکسی بود تا به خانه‌اش در شهریار برود. لحظاتی نگذشته بود که ناگهان خودرو پراید سفید‌رنگی در برابر زن جوان توقف و منیژه با دیدن یک مسافر مرد در کنار راننده به آنها اعتماد کرد و سوار بر خودرو مرد جوان شد.
ابتدا همه چیز عادی به نظر می‌رسید و مرد شیک‌پوشی که مسافر صندلی جلو پراید بود در میان راه پیاده شد اما ناگهان راننده جوان مسیرش را تغییر داد و منیژه که با دیدن این صحنه شوکه شده بود، ابتدا درباره تغییر مسیر مرد جوان سوال کرد ولی مرد جوان گویا حرف‌های زن جوان را نمی‌شنید و به مسیرش ادامه می‌داد تا این‌که منیژه شروع به داد و فریاد کرد.

خودرو به مسیر خاکی رفت و داد و فریادهای منیژه به گوش هیچ‌کس نمی‌رسید تا این‌که خودرو توقف کرد و زن جوان که پی برده بود این مرد چه نیت شومی در ذهن دارد شروع به التماس کرد و از مرد جوان خواست همه طلاها و پول‌هایش را بگیرد و رهایش کند اما حمله مرد جوان به منیژه یک سناریو تلخ را رقم زد.

راننده جوان با تهدید و کتک‌کاری نقشه شوم را به اجرا در آورد و سپس طلا و وسایل باارزش همراه طعمه‌اش را برداشت و اجازه داد تا زن جوان پا به فرار بگذارد.
منیژه که وحشت‌زده بود و آرزوی مرگ می‌کرد به امید نجات و رسیدن به امنیت و آرامش دوان دوان جاده خاکی را به سمت مسیر اصلی رساند و در حالی‌ که از ترس هنوز پاهایش می‌لرزید و قدرت ایستادن نداشت از خودروهای عبوری درخواست کمک می‌کرد.
چند خودرو از کنار منیژه عبور کردند تا این‌که خودرو پژو پرشیا سفیدرنگی که دو پسر جوان سوار بر آن بودند با دیدن حال و روز منیژه در کنار جاده توقف کردند. زن جوان اشک می‌ریخت و دوان دوان به سمت خودرو پژو رفت و با التماس و اشک از ٢ پسر جوان درخواست کمک کرد تا او را نزد پلیس برسانند. ٢ پسر جوان ابتدا پذیرفتند تا منیژه را نزد پلیس برسانند و زن جوان وقتی دید ٢ پسر تصمیم به کمک دارند، سراسیمه سوار بر خودرو آنها شد و روی صندلی عقب پژو پرشیا نشست و در حالی ‌که اشک می‌ریخت و فکر می‌کرد ٢ پسر جوان قصد کمک به او را دارند با صدای لرزان از اقدام سیاه راننده پراید پرده برداشت.
 
خودرو به سمت تهران در حال حرکت بود که ناگهان پسر جوانی به نام سیامک از دوستش که پشت فرمان بود خواست تا به سمت دامداری حرکت کند. منیژه با شنیدن این دستور شوکه شد و خواست تا او را به کلانتری برسانند اما بی‌فایده بود و سیامک ادعا می‌کرد که می‌خواهند ابتدا منیژه در دامداری آب به دست و صورتش بزند و بعد به کلانتری بروند اما این یک داستان دروغین بود.
 
پناهگاه ناامن
 
منیژه که زمان کوتاهی در خودرو پژو احساس امنیت کرده بود دوباره شروع به التماس و گریه کرد و از ٢ جوان می‌خواست که او را در کنار جاده رها کنند اما این ٢ جوان نیز همان نقشه شوم راننده پراید را در ذهن داشتند. خودرو پژو پرشیا وارد دامداری پسر جوانی که پشت فرمان نشسته بود، شد و سیامک و دوستش در حالی ‌که منیژه در برابر آنها مقاومت و التماس می‌کرد نقشه سیاه را به اجرا رساندند.
پناه منیژه به دو پسر جوان او را دوباره به صفحه سیاه زندگی‌اش بازگرداند و این‌بار مرگ را نیز حس کرد چرا که نمی‌خواست تسلیم نیت شوم ٢ پسر جوان شود که سیامک با دستانش قصد خفه‌کردن او را داشت که کامران راننده پژو پرشیا به کمک منیژه رفت و توانست منیژه را از مرگ نجات دهد. ٢ جوان پس از اجرای نقشه شوم منیژه را سوار بر خودروشان کردند و او را تا نزدیکی خانه‌اش در شهریار رساندند و سپس به‌سرعت پا به فرار گذاشتند.

منیژه که دیگر به هیچ‌کسی اعتمادی ندارد، خود را به دادسرای امور جنایی تهران رساند و پیش روی بازپرس آرش سیفی پرده از ٢ سناریوی سیاه برداشت و ادعا کرد که‌ ای کاش مرا کشته بودند و این پلان‌ها را نمی‌دیدم.
بدین‌ترتیب بازپرس پرونده دستور داد تا تیمی از ماموران برای دستگیری عاملان این ٢ سناریو سیاه وارد عمل شوند و ماموران دایره جنایی به صورت ویژه ردیابی‌های پلیس را دستورکار خود قرار دادند.
کارآگاهان در گام نخست به کمک زن جوان موفق به شناسایی دامداری پسر جوان شدند و خیلی زود این جوان که کامران نام دارد در عملیات پلیسی دستگیر شد.
کامران وقتی در برابر زن جوان قرار گرفت در همان ابتدا به اقدام سیاهی که با دوستش انجام داده بود، اعتراف و سیامک را عامل اصلی این ماجرا معرفی کرد.
جوان دانشجو به ماموران گفت: «آن شب من پشت فرمان خودرو سیامک نشسته بودم که با زن جوان روبه‌رو شدیم و ابتدا قصد داشتیم به او کمک کنیم و از او خواستیم تا سوار خودرویمان شود تا تسلیم کارگرهای افغان نشود و پس از سوار شدن زن جوان نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که سیامک مرا مجبور کرد که به سمت دامداری‌مان بروم و سعی داشتم او را از نیتی که داشت پشیمان کنم اما بی‌فایده بود. وقتی به دامداری رسیدیم سیامک سعی داشت نقشه‌اش را به اجرا برساند که زن جوان مقاومت می‌کرد که ناگهان دیدم سیامک گردن منیژه را گرفته و نزدیک بود او را خفه کند که به کمک زن جوان رفتم و او را از مرگ نجات دادم. سیامک درحالی‌که زن جوان التماس می‌کرد، نقشه‌اش را به اجرا رساند و در ادامه نیز مرا وسوسه کرد تا دست به رابطه سیاه زدم.»
کارآگاهان در ادامه تحقیقات پی بردند که کامران دو‌سال قبل در یک تصادف مقصر شناخته شده است و سابقه زندان دارد.
تیم جنایی در گام بعدی تجسس‌ها برای دستگیری سیامک دست به کار شدند و با اطلاعاتی که از همدستش به دست آمده بود خیلی زود مخفیگاه وی ردزنی شد و روز ٥ خردادماه این متهم در یک زمین کشاورزی دستگیر شد و به جرم خود اعتراف کرد. به دستور بازپرس سیفی از شعبه چهارم دادسرای امور جنایی ٢ متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران پلیس آگاهی تهران قرار دارند و تجسس‌های فنی نیز برای دستگیری راننده پراید که شروع این ماجرا از سوی وی صورت گرفته است در دستور کار ماموران قرار دارد.

وسوسه برای رابطه شوم

سیامک ٣٤ساله که ٢ سابقه کیفری در پرونده‌اش دارد، ادعا می‌کند ابتدا نیت کمک به زن جوان را داشتم اما وسوسه شدم و این اقدام شوم را به اجرا رساندم.

 سابقه داری؟

بله، یک‌بار به خاطر شرکت در نزاع دسته‌جمعی که منجر به قتل شده بود، دستگیر شدم و یک‌بار هم به خاطر حمل سلاح گرم به زندان رفتم.

 قتل؟

پسرعمویم در یک درگیری به قتل رسید و چون من در آن درگیری حضور داشتم نیز دستگیر شدم.

 الان به چه جرمی دستگیر شده‌ای؟

تجاوز و آدم‌ربایی

 زن جوان را می‌شناختی؟

نه

 شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟

ساعت ٢٤ بود که همراه سیامک از دامداری پدرش برمی‌گشتیم که زن جوان را در کناره جاده دیدیم که درخواست کمک می‌کرد تا او را به خانه‌اش برسانیم. وقتی توقف کردیم به او گفتم که اگر این‌جا بماند کارگران افغانی او را به دام می‌اندازند و زن جوان از ترس به ما پناه آورد.

 به زن جوان پناه دادی؟

ابتدا قصد کمک داشتم و وقتی زن جوان از ماجرایی که برایش اتفاق افتاده بود، حرف زد نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که تصمیم به اجرای نقشه مرد راننده پراید گرفتم و از کامران که پشت فرمان نشسته بود خواستم به سمت دامداری بازگردد که ابتدا مخالفت کرد اما اصرارهای من باعث شد تا وی تغییر مسیر دهد.

 زن جوان به تغییر مسیر شما اعتراض نکرد؟

اشک می‌ریخت و التماس می‌کرد که ادعا کردم به او پناه می‌دهم ولی ابتدا به دامداری برویم تا دست و صورتش را بشوید ولی وقتی به دامداری رسیدیم دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و نقشه‌ام را به اجرا رساندم.

 زن جوان به تو پناه آورده بود ولی باز تو همان کار را کردی؟

نمی‌دانم، وسوسه شده بودم و پس از ماجرا واقعا پشیمان شدم.

 نمی‌دانستی پلیس در تعقیب شماست؟

نه

 از دستگیری کامران اطلاع داشتی؟

بله، ولی فکر می‌کردم به خاطر تصادفی که در دو‌سال قبل مقصر شناخته شده بود دوباره بازداشت شده است.

 چطور دستگیر شدی؟

اطراف شهریار یک باغ داریم و سرگرم کار روی زمین کشاورزی بودم که پلیس را بالای سرم دیدم و دستگیر شدم.

 حرف آخر؟
 
پشیمانم و شیطان وسوسه‌ام کرد.
 
*شهروند
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار