شهدای ایران shohadayeiran.com

ناصر کاظمی:

پرده اول :
از حافظه ام راضی نیستم اما به یاد دارم سال 1348 کلاس اول دبستان بودم در روستای نویزک، پدر در کوه و کوهستانها و مادر در تنور و تنورستانها زندگی را سپری می کردند.درسمان بد نبود و کسی از ما سرترنبود ، دفتر و مداد داشتیم و نداشتیم ، آرزوی دفتر 60برگ داشتم . هروقت روستای بزج می رفتم از مسیر رودخانه فعلی که سرویس بهداشتی روستا اغلب اپن بود عبور می کردم ، از میان خاکستر و زباله ها (مشابه همین کاری که کارگران عزیز بازیافت می کنند و تا کمر داخل سطل زباله می شوند تا لقمه نانی به کف آرند و به غفلت نخورند) می گشتم و ته مانده های اوراق سفید دفترچه ها را کشف و با خوشحالی پس از خوش و بیش با گلناز ننه و آقاجون مرحوم ، بطرف نویزک پرواز می کردم و یا می کردیم! بماند که آن بزرگواران همیشه با رفتن ما به نویزک مخالفت می کردند و... در همان حال فقر و فلاکت و زحمت مفرط پدر که هم سرپرستی ما وهم خانوده پدری را به عهده داشت و دامداری می کرد و با ناملایمات قضا و قدر دست و پنجه نرم می کرد . پدر با رد گیری سپاه دانش روستا که معلم ما بود و حرکت های قبیحی را شاید مخفیانه انجام می داد و در روستا کسی را یارای اعتراض به وی نبود ، او به تنهایی وی را متذکر و در صورت تکرار تهدید به تنبیه می کرد البته ان عالم بی عمل نیز زبانش در مقابل پدر کوتاه بود ولی انتقامش را از حاج علی و من با ترکه هایش می گرفت بماند که با مقاومت و تلاش مضاعف همان آقای فهیمی که فهم خود را فروشیده بود در انتهای سال برای الگوبرداری در کلاس اکابر خانمها که بزرگ زنان نویزک حضور داشتند و او بایستی یک چیزی به آنها یاد می داد تا جلو بازرس منطقه کم نیاورد در یک بعد از ظهری از روی عصبانیت مرا به آنها نشان می داد و می گفت در تخته سیاه بنویس بشقاب مینوشتم و سپس می گفت بخوان می گفتم بشقاب . سپس به سرکار خانم ص.ع و سرکار خانم م. ر می گفت بگو بشقاب ،آنها می گفتند " بقشاب " بعد آقای مدیر فریاد می کشید شماها اندازه این پسر بچه نیستید که بشقاب را درست تلفظ کنید و چقدر آن لحظات برای من از درون شیرین بود هم پاداش تلاش و هم نتیجه مقاومت ، متاسفانه زیاد بر خود می بالیدم . لباسهایمان همه از نوع استوک بود و با برندهای معتبر روز جهانی! یادم هست اولین لباس نو من و محسن جون، پیراهن قرمز جیغ برای عروسی آقای چراغی بود که اوسا صادق خسبانی پارچه را در بهار گرفت و تا شهریور روی آنها کار می کرد. من و محسن چندین بار با ولع و سراسیمه برای پرو به خسبان می رفتیم و در آخر چون مامان جون سفارش کوچیک ندوختن به اوسا داده بود ، اوهم کم نگذاشته و قد و بالای مانتویی با آستینهای قشنگ لوله ای که تا نصف شلوار می رسید بالاخره تحویل داد .خدایا چقدر آنروز خوشحال بودیم خوشحال خوشحال . اما شانس آوردیم چون اندازه مون نبود بنظرم برای سالهای آتی پس انداز نمودیم و....
پرده دوم:
....طبقه اول ساختمان آقای سلیمان رفیعی حفظه الله تعالی دو اطاق داشت با دو مستاجر ، مرحوم خسروخان آبایی و مرحوم پدر. سرجمع 20 نفر قدری کمتر بودیم نیمه اول سال پدر در حیاط می خوابید و احتمالا یخچالمان هم مشترک بود و ... بالاخره سرمایه گذاری ها انجام و به اتفاق عموسفر ساختمان چهل متری را با یک سرویس بهداشتی مشترک خریدیم خدایا چقدر همه خوشحال و در پوست خود نمی گنجیدیم. عمو جان نیز برای اینکه ما تنها نباشیم دو اطاق پایین را به دو فرد شاخص عیالوار اجاره داد . بمیرم برای مادرم که در آشپزخانه ای که حجم آن(طول و عرض و ارتفاع) شاید کمتر از سه متر مربع و ویو آفتابی هم داشت لیکن به همین دلیل پدر معاف بود در ورود در آن مطبخ خانه چون قد و بالای رشید وی اجازه اینکار رانمی داد . مامانجون در دمای نزذیک 40 درجه تابستان بعلاوه شعله های 100 درجه قابلمه های غذا ، نه برای 10 نفر بلکه 15 نفر صبحانه، نهار ، شام نه یک روز، دو روز بلکه هر روز به پخت و پز و شست و رفت در زیز آب فشاری زندگی می کرد بماند که مرتب مهمانهای داخلی و خارجی هم داشتیم و او آبرومندانه و با اشتیاق پذیرایی می نمود و می خندید ...یادم هست آقای ل.ر که سایه اش مستدام باد یک روزی از هفت چنار یک کاسه دستشویی استوک را بر روی سر خود گذاشته و با پای پیاده و عرق ریزان بطرز زائدالوصفی خود را به منزل ما در پادگان جی رسانده بود تا ما توالت خود را از سیستم قیفی به سیستم فلت تغییر دهیم و او مسئولیت کامل این پروژه سخت را بدون کمترین چشمداشتی تا به آخر انجام داد. کجایند آن مردان بی ادعا!. هجرت به تهران هر چند یک تحول تلقی می شد اما بازار آه و حسرت و شرمساری نیز خصوصا با فامیلهای افاده ای بیشتر بود. پدر همه توان و انرژی خود را برای سر و سامان دادن زندگی با کار دو شیفته دانشسرا ، قصابی در فضای باز ،خرید و فروش اجناس استوک آقای حسنی و با قناعت و سرخرویی زندگی را مسخر خود کرده بود. پدر همه غرور جوانی خود درطالقان را با کار در دبیرستانها و دانشسراهای تهران، فدای رفاه و آینده بچه هایش نمود. اما همچنان سخت کوش و پاکدست و پاک چشم و شجاع و متواضع و مومن و مهماندوست بود البته که سرمایه گرانبهایی بود و امروزه هر کدامش در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود. آب داغ حمام ، بلیط شرکت واحد ، درس و مشق بچه ها ، لامپو خاموش کن ، کوتاه کردن موی بلند و خرجی مامانجون از حساسیت های ویژه پدر بود و....روحشان شاد و با خوبان عالم محشور باد انشاءالله .


پرده سوم:
...انقلاب اسلامی و انفجار نور و حکومت مستضعفین به رهبری امام خمینی رضوان الله تعالی علیه (که مدیر ،عالم، فقیه عارف ، زاهد و دوراندیش بود) بعد از16 سال مبارزه نفسگیر برایمان به ازمغان آورد . البته که لاله های خونینی ، نهال انقلاب را با ایثار جان خویش آبیاری کرده بودند و.... . وام بنی صدری و خانه تلفن دار و پارکینگ دار و مشاغل وزارت دفاع و بانک و بنیاد مستضعفان و .. بتدریج فراهم گردید به لطف حضرت حق و به صدقه سری انقلاب اسلامی رفته رفته بر گذشته های تیره و تارغبار فراموشی می نشست و بچه ها الحمدالله هریک به سر و سامان خوبی به یمن دعای پدر و مادر و درایت و تلاش خودشان رسیدند که بین سر و همسر شرمندگی گذشته راندارند. اما همواره در پاسداشت انقلاب اسلامی، جبهه و جنگ و دین و آیین و پاکدستی سری از سرها بودند . عزیزانم نسل ما یک نسل ویژه تاریخی است. اگر از دهه 1340 تا 1400 را مرور کنیم و اندکی هم مطالعه تاریخی داشته باشیم ،انگار خداوند رحمان و رحیم مقرر داشته ام پی تری کل تاریخ خود را در این شصت سال به رخ انسانهای امروزی بنمایاند. البته گزینش و تطبیق حوادث تاریخی علاوه بر شناخت کل حوادث برجسته تاریخ و تمدن ، تجزیه صحیح حوادث عصر معاصر را نیز می طلبد . از داستان نمرود و حضرات ابراهیم و اسماعیل ، اسحاق و یحیی سلام الله علیها گرفته تا فرعون و سامری و حضرات موسی و هارون و عیسی و خاتم النبیین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و از چنگیز و تاتار و مغول و گشتاسب و سلاطین پادشاهی گرفته تا دوران ائمه معصومین سلام الله علیها ، همه و همه پر از فراز و فرود و حق و باطل و ظالم و مظلوم و خدعه و نیرنگ و مکر و فریب و ایثار و شهادت و جهل و غفلت و شماتت و حیرانی و پریشانی است . چنانچه جستاری هوشمندانه در این تاریخ شصت ساله داشته باشیم فیلم های مستند و شاید نانوشته آن را بوضوح در عرصه های داخلی و بین المللی خواهیم دید. این پدیده یکی از اعجازهای و موهبتهای خداوندی به نسل ماست. ضمنا اگر حوادث تاریخی مشابهی پیدا نشد یقینا طی شش سال آتی اتفاق خواهد افتاد !. مخلص کلام : اگر ناصر امروز خود را خدای ناکرده عددی می پندارد با آن پیشینه ها و پسینه ها و اگر نبود انقلاب شکوهمند اسلامی و اگر نبود خونهای به ناحق ریخته بهترینهای این سرزمین و اگر نبود امام شهدا و اگر نبود رهنمودها، درایت ، سعه صدر ، تقوا ، رشادت ، شهادت طلبی ، مهربانی و قهرمانی امام خامنه ای حفظه الله تعالی، بنده همچنان در زباله دان تاریخ مشغول رتق و فتق امور خویش بودم . عزیزانم اگر امروز تا قیام قیامت هم شکر این نعمت انقلاب را بجا آوریم، حق انقلاب و شهدا و امام شهدا و جانبازان و خانواده شهدا را ادا ننموده ایم .
پرده چهارم :
... صبح  سه شنبه (26/02/96) سر صبحانه که جای همگی خالی بود با یکی از همکاران صحبت انتخابات شد و مواضع آقای ایکس و آقای ایگرگ گردید .طرف جوان باهوش ، متدین خانواده مذهبی اصالتا شیرازی و مدرنیته وکارشناس ارشد نرم افزار است. اگرچراغ دلش روشن شود فضای پیرامونش را منور می کند اما اگر هم مثل بنده روشن نکند همواره مهمان تاریکی و ظلمات است او بمراتب از بنده با تقواتر است. چون نتیجه درد و دل و مباحثه نیم ساعته با او برایم جذاب و بنظزم پیشگیری از سقوط فکری وی در انتخاب اصلح بود، خوشحال شدم فکر کردم کار مهمی انجام داده ام بعد طی روز هی با خود گفتم چقدر خوب بود با عزیزان خانواده خودم هم مشورتی میکردم، بعد گفتم آنها نتیجه خود را گرفته اند خودت را کوچیک نکن. گفتم تو مگر راسی راسی آنها را دوست نداری و اگر ره و چاه را میدانی چرا با آن غریبه صحبت کردی، با اینها هم که از خودت هستند در میان بگزار ،گفتم کانال اینا سیاسی نیست، گفت سیاست مگه چیه گفت دروغ و کلک و تهمت ، منم و تویی و حقه بازی و تعصب کور کورانه و قرمز و آبی .گفتم پس چرا اسمشو عوض کردن بگویند دروغ و کلک و حقه بازی و تعصب کور کورانه و منم و تویی ممنوع نه اینکه سیاسی ممنوع! . بالاخره خودم را قانع کردم که بدون در زدن وارد کانال شما شدم .
پرده پنجم :
...... القصه به دوستم گفتم بنده در دوره اول به آقای ایکس رای دادم بنا به مصالحی، ولی الان به این باور رسیده ام که آزموده را آزمودن خطاست و حتی ایشان اگر بر همین مدار بوده است حیرانم چگونه نزد پروردگار عذر آورم به لحاظ خبط اول . اما چون تو را دوست دارم دلایل عدم رای به ایشان را بازگو می کنم بعد خودت تصمیم بگیر و از هفت دولت آزادی و او نیز پذیرفت :
سوال اول – بغض و کینه انتقام از امیرالمومنین علیه السلام؛ گفتم شنیده اید در وصف جنایات یزیدیان با بدنهای مطهر سلاله رسول الله در کربلا که عباد و زهاد و عوام و خواص معجونی از افراد فوج فوج آمدند و در یک صف قرار گرفتند . در تاریخ آورده اند ،آنها می گفتند ما را با حسین علیه السلام کاری نیست او با ما کاری نداشته است ، ما انتقام خونهای پدرانمان در جنگ با امیرالمومنین علیه السلام را گرفتیم . دوست عزیز اگر شخصی گروهی و کسی با ولی زمان (امام خامنه ای) زاویه داشته باشد امروز به آقای ایکس رای می دهد یا ایگرگ ؟
سوال دوم – ترویج آزادی ابتذال سرکاری ؛ گفتم علیرغم اینکه خیلی ها تلاش می کنند تا بگویند اسلام دین آزادی مدار است بنده به شدت مخالفم. اسلام عزیز برای کلیه حرکات و سکنات و افکار و عقاید و کسب و کار خورد و خواب و ....قانون چارچوب و مقررات و محدودیت تعریف نموده تا انسان پله های کمال را بتدریج طی نماید و تا اعلی علیین اوج بگیرد و پرواز نماید و یا خدای ناکرده با زیر پا گذاشتن آنها به اسفل السافلین سقوط و خود را هلاک نماید . اسلام ناب همواره گام به گام برای زندگی ما دستور و محدودیت دارد چون می خواهد او را ارج نهد بزرگ نماید و از خوی حیوانیت برهاند و بالهای ملکوتی هدیه نماید. سالم و سلامت و سرزنده باشد دیگران از وی در امان باشند ، خیر و خیرخواه باشد منافع خود را بر مردم ارج ننهد و... از طرفی آزادی در دنیای معاصر نیز یک دروغ تمام عیار است، مردم و دولتها حتی در چارچوب مرزهای خود آزاد نیستند چه رسد در شهر مجسمه آزادی . آری برای سلطه فرهنگی سیاسی و اقتصادی خویش دیوار و گنبد آهنین نامرئی را با کمک سازمانهای مافیایی سیا و موساد در بخشی از محلات ایجاد و آنها را آزاد می گزارند هرچه می خواهند فحشا و فحاشی و عربده بکشند و چنانچه صدا و ندای مظلومانه ای نیز در آن میان برخیزد ، با سلطه رسانه ای و شیپورهای بلند خویش هرصدای گوشنوازی را در نطفه خاموش خواهند نمود لذا ایا شما تمایل دارید خواهر و مادر و ناموس خود را در چنان فضایی رشد دهید. دوست عزیز اگر شخصی گروهی و کسی به ابتذال و آزادیهای بی بند و بار علاقه داشته باشد ،امروز به آقای ایکس رای می دهد یا ایگرگ ؟
سوال سوم- آشتی با دشمنان دیرینه ایران و انقلاب اسلامی؛ به وی گفتم ، عزیزم صله رحم، مدارا و مروت و جوانمردی و گذشت و ایثار از ویژگیهای اخلاقیات ایرانی و اسلامی است. لذتی که در عفو است در انتقام نیست را داریم. اما ترحم بر پلنگ تیز دندان ، ستمکاری بود بر گوسپندان هم داریم . با دشمن تا مفرغ در خون جوانان این آب و خاک که نباید ترحم و یا مدارا کرد مگر عجز و ناله و تسلیم که در قاموس ایرانی و اسلام عزیز هر گز نبوده است . دوست عزیز اگر شخصی گروهی کسی با دشمنان تا دندان مسلح و درجه یک ایران در داخل و خارج فالوده خورده باشد و بخورد، امروز به آقای ایکس رای می دهد یا ایگرگ ؟
سوال چهارم – فرصت سازی برای فرصت طلبان ؛ در طول تاریخ همواره افرادی بوده اند از آب گل آلود ماهی صید می کردند. آنچه مسلم است اگر عملی خدایی نباشد حتما منافع زودگذر دنیوی را در پی دارد و موضوع خدمت بیشتر امروزه در فرهنگ کار ما متاسفانه به یک طنز شبیه تر است تا واقعیت . خوشبختانه همه کارگذاران ما نیت خدایی دارند و متاسفانه عمل جدایی و کذایی !.لذا در کشوری که گلوگاههای اصلی اقتصادی غیر سیستمی و چوب خطی است ودر این فضای شک و شبهه و ابهام و ایهام و جنگهای زرگری ، هستند افرادی که مترصد سرکار گذاشتن قوا، انرژی و نیروهای نظارتی و امنیتی کشور بسوی موضوعی موهومی و سرکاری که آنها بتوانند کار خویش کنند و طعمه میش برند . دوست عزیزم اگر شخصی گروهی وکسی فرصت طلب و سوء استفاده چی و آب گل آلود کن بود و بخواهد رای بدهد امروز به آقای ایکس رای می دهد یا ایگرگ ؟
سوال پنجم – تضعیف و تقلیل اقتدار ملی ؛ معروف است از امام معصومی که می فرماید دو نعمت بزرگ است که مردم قدر آنها را نمی دانند مگر به خطر افتند یکی سلامتی و دیگری امنیت . دوستان و دشمنان ریز و درشت از آرامش و امنیت ایران در حالیکه اطراف آن هیمنه های آتش زبانه می کشد و شعله ور است ، به لطف حضرت حق ، اهداف و آرمانهای استراتژیک نظام فعال و جبهه های مقاومت با حضور خادمان و مدافعان حریم اهلبیت سلام الله علیهم قدرتمندانه در مقابل زر و زور و تزویر و کیلومترها در آنسوی مرزها جانفشانی می کنند تا ترکش نه، دود و آتش نه ، صدا نه حتی احتمال جنگ بودن را هم از سر هر ایرانی حاضر در وطن بزدایند .این نظم و آرامش طوفانی شاید بی شباهت به نظم و دقت عجیب خدادادی در چرخش سهمگین کره زمین بدور خود نباشد که آنقدر دقیق و حساب شده است و انسان برروی کره گردون زمین حتی به اندازه گهواره ای هم تکان نمی خورد و انگار مسئله چرخش زمین اوهام و خیال است! . دوست عزیز اگرچه عنایات حضرت حق ، مدیریت با درایت امام زمان عجل الله تعالی، دعای خانواده معظم شهدا همواره این انقلاب را از آفات زمینی و سماعی حفظ نموده است ،اما خدا وند فرموده از تو حرکت از من برکت . پس اگر شهرهای موشکی ، فضا پیماها ، پیشرفتهای اتمی و همچنین حضور سراسر شور و شعور مردم ایران پای آرمانهای انقلاب نبود، استکبار جهانی تاکنون همه پیچ و مهره های نظام و کشور را باز کرده بود و در اقیانوسهای دور پرتاب کرده بود تا کشتی تایتانیک هم نتواند آنها را پیدا نماید و اما دوست عزیز چه کسی نمی داند بخش قریب به تمام توفیقات اشاره شده و مقاومتها و ایثار و شهادتها و رشادتها مرهون سربازان گمنام و قیور مردان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که خدا بر توفیقاتشان افزوده و دشمنانشان را خوار گرداند انشاءالله. دوست عزیز اگر شخصی گروهی و کسی با اقتدار نظامی و امنیتی کشور زاویه داشته باشد امروز به آقای ایکس رای می دهد یا ایگرگ ؟
در پایان دوست عزیز گفت آقای ایکس امتحان خود را داده و نقاط قوت و ضعفی هم دارد اما آقای ایگرگ امتحان نداده و من نمی شناسمش که به او رای دهم. گفتم عزیزم شما اگر مسافرت بروی و بخواهی تمام داراییت و ناموست را نزد فردی به امانت قرار دهی ، فکر میکنی با شرایط اشاره شده که ایمان به امانت ندار بودن آقای ایکس آوردی نزد وی قرار می دهی که می شناسیدش و یا آقای ایگرگ که نمیشناسی اش. با کمال تواضع و ادب گفت طبیعی است ایگرگ را ترجیح می دهم .گفتم عجله نکن همینکه از دام رهیدی و زنده شدی برو بگرد براساس مختصات مورد عقیده و علاقه ات امانتدار مطمئن تری را پیدا کن که وی نیز در حال مطالعه است .
عزیزانم به او نگفتم که آقای ایکس میگوید من به بهشت و جهنم مردم کاری ندارم (و کسی نیست بپرسد اگر این کشور و مردمان آن به اندازه خانواده تو ارزش داشته باشند آیا تو خود را مسئول بهشت و جهنم فرزندان خود نمی دانی) ، محقرانه و مذبوحانه با دشمن درجه یک ایران اسلامی یعنی آمریکا(اوباما) تماس تلفنی بی حاصل می گیرد و غیرت دیرینه انقلابی را به سخره گرفته و عجز و ناله سر می دهد ، همه گره های اقتصادی را به سرمایه گذاری خارجی موهومی و استعماری و استثماری وصل می نماید، ژست آزادی می گیرد و منتقدان را بی سواد وغیر دیپلمات می پندارد ، کاخهای شاهنشاهی را مجلل تر و بر فروش نفت خام تخت می گازد ، طرحهای دولت پیشین را افتتاح و عکس یادگاری می گیرد و هی انتقاد می کند ، کابینه آفتاب لب بومی و دورهمی درست می کند شعار جوانگرایی می دهد ، نقدینگی کشور را که از زمان حضرت آدم تا زمان روحانی، 580 هزار میلیارد تومان بود او با تردستی و هزار دستان خود طی چهارسال به 1300 هزار میلیارد تومان می رساند.امام راحل در پذیرش قطعنامه می فرماید من آبروی خودم را با خدا معامله کردم ، او در میتینگ آزادی فریاد می زند همه آبرویم برای شما(دخترکان و پسرکان و ورزشکاران و هنرمندان تو در تو) و ... چه خوب گفت فردی که مادرش را خدای بیامرزد اگر قرار است کاخها احیا و کوخها فراموش ، کنسرت ها و آوازخوانی احیا و هیئات قرآنی و مساجد خلوت ، شهرها آباد و روستا ها تعطیل ، واردات کالاهای بنجل به وفور و تولید داخلی در خواب و... اینکه دولت شاهنشاهی بهتر از ما از این شیوه بهره برداری و اجرا می نمود پس انقلاب اسلامی برای چه بود که الحق نفهمیدند برای چه بود!
سخن آخر : عزیزانم اگر ارواح مامانجون و بابا جون را با یک فاتحه ، خیریه کوچک ، دعا و نماز و صلوات خوشحال و روحشان را شاد می نماییم و اگر توفیقی حاصل گردد و خداوند تبارک و تعالی امروز به بنده و جنابعالی بفرماید چنانچه به کاندیدایی که در راه و رسم و فرمان من است را شما فرزندان حیدر کاظمی شناسایی و رای دهید و من در مقابل طبقی از تحفه های بهشتی و پاداش بزرگی به پدر و مادر شما عطا خواهم نمود ، دلبندانم شما به آقای ایکس رای می دادید یا ایگرگ؟ عزیزانم لطفا به هر نتیجه ای که رسیدید آن را دوستانه به هشت نفر دیگر کوتاه و مختصر منتقل نمایید .
نذرتون قبول ، هدیتون مبارک ، عمرتون مستدام ،دولت کار و کرامت پایدار. به امید روزهای شکوفایی تمدن ناب اسلامی انشاءالله.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار