شهدای ایران shohadayeiran.com

امروز آخرين پنج‌شنبه سال است. روزي كه به رسم سنت به شهدا و درگذشتگان تعلق دارد.
شهدای ایران:امروز آخرين پنج‌شنبه سال است. روزي كه به رسم سنت به شهدا و درگذشتگان تعلق دارد. خانواده‌هاي شهدا با جمع شدن در بهشت‌ زهرا و گلزارهاي شهدا، با گلاب و شيشه آبي در دست، سنگ مزار عزيزشان را مي‌شويند و در دل طلب شفاعت مي‌كنند. بوي عطر گلاب و صلوات در هوا مي‌پيچد تا هواي شهرمان متبرك از مناجات‌ مخلصانه و سوزناك مادراني شود كه از سر دلتنگي، عزيز دردانه‌شان را صدا مي‌كنند. در اين روز شلوغ و پر رفت‌و آمد با وجود تمام بغض و اشك‌ها، حال شهرمان خوب است. همه چيز رنگ و بوي ديگري مي‌گيرد و با شهدا عهد مي‌بنديم سال‌مان با نظر آنها خدايي باشد.
از حضور مردم و خانواده‌ شهدا بر سر مزار عزيزشان عكس بسيار است؛ هر كدام هم حال و هواي خودش را دارد. يك دنيا حرف در هر عكس نهفته و ساعت‌ها مي‌توان براي هر كدام شرح نوشت. هر چند اينجا عكس‌ها بيشتر از هر زمان ديگري با ما حرف مي‌زنند و كلمات مقابلشان شرمنده مي‌شوند. هنگامي كه جنس سوژه‌ها متعلق به زمين نباشند، هر حالتي احساسي ديگر را به بيننده منتقل مي‌كند.
در ميان تمام عكس‌هاي مربوط به مادران شهيدي كه بر سر مزار فرزندشان حاضر شده‌اند، يك عكس بيشتر از همه ماندگارتر شده است. اوج عاشقي، وفاداري و تنهايي‌هاي يك مادر را به خوبي مي‌توان در اين قابي كه تا ابد ماندگار است و بوي كهنگي به خود نخواهد گرفت، مشاهده كرد. برف سراسر محيط را سفيدپوش كرده و چادر سياه مادر در ميان سفيدي برف به شدت جلب توجه مي‌كند. مادر در وسط كادر قرار دارد. رد پاهايش، نشان از راهي كه پيموده، دارد. هوا سرد است ولي مادر سرما نمي‌شناسد. با تابش آفتاب و گرما هم غريبه است. مادر تك و تنها وسط برف‌ها نشسته است و گويي شهدا براي استقبالش پيشقدم شده‌اند. ده‌ها قاب عكس نظاره‌گرش هستند و در خلوتي مزار، آنان رسم ميزباني را به جا مي‌آورند.
غروري خاص و دلنشين از وجود اين مادر در عكس موج مي‌زند. مادري كه شايد دلشكسته باشد و شايد كمرش از غم نبود فرزند خميده باشد و بر عهدي كه با خود بسته پايبند است. چنين مادراني راه و رسم عاشقي و وفاداري را خوب بلدند و معلم‌هاي خوبي براي فرزندانشان بوده‌اند. اين قطعه عكس سندي محكم بر عشق و مظلوميت مادران شهيد است. همان‌ها كه روزي خودشان كوله‌بار جگرگوشه‌شان را بستند و او را راهي دياري كردند كه مي‌دانستند ممكن است برگشتي نداشته باشد. قرآن بالاي سر مسافرشان گرفتند و در دل دعا مي‌كردند كه اين آخرين ديدارشان نباشد. تمامي‌شان آگاه بودند كه شايد اين سفر بازگشت نداشته باشد ولي محكم و جانانه بدون اينكه خم به ابرو بياورند، بند پوتين‌هاي پسرشان را محكم بستند تا مبادا اين سرزمين خالي از سرباز و مدافع شود. اين مادران كاري كردند كه تاريخ تا ابد سرتعظيم در مقابل‌شان فرود مي‌آورد و مي‌فهمد از دامن چنين انسان‌هاي بزرگي، شهدا بال و پر گرفتند. شهيداني كه پيش‌نيازهاي درسِ عاشقي را در كودكي در آغوش و دامان مادران‌شان آموخته بودند و بر درس پس دادن به بهانه متوسل نمي‌شدند.
امروز آخرين پنج‌شنبه سال است. روزي كه مردم به ديدار درگذشتگان مي‌روند. نواي «حمد و سوره» بر سر مزارها به گوش مي‌رسد. در اين آخرين پنج‌شنبه سال نزديك به سه دهه از آخرين روز جنگ مي‌گذرد. پدر و مادرهاي شهيد زيادي در طول اين سال‌ها در كنار فرزند شهيدشان آرام گرفته‌اند و سر به سينه تراب گذاشته‌اند. گذر روزگار رخت پيري و كهنسالي بر تن پدر و مادرهاي شهيد زيادي كرده است. آنها ديگر آن توان سابق را ندارند و فقط دلخوشند به ذره‌اي خاطره‌ كه از روزگاران قديم در جايي از ذهن‌شان به جا مانده است. آنها ديگر پاي رفتن ندارند و گوشه‌نشين شده‌اند اما دلشان در بهشت‌ زهرا كنار مزار عزيزشان است. در اين آخرين پنج‌شنبه سال، پدر و مادرهايي كه بركت اين آب و خاك هستند را فراموش نكنيم. آنها چشم‌‌انتظار كوبيده شدن در و آمدن مهمان هستند. چه زيباست در آخرين پنج‌شنبه سال كه به درگذشتگان اختصاص دارد، بزرگ‌ترهايي چنين عزيز كه هنوز كنارمان نفس مي‌كشند را از ياد نبريم. اگر آنها پاي رفتن نداشته باشند ولي چشم‌هايي براي انتظار كشيدن دارند. آنها را در اين روز بيشتر از اين منتظر نگذاريم.

*جوان
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار