شهدای ایران shohadayeiran.com

نمایش عکس‌های یک پیرمرد لخت و عور، تابلوهایی با محتوای اروتیک، تئاترهایی با مضامین فمینیستی و گاهی هم ناسزا به نظام و حکومت، کنسرت‌های پر حاشیه، شعرهای مشوّق هوسرانی، رقص زنان در برخی نمایش‌ها و...
به گزارش شهدای ایران، «حسین پاکدل» نویسنده و کارگردان تئاتر، در بخشی از گفت‌وگو با شماره سه‌شنبه گذشته روزنامه شرق درباره هنر تئاتر اظهار کرده است:

«هنر نمایشی گران و محدود است، نمی‌تواند به شکل گسترده تأثیر بگذارد. اما تئاتر هنر نخبگان و قشر مرجع است. در همه دنیا، تئاتر جدی روی قشری تأثیر می‌گذارد که انسان‌های مرجع هستند و خودشان خلق اندیشه و فکر می‌کنند. برای همین تئاتر محدودیت دارد.»

او همچنین می‌گوید: واقعیت این است که متأسفانه و با‌ هزار دریغ و درد، از موارد استثنا که بگذریم، نماینده‌های مجلس و وزرای ما غالبا با فرهنگ و هنرشان زیست نمی‌کنند. یا تلقی‌شان از مقوله فرهنگ و هنر با آنچه در بستر جامعه جاری است، فرسنگ‌ها فاصله دارد. شما به من بگویید نمایندگان مجلس یا وزرا یا سیاست‌مردان ما چه میزان خود را در معرض تنفس هوای فرهنگ و هنر قرار می‌دهند. اصلا چقدر حاضرند برای خرید اثر هنری برای دفتر، خانه و زندگی‌شان هزینه کنند. یا چقدر حاضرند بروند در صف بایستند، بلیت بخرند و فیلم و تئاتر یا کنسرت ببینند. به‌عنوان عادت و نیاز مطلقا تئاتر نمی‌بینند. چه بشود که عده معدودی از آنها دعوت شوند و بروند برای دیدن اثری سفارشی.

سوگمندانه بایستی اشاره کنیم که چند سالیست یک جریان که از قضا صاحب دستانی دراز هم هست! بر مفهومی به نام «هنر» چنبره انداخته و به زعم خود اقدام به خصوصی‌سازی هنر در پایتخت ایران کرده است.

منظور ما شخص آقای پاکدل نیست اما اظهار نظر ایشان مبنی بر اینکه «تئاتر هنر نخبگان است»، شاید برخاسته از همین روش مرسوم شده باشد...

جریانی که ذکر آن رفت، چند سالیست که در تهران بزرگ بعنوان ام‌القرای جهان اسلام، تلاش کرده است تا همه شعوب هنر اعم از هنرهای تجسمی، تئاتر، سینما، شعر، کتاب و... را به انحصار خود در بیاورد.

هنر را در بخش غیر گیشه‌ای آن، مفهومی بورژوازی و غیر قابل فهم برای قاطبه مردم جلوه دهد و دست آخر نیز دیدگاه‌های خاص خود در هنر که چیزی جز آشفتگی، مرگ خدا و اومانیسم در «زندگی» و لیبرالیسم و اجنبی‌پرستی را در «سیاست» ترویج نمی‌کند؛ بسط دهد.

شاید از همین روست که شاهد تأسیس گالری‌هایی هستیم که جز نقاشان و مخاطبان خود کسی را راه نمی‌دهند. 
برخی تئاترها ساز و کار نمایش و قیمت بلیط خود را به گونه‌ای تنظیم می‌کنند که امکان تماشای عمومی و احتمال حضور شهروندان با درآمد پایین در سالن‌ها کمتر باشد و از طرفی شاهد رخدادهای عجیبی به اسم هنر هستیم که هیچ تعریف وثیق و توجیه مدللی را نمی‌توان درباره آنها ارائه کرد.

نمایش عکس‌های یک پیرمرد لخت و عور، تابلوهایی با محتوای اروتیک، تئاترهایی با مضامین فمینیستی و گاهی هم ناسزا به نظام و حکومت، کنسرت‌های پر حاشیه، شعرهای مشوّق هوسرانی، رقص زنان در برخی نمایش‌ها و...
دست آخر نیز شاهدیم که هنرمندانی مثل آقای پاکدل بیان می‌کنند که تئاتر برای همه نیست و هنر نخبگان است! 
و افکار عمومی هم نظاره می‌کند که چطور فقط برخی اسب‌دارها، صاحبان ماشین‌های اِس‌یو‌وی، ملّاکین، خارج‌رفته‌ها و... با تفرعن، هنر را متعلق به خود می‌پندارند.

تنها در اشاره به همین معنا باید گفت که آیا مرحوم سمندریان، بعنوان پدر تئاتر ایران نیز حاضر بود اعجاز نور و صحنه را منوط به یک قشر خاص کند و هنری که فلاسفه یونان آنرا برای مردم لازم و بلکه واجب می‌دانستند را برخاسته و متعلق به یک خاص و بالاشهری‌ها عنوان کند؟!

این حرف‌ها نه گلایه که درد است...

هنر واقعی که می‌بایست به قول امام راحل عظیم‌الشأن(ره) دمنده روح تعهد در انسان‌ها و مقوّم دین و زندگی مردم باشد اما در پایتخت ایران به چنین ورطه‌ای افتاده است و هر روز نیز عده‌ای هستند که تلاش کنند آنرا بیشتر به عمق بکشانند.

در اشاره به صحبت‌های آقای پاکدل مبنی بر اینکه مسئولان تئاتر نمی‌بینند و کنسرت نمی‌روند نیز قابل تصریح است که اگرچه یک سوی انتقاد ایشان درست است و مسئولان امر (حتی با اینکه زمانی حسین صفارهرندی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت نهم از مقامات دولتی خواست که تئاتر را جدی بگیرند و به دیدن آن بروند) در کشور توجهی بایسته به لزومات یک زندگی شخصی توأم با هنر ندارند اما سمت دیگری هم در صحبت‌های ایشان هست که البته ناگفته مانده و علت و علل انتقاد آقای پاکدل را می‌توان در آن جست...

به ضرس قاطع باید گفت که بخش اعظمی از تولیدات هنری در تهران بزرگ به هیچ وجه مناسبتی با خانواده و اخلاق و سیاست‌ورزی اصولی ندارند.

فیلم‌های سینمایی که نوعاً بدون هیچ اغراقی پر است از سیاه‌نمایی و فقر و عشق مثلثی و روابط حرام!(پر واضح است که اگر بحث فروش گیشه و مجوز نبود؛ سینما هم متعلق به قشر بالاشهری عنوان می‌شد)

سناریوهای تئاترها هم گاهی آنقدرها زننده است که یک خانواده اخلاق‌مدار فقط با تحقیق قبلی و چکاپ سوابق نویسنده تئاتر می‌تواند به دیدن یک تئاتر برود و مطمئن باشد که صحنه‌ها و دیالوگ‌های خلاف شأن و عرف و اخلاق را نمی‌بیند و نمی‌شنود.

وضعیت گالری‌های هنری نیز متأسفانه نور علی نور است. کار به جایی رسیده است که حتی برخی تابلوها و عکس‌ها و لند‌آرت‌ها را نمی‌شود به دیگران نشان داد...!

نمایشگاه‌های عکس بعضاً راه به سیاه‌نمایی برده‌اند و مخاطب نمی‌تواند متوجه شود عکاس از افغانستان جنگ‌زده عکاسی کرده است یا از ایران؟!

کنایه‌های سیاسی به نظام و انقلاب اسلامی هم که در برخی تئاترها و فیلم‌ها بیداد می‌کند و هرکس نداند حتما آقای پاکدل خوب به این معنا واقف است.

در چنین فضایی آیا واقعا حسین پاکدل انتظار دارد که قاطبه مردم و مسئولان متدین ایران به چنین هنری دل ببندند و از آن استقبال کنند؟!

پر واضح است که چنین انتظاری بیجاست و سخن ابتدای حسین پاکدل اکنون بهتر معنی می‌شود که چرا عده‌ای کم‌کم دارند اظهار می‌کنند هنر فقط برای یک قشر خاص است و مردم چیزی از آن نمی‌فهمند...؟!


*مشرق
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار