شهدای ایران shohadayeiran.com

نده نزدیک به 14 ماه در مناطق جنگی کردستان و همچنین حدود 65 ماه در جنوب و در عملیات‌های خیبر، والفجر8، یامهدی و بدر حضور داشته‍‌ام، اما سخت‌ترین عملیاتی که در آن حضور داشتم در منطقه کردستان بود.کردستان جایی بود که باید شبانه‌روزی در حالت آماده باش بودیم چون زمان و مکان هجوم دشمن مشخص نبود از این رو هم با نفس و هم با دشمن درگیر بودیم.
شهدای ایران:سیدنورالدین عافی، همان "نورالدین پسر ایران" است. جانباز 70 درصدی که نام و یادش برای تمامی ایرانیان آشنا بوده و همه او را با این عنوان می‌شناسند. او خاطرات خود از صحنه‌های مقدس هشت سال دفاع‌مقدس را به تحریر درآورده و یادگاری ناب از دوران جنگ تحمیلی برای ایرانیان به یادگار گذاشته است.

روایت

در سال 1343 در روستای خلجان استان آذربایجان‌شرقی به دنیا آمده و نزدیک 16 سال داشت که در دهمین ماه سال 1359 به جبهه اعزام شده بود. حدود 80 ماه در جبهه حضور داشته و در این فاصله 6 بار زخمی شده‌ است.

سیدنورالدین عافی در گفت‌وگو با ایسنا، می‌گوید:در سال 1359 که جنگ شروع شد و کشور اسلامی ما مورد تهاجم دشمن بعثی قرار گرفت، امام خمینی(ره) بر این موضوع تاکید داشتند که کسانی که می‌توانند، اسلحه بردارند و در مقابل دشمن بجنگند.یادم می‌آید که در آن روزها خیلی زحمت کشیدم تا به جبهه بروم، اما به دلیل سن کمی که داشتم جبهه رفتنم چندان آسان نبود. با مادرم به محل‌های اعزام به جبهه می‌رفتم و همچنان قبول نمی‌کردند. بعد از تلاش‌های بی‌نتیجه برای اعزام به جبهه، به منزل شهید آیت‌الله مدنی رفتیم که ایشان گفت: روز جمعه در نماز جمعه فرم اعزام به جبهه پخش خواهند کرد و از این طریق شاید بتوانی به مقصود خود برسی.موعد نماز جمعه رسید و نماز را در راه آهن اقامه کردیم و بعد از پایان نماز فرم‌های اعزام را پخش کردند، عقب‌تر از همه ایستاده بودم و تلاش کردم تا خود را به جلو برسانم که در نهایت نفر پنجم برای گرفتن فرم اعزام شدم. در نهایت پس از آن همه تلاش و کوشش، فرم اعزام به جبهه را پر کرده و به جبهه اعزام شدم.

معتقدم تمام جوانانی که وارد جبهه شدند آگاه‌ترین انسانها هستند چون با تمام وجود سختی به جبهه آمدند. خط که بشکند بقیه نیز به دنبال آن می‌آیند؛ رزمندگان ما کسانی بودند که خط را شکستند تا راه را برای بقیه باز کنند، اینان همان "خط شکنان" هستند.

محبوبیت امام در بین مردم مهمترین عاملی بود که جوانان به جبهه رفتند تا از وطن خود دفاع کنند و مادران نیز فرزندان خود را راهی جبهه می‌کردند. در جبهه هدف صحبت نبود، بلکه عمل بود. لباس ،غذا و قیافه‌ها مثل هم بود و فرمانده لشکر با بسیجی هیچ فرقی نداشت. این اخلاص و باهم بودن باعث می‌شد که جوانان به جبهه آمده و بارها و بارها زخمی شوند اما باز هم به جبهه برمی‌گشتند.با وجود تمام سختی‌ها، "جبهه برای مجاهدان در حققیت بهشت بود" چرا که انسان‌های بسیار خالصی در میادین و صحنه‌های آن حضور داشتند و من اعتقاد دارم بهشتی که خداوند متعال نیز وعده‌ی آن را داده است، به خاطر حضور انبیا، صالحان و شهیدان و انسان‌های خالص است که بهشت شده است.

سخت‌ترین عملیات‌ها

بنده نزدیک به 14 ماه در مناطق جنگی کردستان و همچنین حدود 65 ماه در جنوب و در عملیات‌های خیبر، والفجر8، یامهدی و بدر حضور داشته‍‌ام، اما سخت‌ترین عملیاتی که در آن حضور داشتم در منطقه کردستان بود.کردستان جایی بود که باید شبانه‌روزی در حالت آماده باش بودیم چون زمان و مکان هجوم دشمن مشخص نبود از این رو هم با نفس و هم با دشمن درگیر بودیم.

تلخ‌ترین خاطره‌

تلخ‌ترین خاطره‌ام شهادت بهترین دوستم امیر مارالباش بود، در حالی که امیر از من کوچکتر بود اما بهترین دوست من بود، به قدری با او احساس همدلی داشتم که تا کنون نیز نتوانسته‌ام دوستی همانند او بیابم.

زخم‌های شیرین جنگ

به هفت بار زخمی شده‌ام که اولین بار آن در کردستان بود و تیری به پایم اصابت کرد. بعد از آن نیز به شدت زخمی شدم. تمام بدنم سوخته بود.سه ماه بعد نیز در عملیات مسلم‌بن عقیل به شدت زخمی شده و بیش از 30 ترکش به بدنم اصابت کرد؛ زخم دیگری از جنگ که در قلبم به یادگار مانده است، شهادت برادرم سیدصادق در برابر چشمانم بود.

اگر دوباره جنگ شود...

باز هم عازم جبهه می‌شوم.بهترین روزهای زندگی را در جبهه گذراندم،خدا نکند دوباره جنگ شود اما اگر جنگ شود بدون شک همه جوانان می‌آیند. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که تسلیم دشمن شدن در آن امری محال است و با وجود مشکلات و سختی‌ها نیز هرگز زیر بار زور دشمن نمی‌رویم. بارها در گذشته شاهد محاصره شهرها و تلفات ناگواری توسط دشمنان بوده‌ایم اما در حال حاضر دشمن حتی فکر تجاوز را هم نمی‌تواند در ذهن خویش بپروراند. اعتقاد دارم نه تنها دوباره من از وطنم دفاع می‌کنم بلکه اکثریت جوانان نیز در مقابل دشمن به پا خواسته و از کشور و ناموس خویش دفاع می‌کنند.

هشت سال دفاع مقدس در یک جمله

سختی، ترکش، خمپاره، زخمی شدن و عشق به دفاع از وطن تمام آن چیزی بود که از جنگ درک کردم.

دلیل  نگاشتن خاطرات

یک شب رهبر معظم انقلاب را در خواب دیدم که جریان این خواب باعث شد تا خاطراتم را از جبهه‌های جنگ به تحریر درآورم، تا این کتاب برای آیندگان نیز یادگار مانده و جوانان بدانند که هم سن و سالان خودشان شجاعانه از کشور خود دفاع کردند.بنده اکنون نتیجه‌چاپ خاطراتم را می‌بینم. در مراسمی که در دانشگاه آزاد داشتم به من اطلاع دادند که مدافعی مجروح از جبهه‌ مقاومت آمده و خواهان دیدار با من است. به ملاقاتش رفتم.موقعی که رسیدم باور نمی‌کرد که من آمده‌ام، ترکش به چشمش اصابت کرده بود و انگشتانش قطع شده بود.این مجروح، زمانی که حضور مرا احساس کرد بلند شد و گفت: «زمانی که کتاب شما را خواندم تصمی گرفتم به سوریه بروم. این حرف بر من بسیار تاثیر گذاشت و احساس کردم که ثمره‌ نوشته‌هایم را می‌بینم.

علت نثر ساده‌ "کتاب نورالدین پسر ایران"

 علت سادگی نثر کتاب این است که همه بتوانند آن‌را بخوانند و درک کنند و به نظرم بزرگترین تاثیر این کتاب نیز در سادگی آن است؛ اما صحبت از سادگی نثر کتاب نیست بلکه آنچه مهم است تاثیر این کتاب بر مردم است.

 "نورالدین، پسر ایران"

اعتقاد دارم که همه مردم "پسران ایران" هستند، چرا که جوانان ما، شجاع، جنگجو، وظیفه شناس، پیرو رهبر و زمان‌شناس هستند، بنده نیز به علت داشتن این خصوصیات "پسر ایران" لقب گرفتم.
توصیه من به جوانان این است که با درس خواندن و ولایت‌مداری راه شهدا را ادامه بدهند، جوانان هستند که می‌توانند کشور را هدایت کنند اگر خوب درس بخوانند و ولایتمند باشند دشمن نمی تواند هرگز به کشورمان دست یابد.

 حرف آخرم این است که زحمت‌های فراوانی برای این نظام مقدس کشیده شده است و شهدا با خون‌هایشان امنیت را به وجود آورده‌اند.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار