شهدای ایران shohadayeiran.com

راوی کتاب «دا» روایتی عجیب از تحول یک مجرم امنیتی را تعریف می‌کند. مجرمی که قرار بود در جریان فتنه سال ۱۳۸۸ دو نفر از اشخاص شناخته شده و اثرگذار کشور را ترور کند اما بعدا مبلغ طرح‌های کتاب‌خوانی شهید سیاح طاهری در زندان می‌شود.
به گزارش شهدای ایران، شهید سعید سیاح طاهری مهره مهم و گمنام فرهنگی کشور بود. برای خودش کار می‌کرد. به مسئول و نهادی کاری نداشت. شاید نمی‌خواست زحمتشان شود و آلوده کار فرهنگی شوند! به استان‌های مختلف می‌رفت و با مسئولان صحبت می‌کرد تا جشنواره‌های دانش‌آموزی فیلم دفاع مقدس را برگزار کند. وقتی مسئول شهرستان از او اسم و سمتش را می‌پرسید فقط با یک جمله مواجه می‌شد: «سعید سیاح طاهری هستم؛ همین.»

مجرمِ اعدامی، مبلّغ طرح‌های

او بانی کارهای بزرگی مثل جشنواره دانش‌آموزی فیلم دفاع مقدس، برگزاری کشتی صلح و دوستی، برگزاری مسابقات بزرگ کتابخوانی و ... بود. بخشی از این مسابقات کتاب‌خوانی با محوریت کتاب‌هایی مثل «دا»، «پایی که جا ماند»، «کوچه نقاش‌ها» و ... در مدارس، زندان‌ها و بسیاری مرکز مهم در کشور بود. کتاب «دا» را به زندان‌ها برد و برای زندانیان برگزیده دستور تخفیف مجازات و ... می‌گرفت. طرحی که در نتیجه آن، نگاه بسیاری از زندانیان به اتفاقات اطرافشان را تغییر داد.

چند روز قبل مراسم اولین سالگرد شهادت حاج سعید سیاح طاهری در آبادان، تهران و درود برگزار شد. او یکسال قبل در جنوب غرب استان حلب و منطقه خان طومان مورد اصابت خمپاره گروه‌های تکفیری قرار گرفت و بشهادت رسید.

سیده زهرا حسینی راوی کتاب «دا» در گفت‌وگویی تفصیلی از تاثیرات کارهای فرهنگی شهید سیاح طاهری و برگزاری مسابقه‌های کتاب‌خوانی سخن گفت.

«دا» زمانی چاپ شد که در حوزه خاطره‌نگاری دفاع مقدس بی‌مانند بود. بعد از آن کتاب‌های دیگری مثل «پایی که جاماند»، «کوچه نقاش‌ها»، «زندان الرشید»، «من زنده‌ام» و ... منتشر شد که این فضا را غنی‌تر کرد. اما در آن زمان «دا» واقعا تک بود. هنوز هم از آن استقبال می‌شود؟

الان به عنوان یک مرجع است. خیلی از سرداران حاضر به صحبت نبودند، وقتی کتاب دا را مطالعه کردند اقدام به بازگویی خاطرات خود کردند. یکی از اینها سردار جعفری بود. وقتی دا منتشر شد خیلی از سرداران تمایل پیدا کردند که خاطرات خود را بازگو کنند. مهم این است که آدمی کار را برای خدا انجام دهد و هدف این باشد که جوانان را که دشمن به راحتی جذب خود کرده است، بتوانیم جذب کنیم، آنهم بدون زور. خیلی از جاها در رابطه با مسئولین رده‌بالای فرهنگی این امر را ذکر کردم که مشت آهنین کاری را از پیش نمی‌برد. روشی که دشمن به کار می‌برد را باید بلد بود. هر چند ابزار آنها غلط و ناجور است اما به روشی که بکار می‌برند بها می‌دهند.

یکی از اشتباهاتی که انجام می‌شود رفتارهایی است که در مدارس صورت می‌گیرد. در برخی مدارس به خصوص مدارس شاهد سخت‌گیری‌های بدی می‌کردند و همین سبب ‌می‌شد که بچه‌ها از اسلام‌زده شوند. انقدر برخوردها خشک و بد بود که حتی فرزند شهید از راهی که پدرش رفته بود منصرف می‌شد. حالا احتمالا اوضاع بهتر است.

تعامل با آدم‌های مختلف  یکی از کارهایی بود که شهید سیاح طاهری خیلی خوب از پسِ آن بر می‌آمد.

چون او هدف مشخصی داشت و رضایت خدا را در اولویت قرار داده بود. رضایت شخص و مسئول و مدیر و ... در نظر نداشت. سلیقه‌ای عمل نمی‌کردند و همین باعث پیشرفت کارش شده بود. به همین علت برای همه مقبول بود چون فقط خدا را در نظر داشت.

فکر می‌کردم شهید طاهری یک سپاهی بازنشسته است که دیگر نمی‌خواهد در خانه بیکار بنشیند

در سه سال اولی که برنامه‌ها و جشنواره‌ها برگزار می‌شد، شهید طاهری را نمی‌شناختم. یعنی اصلاً نمی‌دانستم او دبیر جشنواره است. فکر می‌کردم یک سپاهی بازنشسته است که حالا نمی‌خواهد در خانه بیکار بنشیند و می‌خواهد با این گروه‌ها همکاری کند.

بعد از سه سال در برنامه زنده تلویزیونی با هم حضور داشتیم، فهمیدم او دبیر و مبدع جشنواره دانش‌آموزی فیلم دفاع مقدس بوده است. در کشور ما از این دست برنامه‌ها و جشنواره‌ها بسیار برگزار می شود که متاسفانه هیچ خروجی ندارد و اگر خروجی هم دارد مثبت نیست. شهید طاهری آنقدر کار می‌کرد تا حتی شده یک نفر در این راه متحول شود و مسیر درست را در پیش گیرد. این یعنی کار فرهنگی.

این تعامل خودش یک هنر است.

بله؛ از انگ زدن‌ها نمی‌ترسید. برای خود من اتفاق افتاده است که با هنرمندان زیادی سلام و احوالپرسی داشتم و احترام نگه می‌داشتم ولی از سوی بقیه افراد مورد هجمه قرار می‌گرفتم. شهید طاهری از این سخن‌ها که بگویند این فرد روشنفکر شده، غرب‌زده شده و... نمی‌ترسید. این مسائل برای ایشان مهم نبود. مهم این بود کاری که انجام می‌دهد کار درستی است. خدا هم ناظر بر اعمال است.

برایش مهم نبود که بگویند فلانی روشنفکر شده و غرب زده است

وقتی یک بچه روستایی به عمر خود سینما ندیده است، حالا به کمک شهید طاهری در سینما فیلم دفاع مقدس را دیده است، شاد می‌شود و چیزی یاد می‌گیرد. با این کار روح شهید طاهری که همواره در تلاطم بود، آرام می‌گرفت. خیلی از این بچه‌ها نمی‌دانستند در جنگ ما چه اتفاقی افتاده است و شاید بتوانم بگویم 90 درصد این بچه‌ها شهید بهنام محمدی را نمی‌شناختند. خیلی از مردم آبادان دریاباری را که نجات‌دهنده آبادان بود را نمی‌شناختند.

شهید جهان‌آرا در حد یک محله در تهران است. شهید همت در حد نام یک اتوبان در تهران است. در همین حد مردم این شهیدان را می‌شناسند. من چند سال پیش در موزه شهدا کار می‌کردم. خانمی از ژاپن آمده بود. ایشان دانشجوی رشته جامعه‌شناسی بود و برای تز دکترای خود جنگ ایران و عراق را انتخاب کرده بود. او به موزه آمده بود و درباره سرداران جنگ ما مطالعه می‌کرد. قبل از این که ما به موزه  برسیم او جلوی در ورودی ایستاده بود. از همان لحظه که وارد می‌شد به داخل غرفه شهدا می‌رفت و مشغول مطالعه می‌شد. دوستان آبدارچی ما بین کار برای او چای می‌برند به او برمی‌خورد و می‌گفت مزاحم کار من می‌شوید. تا ساعت سه که موزه تعطیل می‌شد او هم‌چنان مشغول کار بود و هیچ چیزی نمی‌خورد. این یعنی کار کردن. نه همانند ما که همه کاری می‌کنیم غیر از کار اصلی که باید انجام دهیم.

اولین آشنایی شما با شهید طاهری چه زمانی بود؟

سال 1388 بود. وقتی  می‌خواست مسابقه کتابخوانی «دا» را در خرمشهر و آبادان برگزار کند. تا آن زمان او را نمی‌شناختم. آقای احمدزاده را هم در برنامه رونمایی کتاب دا ملاقات کردم. از طریق آقای احمدزاده با شهید سیاح آشنا شدم.

درباره مسابقه کتاب‌خوانی توضیح دهید. چگونه برگزار می‌شد؟

کتاب را بین معلم‌های خرمشهر توزیع و بعد یک مسابقه برگزار کردند. به مناسبت روز زن بود. برای برنامه جایزه دادن و ... از من هم دعوت شد.

انگار این اتفاق در زندان و برای زندانی‌ها هم افتاده بود.

بله، مسابقات به زندان‌ها هم  رسید. می‌خواهم داستانی را تعریف کنم که جایی نقل شده است. این ماجرا برای یک زندانی امنیتی اتفاق افتاد که زندگی‌اش را عوض کرد. او در جریان فتنه سال 1388 نقش مهمی داشت. قرار بود ترورهایی را از بین مقامات انجام دهد تا کشور مملکت را به آشوب بکشاند. کار خدا بود. او کتاب «دا» را می‌بیند. خودش لر بود و بهمینخاطر تحت تاثیر این اسم قرار می‌گیرد. کتاب را به امانت از انتشارات می‌گیرد و تحت تاثیر قرار می‌گیرد. در نهایت خودش را به مقامات قضائی معرفی می‌کند چون فراری بوده است. کتاب را به زندان می‌برد و خود مبلغی برای این کتاب می‌شود.

زندان درود بود؟

بله؛ همین باعث می شود که بین زندانیان توزیع شود.

نامه یک زندانی امنیتی پس از خواندن «دا»:به رهبر انقلاب بگویید حلالم کنند

شهید طاهری نقشی داشتند؟

این زندانی سیاسی نامه‌ای برای من می‌نویسد و بعد آقای احمدزاده به من نامه را داد. از من هم خواسته بودند که از رهبری درخواست عفو ایشان را کنم. این بخشش هم از لحاظ معنوی بود. یعنی نمی‌خواستند عفو از زندان و مجازات شوند بلکه می‌خواستند رهبری ایشان را حلال کند. همین انگیزه‌ای برای آقای طاهری می‌شود که این مسابقه را آنجا برگزار کنند.

در آن سال که سی‌امین سالگرد آزادسازی خرمشهر بود از سراسر ایران مادران شهدا را دعوت کرده بودند. من در این مراسم شرکت کردم واز آنجا به زندان درود رفتم. خیلی از زندانیان تحت تاثیر قرار گرفته بودند. نمونه‌هایی از برکات کار آقای طاهری در آن زندان مشهود بود.

25 سال سابقه اعتیاد و دزدی داشت، پاک شد و یک کتابفروشی راه‌انداخت، اسمش را «دا» گذاشت

زندانی‌ای بود که 25 سال سابقه اعتیاد و دزدی داشت. خانواده و مسئول‌های زندان از دست او عاصی بودند. «دا» را می‌خواند و اقدام به ترک اعتیاد می‌کند. جالب این است که این آدم مددکار برای معتادان می‌شود و در درود کتاب‌فروشی راه می‌اندازد و محصولات فرهنگی را می‌فروشد. نام کتابفروشی‌اش را «دا» گذاشته است. از این دست کارها بسیار اتفاق افتاد که به همت شهید سیاح طاهری و برگزاری جشنواره‌های کتاب‌خوانی بوده است. به برکت خون شهدا افراد زیادی به زندگی سالم خود بازگشتند.

چرا شهید طاهری معلم‌های خانم را سوژه مسابقات کتابخوانی قرار دادند؟

زن محور خانواده است. نقش زن در تربیت خانواده بزرگ و به‌سزا است. اگر آن زن افکار درستی داشته باشد می‌تواند فرزندان درستی را تربیت کند. به همین علت زنان را مخاطب قرار می‌داد تا ببینند زنان در 8 سال دفاع مقدس چه کاری انجام دادند. می‌خواست الگویی برای خانم‌ها ایجاد کند تا خود را از لحاظ روحی، روانی، اخلاقی و... تعدیل کنند و جامعه معتدل را ایجاد کنند.

وقتی یک خانواده تعدیل شود، جامعه هم تعدیل خواهد شد. اینها علاوه بر خانواده خود می‌توانند فرزندان مردم را نیز تربیت کنند. بیشتر وقتِ بچه‌ها در مدرسه می‌گذرد و وقتی معلم همانند مادر عمل کند و به آنها آگاهی دهد، این بچه با آگاهی بهتر و ذهن بازتر وارد جامعه می‌شود و می‌تواند تصمیم بگیرد. شهید طاهری اهداف بزرگی داشت.

سواد مدیران فرهنگی ما متفاوت است. ممکن است کسی بیاید و «دا» را بعنوان هدیه شب عید به کارمندانش بدهد؛ اما شهید سیاح طاهری جامعه مخاطبان را برای خرید و خواندن یک کتاب، تشنه می‌کرد. کتاب‌ها را با کمپرسی مقابل در مدارس خالی نمی‌کرد! به چند معلم کتاب می‌داد تا بقیه دست آنها ببینند و سراغش را بگیرند.

واقعاً دلسوز این مملکت بود. دید که چه بلاهایی بر سر این مملکت آمده است. دیدند جوانانی را که جان خود را برای این نظام فدا کردند. دردها را چشیده بود و دیده بود. دید چگونه جوانان ما در خون خود غلتیدند تا این مملکت و این دین و این نظام حفظ شود. برای همین دلسوزانه کار می‌کرد.

من دوست ندارم همواره روحیه انتقادی داشته باشم ولی واقعاً مدیران فرهنگی ما این دغدغه را ندارند، دلسوز و دلسوخته نیستند. بیت‌المال زیر دست اینها افتاده است و هر بلایی سر این بیت‌المال می‌آورند. من از نزدیک می‌شناسم کسانی را که حقوق‌های آن‌چنانی دریافت می‌کنند. اینها مدیران فرهنگی ما می‌شوند و هر کاری می‌خواهند می‌کنند و هر بلایی که می‌خواهند سر جوانان ما می‌آورند تا گزارش کاری سالانه‌شان را پر کنند.

درباره زندانیان چه تحلیلی می‌شود داشت؟ چرا آنها مخاطب مسابقات کتاب‌خوانی قرار گرفتند؟

زندانیان افرادی هستند که همواره در جامعه تحقیر می‌شوند. خیلی برای آنها مهم است که یک نفر به آنها توجه کند. وقتی مورد توجه قرار می‌گیرند مرید آن فرد می‌شوند و هر چه مرادشان بگوید می‌پذیرند. آقای طاهری از این قضیه استفاده کرد. هدف تنها رضای خدا بود و قصد داشت اینها را به راه بیاورد. وقتی دید اینها تشنه شدند برای آنها مسابقه را برگزار کرد.

محبت شهید سیاح طاهری به زندانی‌ها، آنها را متحول می‌کرد

بسیاری حتی سواد نداشتند کتاب را بخواند اما بعد از این مسابقه زنگ می‌زدند و با من صحبت می‌کردند. زندانیان وقتی این محبت‌ها را می‌دیدند در صدد بودند تااین محبت را جبران کنند. مثلاً پیشنهاد اینها به همسر من این بود که اگر دشمنی دارید به ما اطلاع دهید تا ما قضیه را حل کنیم! زندانیان چنین افرادی هستند و مهم است شما از اینها چه کاری بخواهید. شهید طاهری از زندانیان خواست این کتاب را بخوانند. وقتی کتاب را خواندند، به من گفتند وقتی دختر جوان چنین کارهایی در زمان جنگ کرده است، ما نمی‌توانیم دنبال دزدی، مواد مخدر و خلاف برویم. از کارهای خلاف گذشته‌شان خجالت می‌کشیدند.

جالب است که شهید طاهری از اینها می‌خواست کتاب را بخوانند و هر دریافتی از این کتاب داشتند را بگویند. محبتی که طاهری به اینها کرد باعث تحولشان شد. علاوه بر آن کتاب دا به برکت خون شهدا تاثیر داشت و کمک کرد خیلی‌ها از راهی که رفتند بازگردند. حتی حکم یکی از این زندانیان که اعدام بود به حبس ابد تبدیل شد. بعدها فهمیدم که به 10 سال هم تقلیل یافته است. همه اینها تحت تاثیر روش‌های شهید طاهری و کارهای فرهنگی ایشان و کتاب دا بوده است.

این همان زندانی امنیتی بود که گفتید؟

نه؛ این زندانی مجرمِ مواد مخدر بوده است.

ماجرای زندانی امنیتیِ محکوم به اعدام که مبلغ طرح‌های شهید سیاح طاهری در زندان می‌شود

آن زندانی امنیتی چه شد؟

فکر می‌کنم الان آزاد شده است البته حکمش اعدام بود اما داستان عجیبی برایش اتفاق می‌افتد و اعترافات بعدی‌اش باعث تخفیف مجازات می‌شود. در ماجرای حوادث و فتنه سال 1388، او با انجمن سلطنتی انگلیس در ارتباط بود. به او دستور داده بودند زندگی مخفیانه‌ای را شروع کند و حتی با خانواده‌اش هم در ارتباط نباشد. یک رابطی داشت که به او سر می‌زد. رابطش به خاطر اتفاقاتی نمی‌تواند که چند روز به او سر بزند.

سیگارش تمام شده بود، مجبور شد از مخفیگاه بیرون بیاید. بدون این که ارتباطی با دنیای خارج داشته باشد، دو ماهی در آن مخفیگاه بوده است. بعد که بیرون می‌آید هوس می‌کند کمی قدم بزند. راه می‌رود و مقابل یک فروشگاه کتاب می‌ایستد. چشمش به کتاب «دا» می‌خورد. خودش لر است و تحت تاثیر این اسم قرار می‌گیرد. کتاب را می‌گیرد و به مخفیگاهش می‌رود.

خودش تعریف می‌کرد: سیگارم را با سیگار قبلی روشن می‌کردم. وقتی 35 صفحه از کتاب را خواندم ترسیدم که نکند این کتاب من را از اهدافم دور کند؛ به همین علت کتاب را رها کردم. در 2-1 ساعت دو پاکت سیگار را تمام کردم. با خودم جنگیدم و دیدم نمی‌تواند از این کتاب بگذرم. دوباره خواندن کتاب را ادامه دادم. تا صبح روز بعد ادامه دادم و عمیقا احساس پوچی می‌کردم. با خود می‌گفتم اگر من مرد هستم پس این دختر دیگر کیست؟

«قرار بود سردار نقدی و آیت‌الله منتظری را ترور کنم»

او ماموریت داشت تا دو نفر را ترور کند و در فضای رسانه‌ای، قتل هرکدام را گردن جریان سیاسی دیگر بیاندازند. آقایان منتظری و نقدی سوژه‌های او بودند. اما همه چیز عوض می‌شود. کتاب «دا» را می‌خواند، متحول می‌شود و خودش را به مراجع قضایی معرفی می‌کند. بعدا او در زندان مبلغ کتاب «دا» در جشنواره‌های کتاب‌خوانی شهید سیاح طاهری می‌شود. شهید سیاح طاهری شدیدا پی‌گیر تخفیف مجازات او بود و با اقداماتش توانست او را از اعدام نجات دهد. او حالا کاملا عوض شده است و زندگی عادی‌اش را آغاز کرده است.

از نقش هنرمندانی که در جریان مسابقه‌های کتابخوانی بودند بگویید.

این هنرمندان می‌آمدند و در جمع مخاطبان صحبت می‌کردند. حضور این افراد بسیار تاثیرگذار بود. وقتی خانم مریلا زارعی به روی صحنه آمد و میان زندانی‌ها صحبت کرد بسیار اثرگذار بود.

کسانی بودند که 3 ماه قبل مرتکب جرم شده بودند، به من گفتند کاش زودتر این کتاب دست ما رسیده بود. «اگر 3 ماه پیش این کتاب را خوانده بودیم نه جرمی مرتکب می‌شدیم، نه کار به زندان می‌کشید.»

شهید سیاح در جلسه کمیسیون فرهنگی مجلس گفت: به کمک شما احتیاجی نداریم، آمدیم برای پیشبرد اهداف فرهنگی کشور کمک کنیم

شهید طاهری به جایی وصل نبود و بودجه مصوبی نداشت. اما کار آنقدر پیشرفت می‌کند که به جلسه کمیسیون فرهنگی مجلس دعوت می‌شود. شما هم در آن جلسه بودید. چه چیزهایی مطرح شد؟

قبل از اعضای کمیسیون به آنجا رسیدیم. اعضای کمیسیون آمدند و ما هم وارد شدیم. بعد از احوالپرسی، منشی کمیسیون گزارش داد که این آقا و خانم برای توضیح مسائل فرهنگی آمده‌اند. قرار شد همه صحبت کنند و بعد شهید سیاح طاهری شروع به صحبت کرد. او گفت: برای این نیامدیم که بگوییم برای فلان کار به ما بودجه دهید، به ما کمکی کنید یا با ما همکاری کنید. به اینجا آمدیم تا برای پیشبرد اهداف فرهنگی کشور کمک کنیم.

فیلم همان برنامه جشنواره‌ها، زندان درود، کشتی دوستی و ... را برای اعضای کمیسیون فرهنگی پخش کردیم. بشدت تحت تاثیر قرار گرفتند. قول همکاری دادند اما نمی‌دانم چقدر به قولشان عمل کردند.

از مادر شهید سیاح طاهری و خوابی که دیده‌اند چیزی شنیده‌اید؟

نه؛ چیزی نشنیدم.

پس این خاطره هدیه ما به شما باشد. پسر شهید طاهری این ماجرا را برایم تعریف کردند: «خیلی از شهدا به خواب اطرافیان می‌آیند. روزی نبوده است که تلفن خانه ما زنگ نخورد و یکی از اعضای اصلی خانواده خواب بابا را ندیده باشد. این حرف من اغراق نیست. مادربزرگم دو ماه خواب پدرم را ندیده بود. مادر شهید منظورم است. خیلی ناراحت بود که چرا به خواب همه می‌رود و به خواب او نمی‌آید. یک بار تلفن خانه زنگ خورد و مادربزرگم گفت که بالاخره خواب سعیدش را دیده است. تعریف کرد انگار عیدی بود و همه به منزل مادربزرگم رفته بودیم. در خواب به پسرش می‌گوید که شهید شده و او را تنها گذاشته است؟ بابا در خواب گفته که دست او نبوده و باید می‌رفته. به مادر بزرگم می‌گوید: «مادر گریه نکن و بگیر این کتاب را بخوان» و در خواب به او یک کتاب «دا» هدیه می‌دهد. مادربزرگم از خواب که بیدار می‌شود سراغ قفسه کتاب‌ها می‌رود و می‌بیند که کتاب دا را دارد. زمانی که جشنواره برگزار شده بود این نسخه را از بابا هدیه گرفته بود. از آن زمان روی رحل قرآن مادربزرگم یک قرآن هست و یک کتاب دا که هر روز بعد از نماز آن را می‌خواند.»

[گریه می‌کند] این گریه من به‌خاطر «دا» نیست، به خاطر درک شهید طاهری از این کتاب است. این بسیار مهم است و مسئولیتم را بسیار زیاد می‌کند. همیشه گفتم که کتاب «دا» برای من نیست بلکه برای شهدا است. علت این که کتاب را به موزه شهدا هدیه کردم همین بود تا در آن دنیا مقابل شهدا سر به زیر نباشم. این عزتی که من دارم به برکت خون شهدا است و این لیاقت را در من دیدند که من را واسطه قرار دهند تا پیام خود را برسانند. این کتاب، کتاب شهدا است. آنها به من اجازه دادند تا درباره آنها بگویم.
 
* تسنیم
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار