شهدای ایران shohadayeiran.com

هر کسی از او سؤالی می‌پرسید و برخی به او تکه می انداختند اما پوز خندها وقتی روی لب ها خشکید که او عکس پسرجوان شهیدش را درآورد و گفت: این عکس پسر دانشجوی من هست که بدون کمترین پوشش خبری صرفا بنا به ظن شریک بودنش در واقعه 11 سپتامبر بدون حتی دادگاه کشته شد و دولت آمریکا به ما اجازه پیگیری را نداد و صرفأ خاکسترش را به ما تحویل دادند!
شهدای ایران: سه هفته پیش پس از انجام کاری در ایستگاه شریعتی سوار مترو شدم ،چشمانم را در حالت ایستاده روی هم گذاشتم که صدای صلوات بلندی توجهم را جلب کرد، چشمانم ناخود آگاه گشوده شد.
چهره ای با پوست تیره اما نورانی را در مقابل خود دیدم که پوشیه ی سپیدش را از چهره برداشته و پشت سرش نهاده بود .او پس از فرستادن صلواتی به زبان عربی از جمعیت حاضر در مترو که نزدیک او بودند در خواست کرد تا صلوات انگلیسی را هم پس از او تکرار کنند.

 
پس شروع کردOh my Allah send peace to Mohammad and the progeny of Mo………

 
نکته ای توجهم را جلب کرد، وی در ادامه صلوات عربی و حتی انگلیسی‌اش  پس از و العجل فرجهم ، عبارت ( واهلک اعداهم، من الجن و الانس، من الاولین والاخرین) را می گفت و محال بود صلوات‌هایی را که می فرستد به والعجل فرجهم ختم کند و ادامه آن را نگوید.

 

 
او زنی بود از آمریکای شمالی که به گفته ی خود آمده بود تا در کشوری اسلامی بتواند نفس بکشد.
همه به ویژه دختران بد حجاب نظرشان به او جلب شده بود تا جایی که یکی ازافراد نشسته روی صندلی به احترامش بلند شد و جای خود را به وی داد.
وقتی آن فرد از او پرسید که سنش چقدر است؟ با زبان انگلیسی پاسخ داد: من از وقتی اسلام آوردم زنده شدم و تا قبل از آن یا مرده بودم و یا هنوز متولد نشده بودم  و به ایران که آمدم زنده‌تر شدم . انقلاب ایران واقعأ اسلامی است و همین باعث پیشرفتتان است .
یکی از دختران با پوزخندی به او گفت: ایران همه چیزش اجبار است و شما تازه به این کشور آمدید و خبر ندارید.
خانم مسن این طور جوابش را داد که: شما اجبار ندیده اید. وقتی کسی غرق در طلا باشد، نور طلا اذیتش می کند و قدر طلا را نمی داند اما وقتی از آن مکان بیرون می‌رود اگر که واقع بین باشد و اسیر آمال دروغین نشود پستی جنس خارج را در میابد و تازه قدر طلا را می داند. در ضمن نزدیک به چند سال است که در اینجا زندگی می کنم.
پس از این صحبت ها بطری آبی را از کیف بزرگ قهوه ای رنگ و برزنتی‌اش بیرون آورد و خواست که گلوی خود را با نوشیدن جرعه‌ای آب تازه کند، در همان هنگام به زبان امریکایی و با لهجه ی غلیظ گفت: درود بر حسین علیه السلام و لعنت خدا بر یزید.
آن لحظه بود که با خود گفتم: آری ظهور نزدیک است، این وعده حق است که صدای نهضت عاشورا تا دورترین نقطه به کربلا خواهد رفت و در زمان ظهور فردی نیست که نام حسین را نشنیده باشد.
این بانو سپس رو به ما کرد و گفت: آیا می‌دانید یزید زمان ما کیست؟ من که فکر می کنم نتانیاهواست.
صدای پچ پچ همچنان در مترو می‌پیچید و اتفاقا جوان ها جلوتر می‌آمدند.
روبه من خندید ودوباره لب به سخن گشود: کاش همه کارهای این یزید پخش می‌شد و مردم متوجه ظلمی که وی و امثالش در حقمان می کنند، می شدند، شمر زمانه هم رئیس جمهور کشور من است که عامل دست صهیون است.
خیلی برایم جذاب بود او سعی داشت که هر سخنش را به یک حدیث و آیه ختم کند.
هر کسی از او سؤالی می‌پرسید و برخی به او تکه می انداختند اما پوز خندها وقتی روی لب ها خشکید که او عکس پسرجوان شهیدش را درآورد و گفت: این عکس پسر دانشجوی من هست که بدون کمترین پوشش خبری صرفا بنا به ظن شریک بودنش در واقعه ۱۱ سپتامبر بدون حتی دادگاه کشته شد و دولت آمریکا به ما اجازه پیگیری را نداد و صرفأ خاکسترش را به ما تحویل دادند!
لبخندهای خشک شده، ترک برداشت…
نمی دانم چرا ردیف دوم صندلی واگن بانوان به ناگاه ساکت شد، سکوت عجیبی بود…
بحث را عوض کرد،  به  قول خودش : من عربی و فارسی بلد نیستم اما دوست دارم که یاد یگیرم و اطلاعاتم را بیش از پیش کنم ولی باید منتظر بمانم نسخه انگلیسی‌اش که بعضأ درآن غلط دیده می شود ترجمه وسپس چاپ شود تا بتوانم استفاده کنم .
وی به ایستگاه مقصد رسید و با تبسمی زیبا با همه خداحافظی کرد، دوباره پوشیه اش را روی چهره پر زنور ایمانش انداخت!
راستی خانم اسم شما چیست؟ چشمان بشاش او از زیر پوشیه می درخشید و حکایت از لبخند بر لبانش داشت، من "سوزان ابری” بودم و بعد از تولدم "صدیقه عن فرقان” نام گرفتم.
رفت، اما حتما حب و یاد او از دل هیچ یک از حضار در آن واگن رخت برنمی بندد و من در پی کشف او سایت ها را می کاویدم تا کمی با این شخصیت آشناتر شوم و بالاخره راهی برای مصاحبه یافتم و تلخیص آن به شرح زیر است!
وارد خانه اش که می‌شوی به محض ورود نوای آشنای صلواتش برای خوش آمدگویی به گوشت می‌رسد.
می گوید: من دوست دارم راجع به ذکر صلوات صحبت کنم و توصیه من به همه دوستان این است که ذکر صلوات را زیاد بگویند مخصوصاً به نیت سلامتی امام زمان (عج) چراکه این دنیا را خدا برای اهل بیت آفریده است.
او بانویی کاتولیک بود از خانواده‌ای آمریکایی و مسلط به چند زبان زنده از جمله فرانسوی!
وی که مدرک دکتری فیزیوتراپی را پس از گرویدن به اسلام کسب کرده تحقیقات بسیاری در ادیان داشته از بودا تا یهود، از شینتو تا اسلام را از طریق منابع اصلی و حتی حضور در کنیسه و کلیساهای جامع آمریکا مطالعه کرده و با کمک برادرش که چندین سال در زندان‌های آمریکا به جرم مسلمانی اش و ابراز اسلام حقیقی به جامعه بازداشت شده بود، به اسلام شیعی گرویده!
می خندد و از خاطره ورود به کنیسه‌اش بخاطر آشنایی پدر می‌گوید و اینکه شانس داشت تا به تورات قدیمی چند صد ساله دست یافته و تصرف در تورات‌ا مشهود بود برایش، انگار ورژن عوض می‌کنند کتاب های الهیشان!
 زجر بسیار کشیده و از همه بدتر اینکه برخی از مردان مسلمان نما آزارشان در حد متعصبان مسیحی و یا نژادپرست برایشان بوده و حرمت نگه نمی‌داشتند و در واقع در آمریکا با نفاق و به نام اسلام بر شهوت خود موج سواری می‌کردند.
اما صدیقه برای فرار از این همه آلام به ایران مهاجرت کرده و زیر سایه رهبر انقلاب نفس کشیدن و آزادانه به اعمال فطری و دینی‌اش را رسیدن، بزرگترین نعمت می‌داند.
وی می گوید:من تمایلی به پوشیدن چادر به رنگ مشکی نداشتم، هرچند که زیباست و وقار دارد. به همین خاطر از دفتر آیت الله خامنه ای پرسیدم اگر چادر غیر مشکی و رنگی بپوشم مشکلی دارد؟ و ایشان گفتند مشکلی نیست و من به خاطر اینکه ممکن است چادر رنگی در اذهان مردم جلب توجه نماید پوشیه را نیز به حجاب خود اضافه نمودم. البته بنده قبل از آمدنم به ایران هم در آمریکا حجاب داشتم و در آنجا گاهاً از سوی نژادپرستان اذیت می شدم و باید بگویم این شیوه حجاب فعلی بنده متعلق به حضرت مریم بوده است و به همین خاطر عده ای از مردم آمریکا نسبت به آن حس خوبی دارند.
به طور کلی در مورد حجاب در آمریکا هم باید گفت که همه نوع عکس العملی در آمریکا وجود دارد و عده بسیاری با کنجکاوی به حجاب زنان مسلمان نگاه می کنند و البته اذیت و آزار از سوی مردم به نسبت کم است همچنین بحث اصلی در آنجا کنجکاوی زیاد مردم نسبت به این حجاب و دلایل آن است اما زیر پوست و در نهان و گاهی هم آشکارا اما با توجیه دولت آمریکا، مسلمانان فعال را خفه می کند .
در موقع خروج دستم را به گرمی فشرد و گفت: قدر بهشتتان را بدانید و سعی کنید تا کشورتان را حفظ کنید!

 

 *باحجاب
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار