شهدای ایران shohadayeiran.com

نمی‌خواهم شما را به گریه دربیاورم، شهدا به گریه‌های ما احتیاج ندارند می‌خواهم بگویم که ما بازماندگانِ جنگ هستیم تا مرز شهادت پیش رفتیم نمی‌دانم کجای کار مشکل بود که سعادتِ شهادت نداشتیم.
به گزارش شهدای ایران، فارس نوشت: روی ویلچر نشسته؛ می‌گویند جانباز 70 درصد شیمیایی و دانشجوی کارشناسی ارشد تربیت بدنی دانشگاه آزاد اسلامی است، در وجود سید جمال حسینی‌دنگلانی غیرت و مردانگی موج می‌زند، حرف‌هایش ساده و صمیمی است انگار سال‌ها ما را می‌شناسد گلایه‌هایش بغض عجیب در دلمان به وجود آورده؛ صداقت کلامش را که می‌شنویم آسمان چشمانمان ابری و سیلابی می‌شود حتی چیدمان جملات در برابر این شهید زنده کم می‌آورند، قلم در برابر رشادت این جانباز سرافراز سر تعظیم به فرود آورده است.

همیشه آرزوی شهادت دارد

این جانباز سرافراز که از نامهربانی‌های روزگار دل پردردی دارد می‌گوید: ایثارگر کسی است که درس و دانشگاه را رها کند و به جنگ برود؛ ایثارگر کسی است که بچه یک‌ماهه در شکم مادر باشد اما پس از به دنیا آمدن، پدرش را نبیند.

خانواده شهید علیرضا رستمی را در شهر گرگان مثال می‌زند که پدرش در میدان عباسعلی آچار و پیچ گوشتی می‌فروشد و پسرش در جنگ شهید شد اما یک ریال هم از بنیاد شهید حقوق نگرفت؛ ایثارگر به اینها می‌گویند.

امثال این مثال در نظر جانباز شیمیایی فراوان است؛ وقتی می‌گوید به ورزشکار بهترین ماشین را می‌دهند، آب از آب تکان نمی‌خورد اما وقتی به خانواده‌های شاهد و ایثارگر سهمیه دانشگاه می‌دهند که در واقع حق قانونی آنهاست می‌گویند همه چیز برای ایثارگران و خانواده‌های شهداست.

یاد خاطرات جنگ می‌افتد و از روزگاری یاد می‌کند که تنها 18 سال داشت و در سلیمانیه عراق زخمی شد؛ می‌گوید که گلوله قطع نخاعش کرد و این گلوله 32 سال است که در کبدش جا خوش کرده؛ همیشه آرزوی شهادت دارد.

به بچه‌های ایثارگر عشق می‌ورزم

نامهربانی دلش را آزرده و زخم روزگار برایش فراموش نشدنی است؛ این جانباز شیمیایی به اصرار درون دلش رجوع کرده و از کلک بازی دنیا حرف به میان می‌آورد که همه برای رسیدت به قدرت دعوا دارند و من نمی‌خواهم که زنده بمانم، به همسرم می‌گویم که برایم دعا کند تا من هم به خیل شهدا بپیوندم.

جانباز ویلچرنشین گرگانی ادامه می‌دهد که در سن 18 سالگی در سلیمانیه عراق مجروح شدم، تقاضای آب کردم آنها به من‌گفتند که اگر به تو آب بدهیم شهید می‌شوی؛ روزی سه بار مرا به قبله می‌گذاشتند و می‌گفتند که الان شهید می‌شود.

حسینی‌دنگلانی می‌افزاید: بعد از سه روز مرا با برانکارد حمل کردند و روی پایم یخ گذاشتند و گفتند که پایش خنک شد پس زنده است و سپس مرا به بیمارستان مریوان بردند.

وی می افزاید: به آنها گفتم به خانواده‌ام اطلاع ندهید می‌خواهم به مقر برگردم و بجنگم که در آنجا به من گفتند که شما نمی توانی راه بروید.

حسینی دنگلانی می‌گوید: به بچه های ایثارگر عشق می‌ورزم و دست کسانی که به خانواده‌های شهدا و جانبازان خدمت می‌کنند را می بوسم.

*امروز برخی مسؤولان چفیه را برای ترقی و ماندن بر کرسی مسؤولیت به گردن می‌اندازند

وی خطاب به جانبازان و خانواده‌های معزز شهدا می‌گوید: اگر تمام درها به رویتان بسته شد یک در باز می‌ماند و آن توجه به خداوند است، هیچ محبتی بهتر از محبت پدر و مادر نیست و سپس به بازماندگان جنگ تحمیلی اشاره می‌کند و می‌افزاید شما بازماندگان جنگ هستید اگر می‌خواهید اجرتان پایمال نشود باید صبور باشید؛ من نه به جناح چپ کاری دارم نه به جناح راست؛ متاسفانه امروز برخی مسؤولان چفیه را برای ترقی و ماندن بر کرسی مسؤولیت به گردن می‌اندازند.

سید جمال حسینی معتقد است که تا جایی که نفس دارم کار می‌کنم حالا می‌خواهد در آن کار پول باشد یا نباشد هدفم تنها رضایت خداست.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار