شهدای ایران shohadayeiran.com

به گزارش شهدای ایران به نقل از سایت زنان شهید، روزهای انقلاب، روزهای فراموش ناشدنی در تاریخ ملت بزرگ ماست، انقلابی که رساترین فریاد تاریخ، یعنی امام امت، آن را رهبری کرد و به فرجام رساند و برای حفظ آن، با  تمام وجود تلاش کرد. انقلابی که مبتنی بر بینش عمیق توحیدی  الهام گرفته از انقلاب سرخ عاشورای حسینی بود، که در آن عده ای قلیل، با اعتقادی وسیع و راسخ، نیروهای کفر و باطل را شکست دادند و چشم قدرتمندان را خیره ساختند. با پای گذاردندن در دایره معنویت و ایثار و شهادت بود که فرزانگان خاک، از این سرزمین پاک، به سوی افلاک گشودند و تا نهایت تاریخ جاودانه شدند.

سلامِ من به تمامی شهیدان انقلاب اسلامی

معصومه چلیپا یکی از بانوان مبارز قبل از انقلاب و عرصه های دفاع مقدس است و فعالیت های بسیار زیادی انجام داده است که حاصل آن جانبازی از ناحیه یک چشم، شکم و پا است.

آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل گفتگوی ما با این زن مبارز دوران انقلاب و عرصه های دفاع مقدس است.

زنان شهید: خانم چلیپا از چه زمانی فعالیت‌های انقلابی‌تان شروع شد؟

خانم چلیپا: فعالیت های ما به سال های 48 برمی گردد، همواره در منزل اقوام مراسم خواندن دعا برگزار می شد البته در آن موقع بنده سن کمی داشتم بعد از خواندن قرآن و زیارت عاشورا یکی از کارهایی که متداول انجام می شد دعا برای سلامتی امام خمینی (ره) و پیروزی انقلاب ایشان بود، تا آذر 57 این روند ادامه داشت تا اینکه نماینده ای از طرف امام(ره) از نجف، متن صحبت ها، نوارها و اعلامیه ها امام را به ما انتقال می داد، برای تکثیر آنها هر هفته در منازل بستگان جلساتی برگزار می شد بعد از خواندن دعا کار بین افراد تقسیم می شد. در آن روزها برای تکثیر نوار و اعلامیه ها به دنبال جای امنی بودیم، یکی از منازل بستگان که خارج از شهر بود.... من به اتفاق همسرم آنها را به دست مردم می رساندیم.

 

زنان شهید: چه اتفاقی افتاد که شما شناسایی و دستگیر شدید؟

خانم چلیپا: فعالیت های ما به صورت پنهانی انجام می شد، یک روز در منزل کار زیادی داشتم، همسرم هراسان به خانه آمد که آماده باش امام جهاد اکبر و اصغر را اعلام کرده است. سریع اعلامیه و نوارها را تقسیم کردیم، دو دسته خانم و آقا شدیم از مسجد آقای شیخ هادی(جلیلی) شروع کردیم و به سمت میدان وزیری رفتیم، یکدفعه نیروهای ساواک به سمت مردم حمله و خیلی از دوستانم را دستگیر کردند من با داشتن 8 نوار و 16 اعلامیه با خونسردی از گروه جدا شدم اما آنها به دنبال من می آمدند سرانجام من را دستگیر کردند و با کلی کُتک به داخلی جیپی انداختند و به زندانی انتقال دادند.

 

زنان شهید: آیا شکنجه هم شدید و به یاد دارید که چه کسی این کار را انجام می داد؟

خانم چلیپا: کلی شکنجه شده بودم شخصی به نام سرتیپ مهابادی که رئیس ساواک بود، مسئولیت پرونده من را به عهده داشت، شکنجه های زیادی می دادند 8 روز زندانی بودم آنها به دنبال اطلاعات از من بودند که سرگروه ما کیست؟ این اعلامیه ها و نوارها را از کجا می آوریم؟ در کجا تکثیر می کنیم؟ با چه کسانی در ارتباط هستیم؟

 به نقل از سایت زنان شهید، روزهای انقلاب، روزهای فراموش ناشدنی در تاریخ ملت بزرگ ماست، انقلابی که رساترین فریاد تاریخ، یعنی امام امت، آن را رهبری کرد و به فرجام رساند و برای حفظ آن، با  تمام وجود تلاش کرد. انقلابی که مبتنی بر بینش عمیق توحیدی  الهام گرفته از انقلاب سرخ عاشورای حسینی بود، که در آن عده ای قلیل، با اعتقادی وسیع و راسخ، نیروهای کفر و باطل را شکست دادند و چشم قدرتمندان را خیره ساختند. با پای گذاردندن در دایره معنویت و ایثار و شهادت بود که فرزانگان خاک، از این سرزمین پاک، به سوی افلاک گشودند و تا نهایت تاریخ جاودانه شدند.

سلامِ من به تمامی شهیدان انقلاب اسلامی

معصومه چلیپا یکی از بانوان مبارز قبل از انقلاب و عرصه های دفاع مقدس است و فعالیت های بسیار زیادی انجام داده است که حاصل آن جانبازی از ناحیه یک چشم، شکم و پا است.

آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل گفتگوی ما با این زن مبارز دوران انقلاب و عرصه های دفاع مقدس است.

زنان شهید: خانم چلیپا از چه زمانی فعالیت‌های انقلابی‌تان شروع شد؟

خانم چلیپا: فعالیت های ما به سال های 48 برمی گردد، همواره در منزل اقوام مراسم خواندن دعا برگزار می شد البته در آن موقع بنده سن کمی داشتم بعد از خواندن قرآن و زیارت عاشورا یکی از کارهایی که متداول انجام می شد دعا برای سلامتی امام خمینی (ره) و پیروزی انقلاب ایشان بود، تا آذر 57 این روند ادامه داشت تا اینکه نماینده ای از طرف امام(ره) از نجف، متن صحبت ها، نوارها و اعلامیه ها امام را به ما انتقال می داد، برای تکثیر آنها هر هفته در منازل بستگان جلساتی برگزار می شد بعد از خواندن دعا کار بین افراد تقسیم می شد. در آن روزها برای تکثیر نوار و اعلامیه ها به دنبال جای امنی بودیم، یکی از منازل بستگان که خارج از شهر بود.... من به اتفاق همسرم آنها را به دست مردم می رساندیم.

 

زنان شهید: چه اتفاقی افتاد که شما شناسایی و دستگیر شدید؟

خانم چلیپا: فعالیت های ما به صورت پنهانی انجام می شد، یک روز در منزل کار زیادی داشتم، همسرم هراسان به خانه آمد که آماده باش امام جهاد اکبر و اصغر را اعلام کرده است. سریع اعلامیه و نوارها را تقسیم کردیم، دو دسته خانم و آقا شدیم از مسجد آقای شیخ هادی(جلیلی) شروع کردیم و به سمت میدان وزیری رفتیم، یکدفعه نیروهای ساواک به سمت مردم حمله و خیلی از دوستانم را دستگیر کردند من با داشتن 8 نوار و 16 اعلامیه با خونسردی از گروه جدا شدم اما آنها به دنبال من می آمدند سرانجام من را دستگیر کردند و با کلی کُتک به داخلی جیپی انداختند و به زندانی انتقال دادند.

 

زنان شهید: آیا شکنجه هم شدید و به یاد دارید که چه کسی این کار را انجام می داد؟

خانم چلیپا: کلی شکنجه شده بودم شخصی به نام سرتیپ مهابادی که رئیس ساواک بود، مسئولیت پرونده من را به عهده داشت، شکنجه های زیادی می دادند 8 روز زندانی بودم آنها به دنبال اطلاعات از من بودند که سرگروه ما کیست؟ این اعلامیه ها و نوارها را از کجا می آوریم؟ در کجا تکثیر می کنیم؟ با چه کسانی در ارتباط هستیم؟

 

زنان شهید: خاطره ای از دوران اسارت خود دارید؟

خانم چلیپا: بعد از شکنجه های بسیار زیاد مأموران ساواک من را به شدت به دیوار کوبیدند از ناحیه چشم زخمی شدم طی مدتی که زندانی بودم زخم عفونت زیادی کرد. در حال حاضر از ناحیه همان چشمم نابینا شده ام، اما آنها هیچ اهمیتی ندادند و وقتی مقاومتم را دیدند من را به سلول انفرادی انتقال دادند، در هر لحظه به یاد خدا و به فکر پیروزی انقلابمان بودم.

 

زنان شهید: نحوه آزادی خود را بیان کنید؟

خانم چلیپا: بعد از 8 روز تحمل اسارت و شکنجه بدون اینکه اطلاعاتی از من بدست آورده باشند به واسطه اینکه یکی از افراد بازپرس پدرم را می شناخت و به ایشان ارادت داشت در اعترافاتی که از من می گرفت قول می داد که نمی گذارم اینجا زیاد بمانی! به طریقی خاص مرا از دست آنها نجات داد.

یک روز صبح که حالم خیلی بد بود چشمم عفونت و پیشانی و بینی ام در اثر ضربه های زیاد شکسته بود ترتیب انتقال من به بیمارستان راه کرمانشاه را داد و همان جا پرونده من را پاره و به پرستارها سفارش کرد که بدون هماهنگی اجازه ورود به اتاق من را نداشته باشند با یاری خدا توانستم از بیمارستان خارج شوم، سختی های زیادی کشیدم تا 3 سال مداوای مستمر می کردم.

 

زنان شهید: هنوز هم جراحاتی از آن موقع دارید؟

خانم چلیپا: بله، در اثرشکنجه و ضربه هایی که به سرم می زدند یکی از چشمانم به طور کامل نابینا شده و بخاطر جراحاتی که از ناحیه شکم بر من وارد شده بعد از گذشت چندین سال هنوز عمل های سنگینی انجام می دهم.

 

زنان شهید: آرامش بخش قلب و تقویت کننده اراده شما در روزهای سخت چه بود؟

خانم چلیپا: ایمان به خدا باعث استقامت من در برابر بیماری هایم می شود وقتی فکر می کنم جانم را در راه رضای خدا فدای اسلام کرده ام آرامش تمام وجودم را فرا می گیرد.

 

زنان شهید: در دوران مجروحیت خدمت امام خمینی(ره) هم می رفتید؟

خانم چلیپا: بله چندین بار خدمت ایشان رسیدم، از من می خواستند مشکلاتم را برایشان بازگو کنم اما دمی از سختی هایم نیاوردم چون وظیفه ما حفظ اسلام و ایجاد حکومت اسلامی در ایران بود اما زمانیکه ایشان از فعالیت های من مطلع می شدند می فرمودند:«غصه ام این است که چرا فرمان بگیری، غصه ام این است که شما می توانی فرمان بدهی»

 

زنان شهید: آیا فعالیت هایی هم در دوران دفاع مقدس داشتید؟

خانم چلیپا: با اینکه جراحت های زیادی بر من وارد شده بود اما به عنوان امدادگر در بیمارستان طالقانی فعالیت داشتم و علاوه بر کار امداد برای نجات جان مجروحان بارها خون اهدا کردم، در پشتیبانی جنگ در پادگان الله اکبر فعالیت های زیادی داشتم همیشه فرماندهای پادگان من را تحسین می کردند که با این همه جراحت اما با روحیه بالا مشغول خدمت به مردم هستم، در حال حاضر با توانایی کمی که دارم اما آرزو میکنم جزء بانوانی باشم که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) بتوانیم حاضر شویم.

 

زنان شهید: در آخر اگر صحبتی دارید بفرمائید؟

خانم چلیپا: از بانوان جامعه می خواهم به حجاب خود اهمیت بیشتری بدهند، در هر لحظه از یاد خدا غافل نباشند، ارزش های انقلاب و دفاع مقدس حفظ شود و اجازه ندهند خون جوانان پایمال شود، از مسئولین می خواهم بیشتر به فکر جانبازان باشند امروزه حتی برای دلجویی هم پیش ما نمی آیند.به نقل از سایت زنان شهید، روزهای انقلاب، روزهای فراموش ناشدنی در تاریخ ملت بزرگ ماست، انقلابی که رساترین فریاد تاریخ، یعنی امام امت، آن را رهبری کرد و به فرجام رساند و برای حفظ آن، با  تمام وجود تلاش کرد. انقلابی که مبتنی بر بینش عمیق توحیدی  الهام گرفته از انقلاب سرخ عاشورای حسینی بود، که در آن عده ای قلیل، با اعتقادی وسیع و راسخ، نیروهای کفر و باطل را شکست دادند و چشم قدرتمندان را خیره ساختند. با پای گذاردندن در دایره معنویت و ایثار و شهادت بود که فرزانگان خاک، از این سرزمین پاک، به سوی افلاک گشودند و تا نهایت تاریخ جاودانه شدند.

سلامِ من به تمامی شهیدان انقلاب اسلامی

معصومه چلیپا یکی از بانوان مبارز قبل از انقلاب و عرصه های دفاع مقدس است و فعالیت های بسیار زیادی انجام داده است که حاصل آن جانبازی از ناحیه یک چشم، شکم و پا است.

آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل گفتگوی ما با این زن مبارز دوران انقلاب و عرصه های دفاع مقدس است.

زنان شهید: خانم چلیپا از چه زمانی فعالیت‌های انقلابی‌تان شروع شد؟

خانم چلیپا: فعالیت های ما به سال های 48 برمی گردد، همواره در منزل اقوام مراسم خواندن دعا برگزار می شد البته در آن موقع بنده سن کمی داشتم بعد از خواندن قرآن و زیارت عاشورا یکی از کارهایی که متداول انجام می شد دعا برای سلامتی امام خمینی (ره) و پیروزی انقلاب ایشان بود، تا آذر 57 این روند ادامه داشت تا اینکه نماینده ای از طرف امام(ره) از نجف، متن صحبت ها، نوارها و اعلامیه ها امام را به ما انتقال می داد، برای تکثیر آنها هر هفته در منازل بستگان جلساتی برگزار می شد بعد از خواندن دعا کار بین افراد تقسیم می شد. در آن روزها برای تکثیر نوار و اعلامیه ها به دنبال جای امنی بودیم، یکی از منازل بستگان که خارج از شهر بود.... من به اتفاق همسرم آنها را به دست مردم می رساندیم.

 

زنان شهید: چه اتفاقی افتاد که شما شناسایی و دستگیر شدید؟

خانم چلیپا: فعالیت های ما به صورت پنهانی انجام می شد، یک روز در منزل کار زیادی داشتم، همسرم هراسان به خانه آمد که آماده باش امام جهاد اکبر و اصغر را اعلام کرده است. سریع اعلامیه و نوارها را تقسیم کردیم، دو دسته خانم و آقا شدیم از مسجد آقای شیخ هادی(جلیلی) شروع کردیم و به سمت میدان وزیری رفتیم، یکدفعه نیروهای ساواک به سمت مردم حمله و خیلی از دوستانم را دستگیر کردند من با داشتن 8 نوار و 16 اعلامیه با خونسردی از گروه جدا شدم اما آنها به دنبال من می آمدند سرانجام من را دستگیر کردند و با کلی کُتک به داخلی جیپی انداختند و به زندانی انتقال دادند.

 

زنان شهید: آیا شکنجه هم شدید و به یاد دارید که چه کسی این کار را انجام می داد؟

خانم چلیپا: کلی شکنجه شده بودم شخصی به نام سرتیپ مهابادی که رئیس ساواک بود، مسئولیت پرونده من را به عهده داشت، شکنجه های زیادی می دادند 8 روز زندانی بودم آنها به دنبال اطلاعات از من بودند که سرگروه ما کیست؟ این اعلامیه ها و نوارها را از کجا می آوریم؟ در کجا تکثیر می کنیم؟ با چه کسانی در ارتباط هستیم؟

 

زنان شهید: خاطره ای از دوران اسارت خود دارید؟

خانم چلیپا: بعد از شکنجه های بسیار زیاد مأموران ساواک من را به شدت به دیوار کوبیدند از ناحیه چشم زخمی شدم طی مدتی که زندانی بودم زخم عفونت زیادی کرد. در حال حاضر از ناحیه همان چشمم نابینا شده ام، اما آنها هیچ اهمیتی ندادند و وقتی مقاومتم را دیدند من را به سلول انفرادی انتقال دادند، در هر لحظه به یاد خدا و به فکر پیروزی انقلابمان بودم.

 

زنان شهید: نحوه آزادی خود را بیان کنید؟

خانم چلیپا: بعد از 8 روز تحمل اسارت و شکنجه بدون اینکه اطلاعاتی از من بدست آورده باشند به واسطه اینکه یکی از افراد بازپرس پدرم را می شناخت و به ایشان ارادت داشت در اعترافاتی که از من می گرفت قول می داد که نمی گذارم اینجا زیاد بمانی! به طریقی خاص مرا از دست آنها نجات داد.

یک روز صبح که حالم خیلی بد بود چشمم عفونت و پیشانی و بینی ام در اثر ضربه های زیاد شکسته بود ترتیب انتقال من به بیمارستان راه کرمانشاه را داد و همان جا پرونده من را پاره و به پرستارها سفارش کرد که بدون هماهنگی اجازه ورود به اتاق من را نداشته باشند با یاری خدا توانستم از بیمارستان خارج شوم، سختی های زیادی کشیدم تا 3 سال مداوای مستمر می کردم.

 

زنان شهید: هنوز هم جراحاتی از آن موقع دارید؟

خانم چلیپا: بله، در اثرشکنجه و ضربه هایی که به سرم می زدند یکی از چشمانم به طور کامل نابینا شده و بخاطر جراحاتی که از ناحیه شکم بر من وارد شده بعد از گذشت چندین سال هنوز عمل های سنگینی انجام می دهم.

 

زنان شهید: آرامش بخش قلب و تقویت کننده اراده شما در روزهای سخت چه بود؟

خانم چلیپا: ایمان به خدا باعث استقامت من در برابر بیماری هایم می شود وقتی فکر می کنم جانم را در راه رضای خدا فدای اسلام کرده ام آرامش تمام وجودم را فرا می گیرد.

 

زنان شهید: در دوران مجروحیت خدمت امام خمینی(ره) هم می رفتید؟

خانم چلیپا: بله چندین بار خدمت ایشان رسیدم، از من می خواستند مشکلاتم را برایشان بازگو کنم اما دمی از سختی هایم نیاوردم چون وظیفه ما حفظ اسلام و ایجاد حکومت اسلامی در ایران بود اما زمانیکه ایشان از فعالیت های من مطلع می شدند می فرمودند:«غصه ام این است که چرا فرمان بگیری، غصه ام این است که شما می توانی فرمان بدهی»

 

زنان شهید: آیا فعالیت هایی هم در دوران دفاع مقدس داشتید؟

خانم چلیپا: با اینکه جراحت های زیادی بر من وارد شده بود اما به عنوان امدادگر در بیمارستان طالقانی فعالیت داشتم و علاوه بر کار امداد برای نجات جان مجروحان بارها خون اهدا کردم، در پشتیبانی جنگ در پادگان الله اکبر فعالیت های زیادی داشتم همیشه فرماندهای پادگان من را تحسین می کردند که با این همه جراحت اما با روحیه بالا مشغول خدمت به مردم هستم، در حال حاضر با توانایی کمی که دارم اما آرزو میکنم جزء بانوانی باشم که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) بتوانیم حاضر شویم.

 

زنان شهید: در آخر اگر صحبتی دارید بفرمائید؟

خانم چلیپا: از بانوان جامعه می خواهم به حجاب خود اهمیت بیشتری بدهند، در هر لحظه از یاد خدا غافل نباشند، ارزش های انقلاب و دفاع مقدس حفظ شود و اجازه ندهند خون جوانان پایمال شود، از مسئولین می خواهم بیشتر به فکر جانبازان باشند امروزه حتی برای دلجویی هم پیش ما نمی آیند.

زنان شهید: خاطره ای از دوران اسارت خود دارید؟

خانم چلیپا: بعد از شکنجه های بسیار زیاد مأموران ساواک من را به شدت به دیوار کوبیدند از ناحیه چشم زخمی شدم طی مدتی که زندانی بودم زخم عفونت زیادی کرد. در حال حاضر از ناحیه همان چشمم نابینا شده ام، اما آنها هیچ اهمیتی ندادند و وقتی مقاومتم را دیدند من را به سلول انفرادی انتقال دادند، در هر لحظه به یاد خدا و به فکر پیروزی انقلابمان بودم.

 

زنان شهید: نحوه آزادی خود را بیان کنید؟

خانم چلیپا: بعد از 8 روز تحمل اسارت و شکنجه بدون اینکه اطلاعاتی از من بدست آورده باشند به واسطه اینکه یکی از افراد بازپرس پدرم را می شناخت و به ایشان ارادت داشت در اعترافاتی که از من می گرفت قول می داد که نمی گذارم اینجا زیاد بمانی! به طریقی خاص مرا از دست آنها نجات داد.

یک روز صبح که حالم خیلی بد بود چشمم عفونت و پیشانی و بینی ام در اثر ضربه های زیاد شکسته بود ترتیب انتقال من به بیمارستان راه کرمانشاه را داد و همان جا پرونده من را پاره و به پرستارها سفارش کرد که بدون هماهنگی اجازه ورود به اتاق من را نداشته باشند با یاری خدا توانستم از بیمارستان خارج شوم، سختی های زیادی کشیدم تا 3 سال مداوای مستمر می کردم.

 

زنان شهید: هنوز هم جراحاتی از آن موقع دارید؟

خانم چلیپا: بله، در اثرشکنجه و ضربه هایی که به سرم می زدند یکی از چشمانم به طور کامل نابینا شده و بخاطر جراحاتی که از ناحیه شکم بر من وارد شده بعد از گذشت چندین سال هنوز عمل های سنگینی انجام می دهم.

 

زنان شهید: آرامش بخش قلب و تقویت کننده اراده شما در روزهای سخت چه بود؟

خانم چلیپا: ایمان به خدا باعث استقامت من در برابر بیماری هایم می شود وقتی فکر می کنم جانم را در راه رضای خدا فدای اسلام کرده ام آرامش تمام وجودم را فرا می گیرد.

 

زنان شهید: در دوران مجروحیت خدمت امام خمینی(ره) هم می رفتید؟

خانم چلیپا: بله چندین بار خدمت ایشان رسیدم، از من می خواستند مشکلاتم را برایشان بازگو کنم اما دمی از سختی هایم نیاوردم چون وظیفه ما حفظ اسلام و ایجاد حکومت اسلامی در ایران بود اما زمانیکه ایشان از فعالیت های من مطلع می شدند می فرمودند:«غصه ام این است که چرا فرمان بگیری، غصه ام این است که شما می توانی فرمان بدهی»

 

زنان شهید: آیا فعالیت هایی هم در دوران دفاع مقدس داشتید؟

خانم چلیپا: با اینکه جراحت های زیادی بر من وارد شده بود اما به عنوان امدادگر در بیمارستان طالقانی فعالیت داشتم و علاوه بر کار امداد برای نجات جان مجروحان بارها خون اهدا کردم، در پشتیبانی جنگ در پادگان الله اکبر فعالیت های زیادی داشتم همیشه فرماندهای پادگان من را تحسین می کردند که با این همه جراحت اما با روحیه بالا مشغول خدمت به مردم هستم، در حال حاضر با توانایی کمی که دارم اما آرزو میکنم جزء بانوانی باشم که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) بتوانیم حاضر شویم.

 

زنان شهید: در آخر اگر صحبتی دارید بفرمائید؟

خانم چلیپا: از بانوان جامعه می خواهم به حجاب خود اهمیت بیشتری بدهند، در هر لحظه از یاد خدا غافل نباشند، ارزش های انقلاب و دفاع مقدس حفظ شود و اجازه ندهند خون جوانان پایمال شود، از مسئولین می خواهم بیشتر به فکر جانبازان باشند امروزه حتی برای دلجویی هم پیش ما نمی آیند.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار