شهدای ایران shohadayeiran.com

شهدای ایران: علی‌محمد مودب مدیر موسسه شهرستان ادب، شاعر و منتقد ادبی در نوشتاری به بررسی موردی تخریب مزار شهدا در برخی از شهرهای کشور پرداخته است. این فعال فرهنگی در این یادداشت ضمن بیان دلایل اشتباه بودن این طرح فراگیر در برخی از مزارهای مقدس شهدا در سراسر کشور به تبعات تاریخی و فرهنگی این اقدام پرداخته است.علی‌محمد مودب مدیر موسسه شهرستان ادب، شاعر و منتقد ادبی در نوشتاری به بررسی موردی تخریب مزار شهدا در برخی از شهرهای کشور پرداخته است. این فعال فرهنگی در این یادداشت ضمن بیان دلایل اشتباه بودن این طرح فراگیر در برخی از مزارهای مقدس شهدا در سراسر کشور به تبعات تاریخی و فرهنگی این اقدام پرداخته است.

در این یادداشت که در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته آمده است:

اگر در این مملکت پول هست، بیایند پیاده‌روی محلة ما را درست کنند. تا می‌گوییم یک خدماتی به مردم بدهید می‌گویند پول نیست. حالا چه‌کاری است که بروند سراغ این‌ مزارها و چه ضرورتی دارد؛ یعنی به هیچ منطق و عقلی سازگار نیست.

نمی‌دانم چه پول‌های عجیبی اینجاها خرج می‌شود. واقعاً هیچ‌کسی نیست که یقه این‌ها را بگیرد و بگوید آقا این چه پولی است، چرا داری اینجا خرج می‌کنی؟ اگر هم می‌خواهند برای شهدا خرج شود یک طرحی که فکر روی آن شده باشد، 4 تا آدم صاحب‌نظر، هنرمند، معمار حرف بزنند. می‌گویند: آقا بعضی از مادر شهدا از دنیا رفته‌اند، این قابِ بی‌صاحب‌مانده است. اما این که راهش نیست. بد‌ترین راه است که فوری صورت‌مسئله را پاک‌کنیم؛

خب این مادر شهید، این بنده خدا بی‌زبان با چقدر گریه و زاری این را درست کرده، چقدر خون‌دل خورده، حرف زده. بچه‌اش را دوست داشته داماد کند، آنجا یک حجله درست کرده است. خب چه‌کار داری می‌روی سراغ آن؟ حالا مملکت همه مشکلاتش حل‌شده و این مانده است؟! چقدر ورزشگاه و بیمارستان کم داریم؟ مریض چقدر هست. این پول‌ها از کجا می‌آید؟! رقم‌ها را دربیاورید و رسانه‌ای کنید. ببینید چه رقمی بوده است؛ خیلی پول‌دارید بروید به اسم شهدا به مردم برسید، خیلی پول‌دارید بروید به هزار تا کار دیگر برسید. باید گوش 4 نفر را بپیچانند. بالاخره جلو این‌طور کارها یک‌بار گرفته شود که آقا این طرح کجا تصویب ‌شده است؟ چه کسی تصویب کرده؟ پولش از کجا آمده؟ اگر پول هست بدهید ما برای شهدا رمان دربیاوریم. شعر دربیاوریم.

بالاخره شما یک موزه شگفت‌انگیزی را نابود کردی، یعنی موزه‌ای که خود مردم آن را ایجاد کردند. والله فقط یک‌ذره همت می‌خواست که حفظ کنند. چنین موزه‌ای اگر بخواهید ایجاد کنید باید صد هزار میلیارد تومان خرج کنید تا این ایجاد شود و نمی‌شود. آن روحی که آن مادر داغ‌دیده گذاشته و نشسته به یادش این را ایجاد کرده است. او همه وجود خودش را در این ‌یک قاب ریخته است؛ بعد با چه جرئتی به خودت اجازه می‌دهی زیر بلدوزر بگذاری. این ته تفکر ماشین زدة غرب‌زده است.

چقدر حرف در این سنگ‌ها بود، یک دایره المعارفی بود رها شده. شاه‌های قدیم روی کوه‌ها اسمشان را می‌کندند. حالا مردم ما در دوره‌ای که قدرت دستشان بود. با رای خودشان جنگیدند، برای دینشان و خودشان هم خودشان را ثبت کردند. تاریخ خودشان را روی همان سنگ‌نوشته‌ها نوشتند، احساساتشان را نوشتند، حرف‌هایشان را نوشتند. بعد یک عده از آن‌هایی که همیشه در طول تاریخ قدرت دستشان بوده است، می‌گویند؛ آقا این روایت را پاک‌کنیم و از دوباره ما بنویسم؛ این‌ها همه آدم‌های ما بوده‌اند.

بالاخره آن آدم‌ها در این متن‌ها تجلی کردند؛ یعنی این ‌یک متنی است که کولاژی از نوشته و عکس و اشیا و... دارد خلاصه‌ای از آن جهان(دیدگاه شهید) و از آن آرمان را می‌گوید و انگار یک بلدوزری نمی‌خواهد این بماند. بالاخره در آن کولاژ همه‌چیز هست. عواطف انسانی و عشق‌ها هست. نسبتشان با دین است، با ولایت است. تیپ‌شان هست. یکی سیبل کلفت است، یکی تراشیده است. یکی کوچولو است، یکی بزرگ است. الان همه یک‌مشت سنگ بی‌هویت است. این‌ها همه به نفع یک بلدوزری هضم شدند؟!  این‌ها همه‌‌شان حرف‌اند، همه‌شان وجودند. البته آن بلدوزر له خواهد شد. برکت خون شهدا کار خودش را می‌کند. ولی این اتفاق یک‌جور هتک حیثیت است. مثل کشف حجاب می‌ماند. که همه باید یک لباس و یک دست شوند. آقا من دلم می‌خواهد قبر شهیدم را این‌طوری تزئین کنم. یک‌دفعه می‌آیند همه این‌ها را یونیفرم می‌کند. رخت این‌ها را عوض می‌کنید. عصبانی کننده است.

نهادهای رسمی را هم مردم شکل دادند اما این نهادی که الآن دارد این کار را می‌کنند، یک‌نهاد مسخ‌شده است. این نهادها هویت مردمی داشتند؛ الآن هم کل جنگ این است که ما فردیتمان را بتوانیم در مقابل فردیت جهان شرک و کفر حفظ کنیم و فرق سلمان و ابوذر را نشان دهیم. جنگ نرم یعنی همین دیگر، من خودم باشم و مومن باشم؛ ولی غرب می‌خواهد همه را یک‌طور تعریف کند. زیرا موجوداتی که یک‌طور رفتار می‌کنند، با یک منطقی رفتار می‌کنند با یک منطقی هم می‌شود مدیریت‌شان کرد. رسانه‌های صهیونیستی این‌طوری شکل می‌دهند و تفاوت‌ها را سعی می‌کنند از بین ببرند. ولی در عالم اسلام این‌طور نیست.

اتفاقا اینجا، جای فردیت است یعنی هرکسی باخدای خودش روبرو می‌شود. امام دارد، یعنی خودش امام خود را انتخاب می‌کند. اما در غرب آن اردوگاه‌هایی که دارند در دنیا امامت می‌کنند دیگر اجازه نمی‌دهند من امامم را انتخاب کنم. انتخاب می‌کند و انتخابش را تحمیل می‌کنند ولی در منطق شیعی، آدمی آزاد است که انتخاب ‌کند و پای انتخابش می‌ایستد، پای امامش می‌ایستد و با جزئیات و فردی‌ات خودش می‌ایستد و هرکسی هم به سبک خودش، درعین‌حال که فردیت خودش را دارد جزو این جماعت است.

آن‌وقت در اوج درخشش این‌همه شهید داده است. این‌همه شهید مهم‌ترین مستندش که برای ما مانده همین مزارها و جعبه‌آینه‌هاست که از خودشان مانده و بعد همین را زدیم نابود کردیم.

ای مگس عرصه سیمرغ را باید بگویم. مادر شهید مهندسی کرده، تو چه‌کاره‌ای؟! سیمرغ او هست، او صاحب این قصه است. حالا تو باید بیایی در خدمت آن، نه اینکه یک دفعه بیایی آنجا و جرئت به خودت بدهی و تخته‌پاک‌کن بگیری و نقاشی مادر شهید را پاک‌کنی. این چه رفتاری است؟! به نظر من این از کشف حجاب هم مهم‌تر است یعنی رضاخان هم این کار را نمی‌کند. قبر عزیز مردم را یک‌دفعه بروم زیرورو کنم و عوض کنم آن‌هم عزیزی که جوان بوده، سبز بود و گرم تا افتاد، خیلی جرئت می‌خواهد، خیلی جسارت می‌خواهد که بروی و دست‌کاری کنی در یک‌ چیزی که از احساس‌شان، از ناب‌ترین لحظات‌شان آن را ایجاد کردند؛ خلاصه‌ای از همه حرف‌های انقلاب اسلامی و شهدا آنجاست. می‌خواهند پروژه بازی کنند بروند جای دیگر، اینجا جایش نیست.

در این یادداشت که در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته آمده است:

اگر در این مملکت پول هست، بیایند پیاده‌روی محلة ما را درست کنند. تا می‌گوییم یک خدماتی به مردم بدهید می‌گویند پول نیست. حالا چه‌کاری است که بروند سراغ این‌ مزارها و چه ضرورتی دارد؛ یعنی به هیچ منطق و عقلی سازگار نیست.

نمی‌دانم چه پول‌های عجیبی اینجاها خرج می‌شود. واقعاً هیچ‌کسی نیست که یقه این‌ها را بگیرد و بگوید آقا این چه پولی است، چرا داری اینجا خرج می‌کنی؟ اگر هم می‌خواهند برای شهدا خرج شود یک طرحی که فکر روی آن شده باشد، 4 تا آدم صاحب‌نظر، هنرمند، معمار حرف بزنند. می‌گویند: آقا بعضی از مادر شهدا از دنیا رفته‌اند، این قابِ بی‌صاحب‌مانده است. اما این که راهش نیست. بد‌ترین راه است که فوری صورت‌مسئله را پاک‌کنیم؛

خب این مادر شهید، این بنده خدا بی‌زبان با چقدر گریه و زاری این را درست کرده، چقدر خون‌دل خورده، حرف زده. بچه‌اش را دوست داشته داماد کند، آنجا یک حجله درست کرده است. خب چه‌کار داری می‌روی سراغ آن؟ حالا مملکت همه مشکلاتش حل‌شده و این مانده است؟! چقدر ورزشگاه و بیمارستان کم داریم؟ مریض چقدر هست. این پول‌ها از کجا می‌آید؟! رقم‌ها را دربیاورید و رسانه‌ای کنید. ببینید چه رقمی بوده است؛ خیلی پول‌دارید بروید به اسم شهدا به مردم برسید، خیلی پول‌دارید بروید به هزار تا کار دیگر برسید. باید گوش 4 نفر را بپیچانند. بالاخره جلو این‌طور کارها یک‌بار گرفته شود که آقا این طرح کجا تصویب ‌شده است؟ چه کسی تصویب کرده؟ پولش از کجا آمده؟ اگر پول هست بدهید ما برای شهدا رمان دربیاوریم. شعر دربیاوریم.

بالاخره شما یک موزه شگفت‌انگیزی را نابود کردی، یعنی موزه‌ای که خود مردم آن را ایجاد کردند. والله فقط یک‌ذره همت می‌خواست که حفظ کنند. چنین موزه‌ای اگر بخواهید ایجاد کنید باید صد هزار میلیارد تومان خرج کنید تا این ایجاد شود و نمی‌شود. آن روحی که آن مادر داغ‌دیده گذاشته و نشسته به یادش این را ایجاد کرده است. او همه وجود خودش را در این ‌یک قاب ریخته است؛ بعد با چه جرئتی به خودت اجازه می‌دهی زیر بلدوزر بگذاری. این ته تفکر ماشین زدة غرب‌زده است.

چقدر حرف در این سنگ‌ها بود، یک دایره المعارفی بود رها شده. شاه‌های قدیم روی کوه‌ها اسمشان را می‌کندند. حالا مردم ما در دوره‌ای که قدرت دستشان بود. با رای خودشان جنگیدند، برای دینشان و خودشان هم خودشان را ثبت کردند. تاریخ خودشان را روی همان سنگ‌نوشته‌ها نوشتند، احساساتشان را نوشتند، حرف‌هایشان را نوشتند. بعد یک عده از آن‌هایی که همیشه در طول تاریخ قدرت دستشان بوده است، می‌گویند؛ آقا این روایت را پاک‌کنیم و از دوباره ما بنویسم؛ این‌ها همه آدم‌های ما بوده‌اند.

بالاخره آن آدم‌ها در این متن‌ها تجلی کردند؛ یعنی این ‌یک متنی است که کولاژی از نوشته و عکس و اشیا و... دارد خلاصه‌ای از آن جهان(دیدگاه شهید) و از آن آرمان را می‌گوید و انگار یک بلدوزری نمی‌خواهد این بماند. بالاخره در آن کولاژ همه‌چیز هست. عواطف انسانی و عشق‌ها هست. نسبتشان با دین است، با ولایت است. تیپ‌شان هست. یکی سیبل کلفت است، یکی تراشیده است. یکی کوچولو است، یکی بزرگ است. الان همه یک‌مشت سنگ بی‌هویت است. این‌ها همه به نفع یک بلدوزری هضم شدند؟!  این‌ها همه‌‌شان حرف‌اند، همه‌شان وجودند. البته آن بلدوزر له خواهد شد. برکت خون شهدا کار خودش را می‌کند. ولی این اتفاق یک‌جور هتک حیثیت است. مثل کشف حجاب می‌ماند. که همه باید یک لباس و یک دست شوند. آقا من دلم می‌خواهد قبر شهیدم را این‌طوری تزئین کنم. یک‌دفعه می‌آیند همه این‌ها را یونیفرم می‌کند. رخت این‌ها را عوض می‌کنید. عصبانی کننده است.

نهادهای رسمی را هم مردم شکل دادند اما این نهادی که الآن دارد این کار را می‌کنند، یک‌نهاد مسخ‌شده است. این نهادها هویت مردمی داشتند؛ الآن هم کل جنگ این است که ما فردیتمان را بتوانیم در مقابل فردیت جهان شرک و کفر حفظ کنیم و فرق سلمان و ابوذر را نشان دهیم. جنگ نرم یعنی همین دیگر، من خودم باشم و مومن باشم؛ ولی غرب می‌خواهد همه را یک‌طور تعریف کند. زیرا موجوداتی که یک‌طور رفتار می‌کنند، با یک منطقی رفتار می‌کنند با یک منطقی هم می‌شود مدیریت‌شان کرد. رسانه‌های صهیونیستی این‌طوری شکل می‌دهند و تفاوت‌ها را سعی می‌کنند از بین ببرند. ولی در عالم اسلام این‌طور نیست.

اتفاقا اینجا، جای فردیت است یعنی هرکسی باخدای خودش روبرو می‌شود. امام دارد، یعنی خودش امام خود را انتخاب می‌کند. اما در غرب آن اردوگاه‌هایی که دارند در دنیا امامت می‌کنند دیگر اجازه نمی‌دهند من امامم را انتخاب کنم. انتخاب می‌کند و انتخابش را تحمیل می‌کنند ولی در منطق شیعی، آدمی آزاد است که انتخاب ‌کند و پای انتخابش می‌ایستد، پای امامش می‌ایستد و با جزئیات و فردی‌ات خودش می‌ایستد و هرکسی هم به سبک خودش، درعین‌حال که فردیت خودش را دارد جزو این جماعت است.

آن‌وقت در اوج درخشش این‌همه شهید داده است. این‌همه شهید مهم‌ترین مستندش که برای ما مانده همین مزارها و جعبه‌آینه‌هاست که از خودشان مانده و بعد همین را زدیم نابود کردیم.

ای مگس عرصه سیمرغ را باید بگویم. مادر شهید مهندسی کرده، تو چه‌کاره‌ای؟! سیمرغ او هست، او صاحب این قصه است. حالا تو باید بیایی در خدمت آن، نه اینکه یک دفعه بیایی آنجا و جرئت به خودت بدهی و تخته‌پاک‌کن بگیری و نقاشی مادر شهید را پاک‌کنی. این چه رفتاری است؟! به نظر من این از کشف حجاب هم مهم‌تر است یعنی رضاخان هم این کار را نمی‌کند. قبر عزیز مردم را یک‌دفعه بروم زیرورو کنم و عوض کنم آن‌هم عزیزی که جوان بوده، سبز بود و گرم تا افتاد، خیلی جرئت می‌خواهد، خیلی جسارت می‌خواهد که بروی و دست‌کاری کنی در یک‌ چیزی که از احساس‌شان، از ناب‌ترین لحظات‌شان آن را ایجاد کردند؛ خلاصه‌ای از همه حرف‌های انقلاب اسلامی و شهدا آنجاست. می‌خواهند پروژه بازی کنند بروند جای دیگر، اینجا جایش نیست.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار