شهدای ایران shohadayeiran.com

كمرش نه از سختي روزگار بلكه از فراق دوري پسرانش خميده شده است. به صورتش كه نگاه مي‌كنم جواني از دست رفته را ميان خط و خطوط عميق چهره‌اش مي‌بينم.
شهدای ایران: به گزارش جوان، از همان لحظه‌اي كه قرار شد مهمانِ خانه پر مهر «صديقه محمدي‌زاده» مادر سه شهيد و يك جانباز سال‌هاي جنگ شويم، مدام اين فكر در سرم مي‌چرخيد كه اين مادر، از شهادت فرزند اول تا جانبازي  و شهادت ديگر فرزندانش چه كشيده است. بي‌قرار بودم تا هر چه زودتر او را ببينم. ذوقي وصف‌ناپذير براي نقل خاطراتش و صحبت‌هايش در قالب اين گزارش داشتم.
كمرش نه از سختي روزگار بلكه از فراق دوري پسرانش خميده شده است. به صورتش كه نگاه مي‌كنم جواني از دست رفته را ميان خط و خطوط عميق چهره‌اش مي‌بينم. فضاي ساده خانه شهيد پر از صميميت و مهرباني است؛ با آنكه مريض‌احوال است، لبخندي از مهر در گوشه لبانش نقش بسته و از خاطراتي مي‌گويد كه هميشه برايش تازگي دارد. خاطراتي كه هنوز بوي كهنگي نمي‌دهند و در غبار زمان محو نمي‌شوند. خاطرات مادر شهيد تمام‌نشدني است و من مي‌خواهم ساعت‌ها پاي صحبت‌هايش بنشينم و او از عشق و علاقه مادرانه‌اش به عزيز دردانه‌هايش بگويد. در اثناي همكلامي، گوهرشاد بختياري خواهر شهيدان نيز دقايقي با ما به گفت‌وگو مي‌نشيند.
 مخالفتي با رفتن بچه‌ها نداشتم
با حبابي از غم و حسرت كه در چشمانش مي‌درخشد، مي‌گويد: «وقتي سريال كيميا را مي‌ديدم سال‌هاي جنگ برايم تداعي مي‌شد. در ابتداي جنگ همه مي‌رفتند. چه آنهايي كه مي‌توانستند اسلحه به دست بگيرند و چه آنهايي كه بلد نبودند. بيشتر مردم براي آنكه ناموسشان به دست دشمن نيفتد مجبور به جنگ بودند.» با لهجه شيرين آباداني ادامه مي‌دهد: «تانك‌ها به آبادان و خرمشهر آمده بودند و ديگر امنيتي نداشتيم. از همسرم خواستم تا براي حفظ جان بچه‌ها به بندر ماهشهر برويم. وقتي به آنجا رفتيم آبادان محاصره و درگيري‌هاي مسلحانه و نبرد تن به تن به خانه‌ها كشيده شده بود.»  پس از گذشت يك سال از جنگ، تاريخ ايران با آغاز دهه 60 وارد فراز و نشيب سال‌هاي مقاومت و پايداري مي‌شود.
شهرهاي جنوب كشور، درگير نبردهاي تن به تن مي‌شوند و دلاورمردان ايراني براي دفاع از ناموس كشور بي‌محابا خودشان را به جبهه‌ها مي‌رساندند. شرايط بحراني سال‌هاي جنگ مانع مخالفت خانواده‌ها با عزيمت جوانان و نوجوانانشان به جبهه‌هاي نبرد مي‌شود. دليرزنان جنوب كشور هم پا به پاي مردان اسلحه در دست مي‌گيرند تا از حريم شهرهايشان دفاع كنند، نفس‌هاي آبادان و خرمشهر ديگر به شماره افتاده بود: «مخالفتي با رفتن بچه‌ها نداشتم. اگر بچه‌هاي ما نمي‌رفتند، مردم به راحتي زندگي مي‌كردند؟ در آن سال‌ها مردم همه سختي‌ها را به جان خريدند تا ناموسمان دست دشمن نيفتد و دينمان پايمال نشود.»
  مادرسر مزارم گريه نكن
از سال 59 تا سال 60 بيشتر از يك سال طول نمي‌كشد كه خانواده بختياري داغ سه فرزند را يكي پس از ديگري متحمل مي‌شود. يك ماه به آغاز جنگ «محمدابراهيم بختياري» يكي از پسران صديقه‌خانم همزمان با شب شهادت مولاي متقيان حضرت علي (ع) در درگيري مسلحانه با قاچاقچيان مواد مخدر به شهادت مي‌رسد و پس از او «محمدحسين» فرزند ديگرش در حصر آبادان و منطقه كوي ذوالفقاريه به شدت مجروح مي‌شود كه اكنون سال‌هاست با تركش‌هاي به يادگار مانده از زمان جنگ زندگي مي‌كند. « احمدحسين» و «علي‌حسين» دو فرزند ديگرش هم يكي پس از ديگري به شهادت مي‌رسند.
ذره‌اي پشيماني در چشمان اين مادر شهيد نمي‌بيني و با افتخار از فرزندان شهيدش مي‌گويد كه براي پاسداري از اين مرز و بوم چگونه به تعلقات دنيوي پشت پا زدند و در اوج جواني راهشان را اينگونه انتخاب كردند كه همدمشان توپ و تانك و گلوله سرخ باشد. از بني‌صدر به تلخي ياد مي‌كند: «فكر مي‌كنم بيستم مهرماه بود كه به آبادان آمد. با آمدنش مردم شهرهاي جنوب خوشحال شدند اما اميدواري مردم خيلي زود به نااميدي تبديل شد. چراكه نيروهاي زيادي از سوي رئيس‌جمهور وقت به جبهه‌ها فرستاده نشد و تنها صفي از بچه‌هاي 17 ، 18 ساله در شهرهاي مرزي مقاومت مي‌كردند. بچه‌هايي مثل فرزندان من كه به عمر خود اسلحه نديده بودند.»
مادر قاب عكس سه فرزند شهيدش را در آغوش مي‌گيرد. از او مي‌پرسيم كدام يك از پسرانش شيطنت بيشتري داشت، اشاره به عكس فرزند كوچك‌ترش علي‌محمد مي‌كند و با خنده مي‌گويد: «پسر آخرم، علي‌محمد خيلي شيطون بود.» چادرش را روي قاب عكس مي‌كشد تا اندك غبار روي آن را پاك كند نگاهش به عكس احمدحسين مي‌افتد: «قبل از شهادت يك روز پيشم آمد و از من خواست اگر شهيد شد بر سر پيكرش گريه نكنم و بخندم.» بغض گلويش را مي‌گيرد و چشم‌هاي خيسش را زير چادر پنهان مي‌كند و به زور حرف‌هايش را بريده بريده ادامه مي‌دهد: «داغ داشتم و مي‌سوختم، وقتي پيكرش را آوردند اما وقتي ياد حرف‌هايش افتادم بالاي سرش خنديدم....»
 سال‌هاي بعد از جنگ
همسر صديقه خانم و پدر شهدا در دهه 70 فوت مي‌كند و خانواده بختياري كوچك‌تر مي‌شود. حالا ديگر نگاه ديگر فرزندان خانواده به مادري دوخته شده كه بايد بار سنگين مسئوليت خانه را به تنهايي به دوش بكشد.
مادر سختي‌ها و غصه‌ها را به جان مي‌خرد تا غم يتيمي، فرزندانش را آزار ندهد. حالا مي‌فهمم كه چرا گونه‌هايش با اين همه درد‌ تر نشد! آخر او در اين سال‌ها به خوبي آموخته كه در برابر سختي‌هاي زندگي چگونه قد علم كند....
ضربات روحي اين خانواده با شهادت پسرعمويي كه حكم يكي ديگر از فرزندان خانواده بختياري را داشته، بيشتر مي‌شود. جوان 17 ساله‌اي كه به همراه ديگر برادران رزمنده‌اش براي پاسداري از كشور با انفجار خمپاره‌اي نزديك مسجد آبادان به شهادت مي‌رسد. خاطر اين شهيد به قدري عزيز است كه يادآوري لحظه شهادت، احساسات مادرانه صديقه‌خانم را به اوج غم مي‌رساند. آنقدر كه ديگر بغضش را پنهان نمي‌كند و براي مدتي باران چشمانش فضاي خانه را دربرمي‌گيرد.
 برخي نسبت به خانواده شهدا نگرش منفي دارند
گوهرشاد بختياري، خواهر شهيدان هم دقايقي با ما همكلام مي‌شود. با گله از بعضي نگاه‌هاي مردم نسبت به خانواده شهدا مي‌گويد: «آسيب روحي كه مادران و پدران ما خوردند و لطمه‌هاي روحي ما در نوجواني با هيچ چيز جبران نمي‌شود.»
با سينه‌اي پر از درد ادامه مي‌دهد: «چند سال پيش در جهاد كشاورزي جشنواره‌اي براي شهدا گذاشتند كه با هدايايي از خانواده‌ها قدرداني كردند. اگر بدانيد كه براي اين هديه‌ها چه حرف‌هايي كه از همكاران نشنيدم!... خدا شانس بده، خوش به حالتون و... خجالت مي‌كشم از بيان اينكه براي يك ظرف ميوه‌خوري اين حرف‌ها را شنيدم كه همان جا آن را به يكي از خدماتي‌ها بخشيدم...
در دنيا به خانواده‌هاي آسيب‌ديده در جنگ هنوز هم كمك مي‌كنند، منظورم كمك‌هايي است كه مي‌خواهند به نوعي جبران آلام و دردهاي اين خانواده‌ها باشد، متأسفانه در اينجا بعضي از افراد نگرش‌هاي منفي نظير اينكه به خانواده‌هاي شهيد امكانات و رفاه تعلق مي‌گيرد، را دارند.»
 تندروي جوانان را جذب نمي‌كند
از خواهر شهدا از زمان حال مي‌پرسم، اينكه بسياري از ارزش‌هاي گذشته اكنون به ضد‌ارزش تبديل شده و جامعه امروز تفاوت‌هاي بسياري با سال‌هاي جنگ كرده است.
گوهرشاد بختياري پاسخ مي‌دهد «يك سري دست‌هاي ناپاك به هم گره خورده و روي اعتقاد و ايمان جوانان كار مي‌كنند تا جوشش ديني از بين برود اما به هر حال هر زماني براي خودش شرايطي را مي‌طلبد. مردم آن دوره به نيت امام(ره) و انقلاب و اسلام جلو رفتند و نگذاشتند ذره‌اي از خاك ميهن‌مان به دست دشمن بيفتد.  ارزش‌هايي كه امروز تبديل به ضد ارزش شده ناراحت‌كننده است اما نمي‌توانيم تندروي كنيم. بعد از انقلاب حكومت ما تبديل به حكومتي ديني شد كه يك‌سري مسائل را تحت‌الشعاع قرار داد.
جا دارد تا معيارهاي ديني ما تعديل شود اگر با تندروي باشد قطعاً جوانان نمي‌پذيرند. بايد براي حفظ ياد شهدا و يادآوري اهداف آنها حركتي كنيم كه جوانان امروز و آيندگان درك كنند كه شهيدان براي حفظ چه آرمان‌هايي پا در ميدان جنگ گذاشتند. البته جاي شكرش باقي است كه كماكان حرمت شهدا در مملكت حفظ مي‌شود و مردم قدردان شهيدان هستند و خداي نكرده به مرحله‌اي نرسيديم كه به شهدا بي‌حرمتي شود اما اگر اين حركت‌ها را شما به عنوان رسانه‌هاي جمعي انجام ندهيد چگونه راه شهدا و اهدافشان براي مردم بازگو و به منصه ظهور ادبي كشيده شود؟
چگونگي بيان اين مطالب مهم است؛ عشقي كه مردم را به جبهه‌ها مي‌كشاند جدا از دفاع از خاك، امام(ره) و انقلاب بود. همه بر حفظ نظام معتقديم، بايد شرايط آن زمان، اكنون و آينده حفظ شود تا به تعادل برسيم.»
 مادر شهيدان ساكت گوشه‌اي نشسته و از او مي‌خواهيم اگر درخواستي از مسئولان دارد بگويد تا تريبونش باشيم. مادر تنها يك جمله مي‌گويد: «فقط مسئولان درست عمل كنند. من ديگر درخواستي ندارم!» طبق گفته خواهر شهدا چند باري سردار احمدي‌مقدم، دكتر قاليباف، شهرداران منطقه، مسئولان سپاه و نيروي انتظامي به خانواده بختياري سرزده‌اند تا مشكلات آنها را رفع كنند اما عزت نفس مادر شهيد نمي‌گذارد تا مشكلي را بازگو كنند: «اگر سر بي‌شام به زمين بگذارم هيچ وقت نمي‌گويم مشكلي دارم!»
 شهيد محمدابراهيم بختياري
ولادت: 1338/ شهادت:1359 مصادف با شب 21 ماه رمضان يك ماه قبل از جنگ/ محل شهادت: آبادان در درگيري با قاچاقچيان مواد مخدر
  شهيد احمد‌حسين بختياري
ولادت:1339/شهادت:1359/محل شهادت: خرمشهر
  شهيد علي‌حسين بختياري
ولادت:1341/شهادت: 1360/محل شهادت: آبادان
  جانباز محمدحسين بختياري
جانباز 40 درصد/متولد:1337/محل مجروحيت: كوي ذوالفقاريه آبادان در حصر آبادان/مجروحيت: چشم و تركش‌هاي باقيمانده در بدن/مسئوليت: توپ 106
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار