شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۲۵۵۹۶
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۵۰
سردار سرتیپ علی‌اصغر گرجی‌زاده، آزاده دوران دفاع مقدس خاطرات جالبی را از دوران اسارت در زندان الرشید بغداد و روز بازگشت به میهن بیان کرد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از جماران، وی که کتاب خاطرات خود با عنوان «زندان الرشید» را منتشر کرده است، فرماندهی جزایر مجنون را به عهده داشت و در تاریخ ۴/ ۴/ ۶۷ در آخرین ماه‌های جنگ تحمیلی با سقوط قرارگاه، هدف هلی‌برن عراقی‌ها قرار گرفت.

او به همراه سردار علی هاشمی موفق شد به نیزارهای جزیره مجنون بگریزد ولی کمی بعد علی هاشمی شهید شد و سردار گرجی‌زاده نیز پس از ۳۰ ساعت مخفی‌شدن به اسارت عراقی‌ها درآمد.

گرجی‌زاده پس از اسارت، به مدت چهارماه فرماندهی خود بر ستاد قرارگاه سپاه ششم را از عراقی‌ها مخفی کرد اما لو رفت که در پی آن مورد بدترین و وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفت. عراقی‌ها او را به «زندان الرشید» که مخوف‌ترین زندان عراقی‌ها بود منتقل کردند و چند سال اسارت خود را در این زندان به سر برد.

روایت نحوه شهادت شهید علی هاشمی یکی از بخش‌های جالب خاطرات وی است؛ چرا که در آخرین لحظات زندگی سردار هاشمی حضور داشته و خود شاهد نحوه شهادت وی بوده است.

سردار گرجی‌زاده هم‌اکنون فرمانده حفاظت سپاه است و با حفظ سمت، فرماندهی سپاه حفاظت انصارالمهدی (عج) - نیروی حفاظت از مسئولان، شخصیت‌ها و اماکن حساس نظام - را بر عهده دارد.

وی در پاسخ به سوالی در خصوص شخصیت عظیم امام خمینی (س)، اظهار کرد: از امام گفتن و صحبت کردن در خصوص شخصیت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران خیلی وقت و فکر می‌طلبد اما بدون فکر قبلی می‌توان به طور خلاصه گفت که ما پاسداران، امام را نمونه مجسم اهل بیت (ع) در زمان خودمان می‌دانستیم و لذا از بدو عضویت در سپاه عشق و علاقه ویژه‌ای به امام داشتیم.

وی افزود: ما بچه خوزستان بودیم و امام در قم بود و هنوز در تهران مستقر نشده بودند. یادم هست اگر نخواهم اغراق کنم حداقل دو هفته یک بار با سختی و به وسیله قطار فقط به قم می‌آمدیم و جلوی بیت آیت‌الله یزدی که امام آنجا مستقر بود می‌رفتیم. از صبح زود، مثل کسانی که دنبال یک کار واجب و مهم هستند و می‌خواهند نوبت از دستشان نرود، می‌ایستادیم. امام معمولا حدود ساعت ۸ صبح می‌آمد و از بالای بام دستی تکان می‌داد. چون جوان و کنجکاو بودیم وقتی می‌دیدیم که طول می‌کشید، همه با هم شروع به شعار دادن می‌کردیم که «ما منتظر خمینی هستیم». بعد کسانی که در دفتر و بیت بودند می‌گفتند که امام خواب یا خسته است، لااقل شعار ندهید. چون معمولا امام تمام شب را بیدار می‌ماند. ولی ما دوباره می‌گفتیم که «ما منتظر خمینی هستیم». یک بار که امام دست تکان داد و جمعیت را دید، من خیلی نزدیک بودم. به چشمان امام خیره شدم، دیدم  آثار اینکه امام نخوابیده و خیلی خسته است در چشم ایشان وجود دارد ولی به احترام این شعارها آمده که این جمعیت معطل نشوند.

گرجی‌زاده همچنین به روایت خاطره‌ای جالب از دوران اسارت خود در زندان الرشید بغداد پرداخت و گفت: خاطره جالبی که می‌توانم بگویم متعلق به وقتی است که خبر بسیار بسیار تلخ رحلت امام را شنیدیم. آن موقع ما در زندانی در بغداد به  نام «زندان الرشید» بودیم و وقتی این خبر را شنیدیم دوست داشتیم فریاد بزنیم، بر سرمان بزنیم و عزاداری کنیم. شاید تنها عاملی که باعث شد ما این کار را نکنیم این بود که عراقی‌ها می‌گفتند از کجا متوجه این خبر شدید و ما هم نمی‌خواستیم عراقی‌ها توجهشان جلب شود که ما یک رادیوی مخفی داریم و اخبار را گوش می‌دهیم. بسیار روز تلخی بود. ما در جایی نبودیم که تعداد کثیری آزاده آنجا باشند. مکانی که بودیم، کلا پنج نفر اسیر و تعداد زیادی زندانی عراقی در آنجا بودند ولی به سهم خودمان از فردا به مدت یک هفته شروع به قرائت قرآن با صدای بلند کردیم و با یک ابتکار با خمیرهای اضافی نان ساندویچی، حلوا درست کردیم و حلوا به عراقی‌ها هم می‌دادیم و یک دل سیر هم از روز بعد گریه می‌کردیم. چون عراقی‌ها فهمیده بودند و روزنامه‌های آنها نوشته بودند.

وی با بیان اینکه عشق و علاقه بچه‌های انقلاب مخصوصا بچه‌های بسیج و سپاه به امام واقعا مثال‌زدنی است و انتهای این عشق و حد اعلای آن را در روزی که آزاد شدیم دیدیم، افزود: واقعا صحنه عجیبی بود. البته ما روزی آزاد شدیم که شاید حدود ۵۰ روز یا کمتر از آزادی آزادگان گذشته بود یعنی اکثریت مطلق آزادگان به حرم امام آمده بودند. ما سری آخر بودیم. واقعا برای من غیر قابل توصیف است. یعنی وقتی وارد مکانی که مسقف کرده بودند شدیم (هنوز حرم امام اوضاع امروز را نداشت) می‌شود گفت که هیچ کس روی دست و پایش نبود. همه زمین افتادند. عده‌ای بی‌هوش شدند و آنقدر گریه می‌کردند که کسی حتی به آنها نزدیک نمی‌شد که بخواهد آنها را منع کند. دقایق خیلی طولانی، شاید نیم ساعت، بچه‌ها با ضریح موقتی که بود راز و نیاز می‌کردند، فریاد می‌زدند و به طریقی دلشان را خالی کردند. مثل اینکه دوباره آمدند امام را در جماران ببینند.

گرجی‌زاده یادآور شد: آن روز هم یک تلخی داشت و هم البته یک شیرینی؛ چون بعد سال‌ها اسارت مثل این بود که ما آمدیم رهبرمان را ببینیم اما رهبری که الان در آرامگاهش خوابیده است. درود بر امام عزیزمان که بر قلب‌ها حکومت می‌کرد، نه بر جسم‌ها. فکر می‌کنیم این امام به این دلیل امام شد که نمونه مجسم‌شده امام معصوم بود. چون خصوصیات امام معصوم در ایشان بروز کرده بود، این عشق هم طبیعتا در مردم بروز پیدا کرده بود.

فرمانده حفاظت سپاه و سپاه حفاظت انصارالمهدی (عج) در پایان در خصوص مأموریت‌ها و وظایف این نهاد گفت: در یک کلام ما مسئولیت امنیت پروازهای جمهوری اسلامی ایران و همچنین امنیت شخصیت‌ها و اماکن مهم نظام را بر عهده داریم. این کار شاید مهم‌ترین سختی‌اش این باشد که تا حادثه ای پیش نیامده کسی قدر این کار را نمی‌داند. اگر هم حادثه‌ای پیش آمد ممکن است انتقاد شود و فرضا بگویند که اینها کجا هستند؟ شاید همین مظلومیت و سختی برای اهمیت کار ما بس باشد.

وی با بیان اینکه ما شهدای عزیزی را تقدیم کرده‌ایم تا توانسته‌ایم حرفه‌ای‌بودن خودمان را کسب و امنیت را در این دو بعدی که به عهده ماست تأمین کنیم، گفت: جمهوری اسلامی الان بالاترین استاندارد امنیت را در زمینه حفاظت هواپیمایی (پرواز) و حفاظت شخصیت‌ها دارد؛ آن هم نه با مدلی که کشورهای دیگر انجام می‌دهند. حفاظت کشورهای دیگر خشن و معمولا غیر انسانی است، در حالی که حفاظت ما حفاظتی با آیتم‌های اخلاقی، انسانی و  مردمی است. این خیلی کار سختی است که حفاظت هم بتواند جان افراد یا اماکن را حفظ کند و هم بتواند آیتم‌های اخلاقی و انسانی را رعایت کند.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار