شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۲۴۲۴۲
تاریخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۴۵
گاهی می گویند: ما چون نمی توانیم بهتر از این عمل کنیم می گذاشتیم همان حکومت شاه باشد و هرچه می خواهد بشود تا خود امام زمان (عج) بیاید و اصلاح کند! چطور شما برای کارهای خودتان صبر نمی کنید تا امام زمان (عج) تشریف بیاورد؟چرا برای تصرف در اموال امام صبر نمی کنید تا امام زمان بیاید؟! این همه سهم امام هایی که در طول عمرتان مصرف کردید،چرا احتیاط نکردید که شاید امام زمان راضی نباشد؟
شهدای ایران:  علامه مصباح یزدی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران همچون گذشته در سپهر سیاست بود و سیاست را با دیانت عجین نموده بود.وی در صحنه های مختلفی در دفاع از حکومت اسلامی،ولایت فقیه،راه و اهداف امام،نقد مکاتب غیراسلامی و همچنین نقد به گروه های تحجر دینی پیش گام بود.ایشان در اوج خفتگان رضا شاهی تا سال های پیروزی هیچ گاه دست از مبارزه برنداشت.وقتی که انقلاب پیروز شد ایشان همواره پای ولایت فقیه و اوامر حضرت امام خمینی ره بود و هیچ گاه دست از وظیفه و تکلیف شرعی خود برنداشت.

آیت الله مصباح یزدی در سن 23 سالگی به درجه اجتهاد رسیده بود و در حوزه ی فلسفه و کلام تا اصول و فقه و همچنین علوم جدید تسلط داشت و از وی معجونی برای قوت نظری انقلاب اسلامی ساخته بود. آیت الله با اعتقاد به اینکه لبّ این انقلاب، فرهنگ هست و ارزش ها و باورهای اسلامی اساس آن را تشکیل می دهد در بخش تئوریک و معرفتی این انقلاب تلاش های فراوانی نمود اما از متن سیاست هم دوری نکرد چرا که در اسلام سیاست از دیانت جدا نبوده و نیست.

به گزارش رجانیوز به نقل از صابر، اما مخالفان آیت الله مصباح با بی انصافی تمام که دور از فهم و عملکرد آنان هم نیست خدمات آیت الله مصباح را همواره نادیده گرفته و سعی در نفی ایشان داشته اند. از جمله اتهامات به آیت الله مصباح این است که ایشان در زمان حیات امام خمینی ره کجا بوده؟چرا از ولایت فقیه دفاع نکرده؟
 
 
حال جهت تبیین دروغ و تهمت این جناح فکری که مخالفان خود را تکفیر می کنند به چند سخنرانی آیت الله مصباح یزدی در دهه 60 در دفاع از ولایت فقیه،حضرت امام خمینی ره،نقد اندیشه های انحرافی انجمن حجتیه و...اشاره می کنم و در زمان دیگر مبسوط به آن می پردازم:

آیت الله مصباح یزدی در آخرین جلسه ی سال تحصیلی 1363-1364 در موسسه ی «در راه حق» که مدیریت آن با آیت الله محسن خرازی و آیت الله رضا استادی و با همکاری آیات مکارم شیرازی،نوری همدانی،مظاهری،محمد یزدی،شبیری زنجانی،احمدی میانجی،محمدی گیلانی،حاج سید مهدی روحانی و...بود،به سخنان مهمی در زمینه ولایت فقیه و امام خمینی و نقد گروه هایی چون «انجمن حجتیه» پرداختند که آن زمان روزنامه اطلاعات آن را منتشر نمود.ایشان در آن جلسه فرمودند:

« یکی از بزرگترین نعمت هایی که در این زمان باید به آن توجه داشته باشیم نعمت این نظام عظیم اسلامی است که خدا به ما عطا فرموده است و چقدر واقعا جای شرمساری است که کسانی این نعمت را ندیده بگیرند و به اهمیت این نعمت عُظمی که خدا به ما مرحمت فرموده توجه نکنند و یا حتی درصدد تحقیر و کاستن قدر این نعمت بربیایند.من نمی خواهم از شخص یا گروه خاصی انتقاد کنم.با کسی حساب خورده ای نداریم،ولی منطقاً نمی فهمم بر چه اساسی به خودشان اجازه می دهند در برابر این نعمت عظیم الهی،موضع گیری کنند.ممکن است دستاویزهایی از قبیل کمبودهایی که وجود دارد و یا در اثر جنگ پیش آمده،داشته باشند؛از ایشان سوال می شود که بینکم و بین الله اگر در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام بودید و آن شرایط را داشتید آیا ملاک برای این انتقادها در آن زمان بود؟

آن وقتی که مسلمانان ها در حال جنگ،هر چند نفر یک دانه خرما می خوردند آیا وضعشان از ما بهتر بود؟آن وقتی که هنوز از یک جنگی برنگشته بودند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اعلام می کردند آماده شوید برای جنگ دیگری،آسایش شان از ما بیشتر بود؟ آن وقتی که در آن بیابان های چند صد فرسخی خشک و «لم یزرع» می بایست از مدینه تا تبوک حرکت بکنند و یک مشت مردم محروم در مقابل رومی ها بروند و بجنگند که هم از نظر عِدّه و هم از نظر عُدّه بر آنها برتری داشتند،اگر در آن زمان بودند چه می گفتند؟ آیا غیر از حرفی که منافقین آن زمان می زدند اینها می گفتند؟ ما این سوال را مطرح می کنیم ولی نمی خواهیم به ما جواب بدهند و خودشان فکر کنند و به خودشان جواب دهند. اگر اینها جای اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل بودند و خودشان را مواجه می دیدند با کسانی مثل زبیر که پسر عمه ی پیغمبر صلی الله علیه و آله است و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بارها از او تجلیل و از شمشیر او تعریف کرده اند که چقدر خدمت به اسلام کرده است و می خواستند به روی او شمشیر بکشند چه می کردند؟ آیا شمشیر کشیدن به روی زیبر مشکل تر است یا به روی صدام؟ممکن است بگویند آن وقت ما اطمینان داشتیم که پیغمبر و امیرالمؤمنین علیه السلام معصوم هستند،دیگر چاره ای نداشتیم،هر چه می گفتند قبول می کردیم،حالا چنین اطمینانی نداریم.
 

اولاً؛آنچه الان به برکت علما و زحماتی که کشیده اند و مقام عصمت ایشان برای ما روشن شده سابقاً اینقدر روشن نبوده است.حتی در زمان ائمه ی اطهار و برای فرزندان امام ها هم این مطالب به این حد واضح نبوده است.مومن طاق یا حضرت زید بن علی بن الحسین درباره ی امامت مباحثه می کرد و به حسب روایت به مومن طاق می گوید:اگر مطلب چنین است که تو می گویی چرا پدر من با آن محبتی که به من داشت،به من نفرموده که تو باید بعداً اطاعت از بردارت [امام باقر علیه السلام] بکنی؟جواب می دهد که:«شفقةً علیک» آن هم برای این بود که به تو علاقه داشت.می ترسید که اگر بگوید،مخالفت کنی و کافر شوی! حالا برای ما راحت است.مایه ای ندارد که بگوییم همه ی ائمه معصوم بودند و هرچه ایشان بگویند اطاعتشان واجب است.چون ضرری که به ما نمی زند.خیلی زود می پذیریم اما آن کسی که به او می گوید:«شمشیر بکش به روی پدرت یا پسرت» برایش به این آسانی قابل قبول نیست،می گوید شاید اشتباه می کند.مگر اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام که در جنگ صفین به روی خود امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیر کشیدند؛از شعیانشان نبودند؟آمدند که بفرست مالک اشتر برگردد و الا خودت را می کشیم! ما به جنگ قرآن نمی رویم! آیا اگر این افراد جای آنها بودند بهتر از آنها بودند؟

ثانیاً؛همان حجیّتی که نظر ولی فقیه در سایر جاها دارد در اینجا هم دارد.اگر ما مشاجره یا دعوایی داشته باشیم و فقیهی برای ما قضاوت کند آیا اخذ نمی کنیم؟ و می گوییم که علم غیب ندارد،شاید اشتباه کند!اگر حجت ظاهری در آنجا هست در اینجا هم هست. یک سوال دیگر هم از ایشان دارم که پیش خودشان فکر کنند و به خودشان جواب دهند: اگر در زمان رژیم شاه به شماها (مخصوصا آن آخوندهایی که این حرف ها را می زنند) یک صدم آنچه امروز در سایه ی این نظام،آبرو و عزّت پیدا کرده اید،اگر شاه یک صدم این را به شما می داد وظیفه ی شرعی خودتان نمی دانستید که از شاه ترویج بکنید؟ با مختصر احترامی که گاهی از روحانیت و اسلام به خاطر مقاصد خودش می کرد،عده ای وظیفه ی خودشان می دانستند که از «شاهنشاه اسلام پناه!» ترویج کنند.و می گفتند یک کشور شیعه داریم،یک پرچمدار شیعه داریم! آیا نظام اسلامی امروز به اندازه ی شاه طرفدار شیعه نیست؟! شما در تاریخ کجا سراغ دارید که بعد از امام معصوم یک فردی برای اسلام و برای تشیّع این همه مایه ی برکت شده باشد؟سراسر تاریخ را بگردید یک نمونه به ما نشان دهید.یکی از آرزوهایی که در دل هر روحانی در بیست سال قبل (سال 43-44) وجود داشت این بود که یک وقتی مرجع تقلید ما بتواند یک اثری در دستگاه حکومت بگذارد.هیچ وقت به خاطرشان خطور نمی کرد که مرجع تقلید در رأس حکومت قرار بگیرد.

آرزو داشتند که مرجعیت شیعه طوری باشد که اگر یک وقت خواهشی از شاه بکند،شاه قبول کند.این نهایت آرزوهایشان بود! اکنون این حکومت،این همه خدمات برای شیعه می کند،زیر لوای یک روحانی (حضرت امام خمینی ره) این بزرگ ترین افتخار برای روحانیت در طول تاریخ است که این چنین شخصی توانسته چنین انقلابی را به وجود بیاورد.آیا این آبرو برای شما نیست؟آیا اگر شما رأس حکومت قرار می گرفتید،بهتر از این عمل می کردید؟یا ترجیح می دادید که همان حکومت شاه باشد؟! گاهی می گویند: ما چون نمی توانیم بهتر از این عمل کنیم می گذاشتیم همان حکومت شاه باشد و هرچه می خواهد بشود تا خود امام زمان (عج) بیاید و اصلاح کند! چطور شما برای کارهای خودتان صبر نمی کنید تا امام زمان (عج) تشریف بیاورد؟چرا برای تصرف در اموال امام صبر نمی کنید تا امام زمان بیاید؟! این همه سهم امام هایی که در طول عمرتان مصرف کردید،چرا احتیاط نکردید که شاید امام زمان راضی نباشد؟مگر گرفتن سهم امام علیه السلام از شئون امامت و حکومت نیست؟آیا وجوب امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از کیان اسلامی و حقوق مسلمین را هم مشروط به آمدن امام زمان می دانید؟!

خدای متعال ان شاءالله دل های ما را نورانی کند،از هواهای نفسانی پاک کند،بصیرت کافی به ما مرحمت کند که نعمت های مادی و معنوی خودش را بهتر بشناسیم و در صدد شکرگزاری آنها براییم».(روزنامه اطلاعات،28 اردیبهشت ماه 1364)

*رجانیوز
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار