شهدای ایران shohadayeiran.com

یکی از محورهایی که برای اجرای این تاکتیک مدنظر فرماندهان عراقی قرار گرفت محور استراتژیک فکه بود. سپاه مأموریتی را به لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) داد که باید هرچه سریع‌تر عملیات کنید و دشمن را از این منطقه عقب بزنید.
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم، مجموعه کتاب‌های «قطعه‌ای از آسمان» که به همت سازمان ادبی و هنری دفاع مقدس تألیف شده است شناسنامه‌ای برای تمام مناطق عملیاتی جنوب کشور است که برای تحقق فرمایشات مقام معظم رهبری در خصوص شناسنامه‌دار کردن مناطق و یادمان‌ها به نگارش در آمده است. این مجموعه از همکاری گروه‌های مختلفی از ستاد مرکزی راهیان نور و سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس تهیه شده است.

مجموعه «قطعه‌ای از آسمان» یادمان‌های مختلف دفاع مقدس در مناطق عملیاتی جنوب کشور مانند اروند رود، فکه، طلائیه، شرهانی، شلمچه، پاسگاه زید، عملیات‌هایی مانند کربلای4، کربلای5، عملیات رمضان، خیبر، فتح‌المبین و... را با تمام جزئیات و اتفاقاتی که در آن افتاده در این 22 جلد  با روایتی ادبی، اطلاعات تاریخی و مستندی را به مخاطب ارائه می‌کند تا نوعی معرفی‌نامه جامع و کامل از مناطق عملیاتی جنوب کشور باشد.

گلعلی بابایی در یادمان فکه از سری کتب این مجموعه به عملیات‌هایی که در این منطقه اتفاق افتاده است اشاره کرده است. «دفاع متحرک» فصل هشتم یادمان فکه است که به نقل از ابوالفضل مسجدی روایت شده است:

هشتاد روز نبرد سنگین و سینه به سینه در شبه جزیره فاو، مشکلی از فرماندهان عراقی حل نکرد و آن‌ها با همه ساز و برگ‌های نظامی‌شان نتوانستند در مقابل مقاومت‌های مردانه نیروهای سبک اسلحه ایرانی توفیقی حاصل کنند. این شد که سرفرماندهی ارتش بعث دست به ترفند دیگری زد. تاکتیک «دفاع متحرک» ترفند جدید بود که صدام برای سرکیسه کردن شیوخ عرب به آن متوسل شد.

یکی از محورهایی که برای اجرای این تاکتیک مدنظر فرماندهان عراقی قرار گرفت محور استراتژیک فکه بود. دهم اردیبهشت 65 واحدهای زرهی ارتش بعث با پشت سرگذاشتن خطوط دفاعی ایران و درهم کوبیدن اندک مقاومت‌های سر راه تلاش کردند تا خود را به پل کرخه رسانده بود این سر پل مهم و استراتژیک را به تصرف خود درآورند. از سوی دیگر نیروهای بسیجی که پس از هشتاد روز جنگ سخت در فاو، آماده می‌شدند تا به مرخصی بروند با شنیدن چنین خبری دوباره به خط مقدم جبهه بازگشتند و از همین جا بود که حماسه‌ای دیگر در فکه رقم خورد.

حماسه ماندگاری که سردار شهید حسین اسکندرلو جلودار آن بود ابوالفضل مسجدی می‌گوید: اردیبهشت سال 65 عملیاتی درمنطقه فکه انجام شد که به دنبال عملیات دفاع متحرک عراق بود عراق از فکه عبور کرد و 9 کیلومتر از مرز وارد خاک ما شد و ده یازده متر کیلومتر از نقطه صفر مرزی پیشروی کرد و خط پدافندی تشکیل داد. فکه منطقه مهمی بود. خطری که ما را تهدید می‌کرد این بود که عراق ممکن بود بازهم پیشروی کند.

نیروی زمینی سپاه مأموریتی را به لشکر 10 سیدالشهدا(ع) داد که عراق آمده در این منطقه و باید هرچه سریع‌تر عملیات کنید و دشمن را عقب بزنید. هر عملیاتی چند ماه زمان می‌خواهد تا نیروهای اطلاعات عملیات، تخریب، فرماندهان گردان‌ها، گروهان‌ها و... کار خودشان را انجام دهند. اما در اینجا ما فقط 48 ساعت برای عملیات فرصت داشتیم. در اردوگاه فرات محل آموزش آبی خاکی لشکر 10 مستقر بودیم. آن روز پیک لشکر خبری را برای حسین اسکندرلو آورد و گفت: «هرجه سریع‌تر بیایید دفتر فرماندهی دوکوهه». آمدیم آنجا و دیدیم که فرماندهان دیگر گردان‌های لشکر هم جمع هستند کارها تقسیم شد. کار فرمانده گردان‌ها و بچه‌های تخریب مشخص شد بچه‌های اطلاعات عملیات هرکدام مأمور انجام کاری شدند بعد از آن حاج علی فضلی در جمعی که داخل اتاق فرماندهی بودند صحبت کرد همه قبول داشتند عملیات عقلانی نیست. سلاح‌ها و نیروهای ما نسبت به دشمن آنقدر کم بود که اصلا کاری از پیش نمی‌برد.هم خود  حاج علی فضلی و هم بسیاری از فرماندهان گردان‌ها مخالف این عملیات‌ها بودند از جمله خود حسین  اسکندرلو. او می‌گفت: «من باید برایم عملیات جا بیفتد تا بچه‌ها را نسبت به آن توجیه کنم».

او گفت در این فرصت کم ما نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم. در پاسخ  ایشان حاج علی فضلی گفت: «این عملیات حیاتی است و باید انجام بشود». بعد چراغ را خاموش کرد و گفت: «هرکس می‌خواهد وارد عملیات شود دست روی قرآن بگذارد و بیعت کند». از محسن سوهانی شنیدم که گفت حسین اسکندرلو اولین کسی بود که در آن تاریکی بیعت کرد و برگشت سر گردانی که همه رفتند بودند راه آهن برای اعزام به مرخصی. در آن موقع تعداد زیادی از بچه‌های گردان داخل سالن راه آهن اندیمشک منتظر بودند تا قطار از راه برسد و آن‌ها برگردند به شهرهایشان. وقتی خبر را شنیدند سریع برگشتند کنار رودخانه دز که اردوگاه لشکر بود. در آنجا حاج حسین برای آن‌ها صحبت کرد و گفت «هرکه می‌خواهد برود برود. و هرکه می‌خواهد بیاید بماند». وقتی گفت هرکه می‌خوهد برگردد بچه‌ها با صدای بلند گریه کردند. این بچه‌ها با ذوق بسیار در اردوگاه فرات وارد چادرها شدند تجهیزات گرفتند و زودتر از هر موقعی سوار اتوبوس‌ها شدند.

اتوبوس‌ها به سمت فکه حرکت کردند. حدود ساعت 11 شب به نقطه رهایی رسیدیم جایی که عملیات از آنجا آغاز می‌شود. ما هنوز نمی‌دانستیم موقعیت دشمن کجاست محسن سوهانی به عنوان مسئول محور دو تا از بچه‌های اطلاعات عملیات را با موتور و  بی‌سیم فرستاد که موقعیت دشمن را شناسایی کنند وارد منطقه شدیم و درگیری سختی بین ما و نیروهای عراقی شد. ما شش گردان بودیم؛ گردان المهدی به فرماندهی شهید حسینیان، گردان حضرت زینب، گردانی به نام ناوتیپ فرات به فرماندهی شهید ناصر رضایی، گردان حضرت علی اصغر به فرماندهی شهیدحسین اسکندرلو و گردان حضرت قمر بنی هاشم.

آن شب سه تیپ مکانیزه و مسلح دشمن در منطقه مستقر شدیم. و سه تیپ دیگر برای تعویض آمده بود زمین پر بود از مین‌های عراقی‌ها و حجم آتش سنگین توپ‌ها و تانک‌ها. تعداد زیادی از تانک‌های دشمن را منهدم کردیم طوری که آن‌ها اصلا تصورش را هم نمی‌کردند در این درگیری‌ها دشمن تلفات زیادی داد و این از کاربلدی فرماندهان ما بود. تا اینکه مهمات ما ته کشید و دشمن به خودش آمد. درگیری تن به تن کار را سخت کرده بود خبر آمد تعدادی از بچه‌های گردان المهدی به شهادت رسیده‌اند تعدادی از گردان قمربنی هاشم و... خبر شهادت حسینیان رسید. وقتی دشمن مسلط شد کار سخت‌تر شد. بیش از 90 نفر همان شب به شهادت رسیدند. جانشین حسین اسکندرلو مجروح شد و به عقب انتقالش دادند.

حاج حسین بچه‌هایی را که مانده بودند جمع کرد و گفت: «بچه‌ها اینجا دیگر سلاح کار نمی‌کند امشب شب عاشوراست هرکس می‌خواهد اباعبدالله را یاری کند با من بیاید امشب باید با خون مبارزه کنیم امشب تکلیف این است». حتج حسین در مقابل دشمن ایستاد و رجز خواند این رجزخوانی به بچه‌ها روحیه می‌داد او می‌گفت: «من فرزند خمینی‌ام من سرباز خمینی‌ام». بچه‌ها دورش جمع شدند و او شروع کرد به سینه زدن صدای حسین حسین در دشت فکه بلند شد. با چشم‌های خودمان دیدیم که واقعه کربلا باردیگر در دشت فکه زنده شد وقتی پیکر حسین اسکندرلو روی زمین افتاد سکوت عجیبی همه دشت را فراگرفت.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار