شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۱۰۴۸۶
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۹
سرمایه داری می‌گوید هر آن چه مناسبات اقتصادی شکل می‌گیرد باید بر اساس منافع من باشد. یعنی اگر تراکنش بانکی مثلاً بین ایران و هند صورت می‌گیرد، این را من باید اجازه بدهم. حتی بعد از برجام می‌گویند در برابر طلب هایی که از هند دارید فقط می تواند کالا بخرید. اگر کشوری می‌خواهد به شما هواپیما بفروشد، باید از آن ما اجازه بگیرد!
شهدای ایران: دکتر سعید جلیلی نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی چهارشنبه هفته گذشته در همایش اقتصاد مقاومتی در لانه جاسوسی حاضر شد و به ایراد سخنرانی پرداخت.
 مشروح سخنرانی وی به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دکتر جلیلی را ملاحظه می فرمایید:

آزادی بشر، رسالت انبیاء

یکی از موضوعاتی که شاید برای بشر بسیار اهمیت داشته و همزاد انسان‌ها است، موضوع آزادی است. یک نگاه به تاریخ انسان نشان می‌دهد که از یک سو، همیشه برای این آزادی دغدغه وجود داشته و از سوی دیگر کسانی سعی و تلاش داشتند تا در جهت منافع یا نگاه‌هایی که دارند آزادی دیگران را محدود کنند. یکی از رسالت‌ها و اهداف بزرگ پیامبران الهی این بوده که آن زنجیرهایی را که بعضی دوست داشتند بر پای انسان‌ها ببندند، باز کنند و آزادی را برای بشر، در شکل متعالی آن به ارمغان بیاورند. «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ»[۱] این صریح آیه قرآن است که آن فشارها و سنگینی‌ها و زنجیرهایی که بر پای انسان‌ها است باید باز شود. پیامبران آمدند تا اینها را بردارند. یکی از بدترین زنجیرها این است که انسان ها را به اسارت بگیرند و آنها را به شکل‌های مختلف در عذاب قرار دهند.

لذا برخی پیامبران وظیفه خودشان را این می‌دانستند که این عذاب را از انسان‌ها بردارند.« وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ»[۲] یکی از بحث‌هایی که حضرت موسی علیه السلام در کنار بحث‌های دیگرش با فرعون داشت، این بود که این عذاب را از مردم آن زمان بردارد. اصلاً یکی از خواسته‌ها و مطالبات او از فرعون این بود که "لا تعذبهم”. چرا انسان‌ها را در عذاب قرار می‌دهی؟

 

 رشد و تعالی انسان ها در سایه مناسبات صحیح اقتصادی از اهداف انبیا بود

در این جلسه ای که موضوع آن اقتصاد مقاومتی است و در حول و حوش مباحث اقتصاد است با حقوق و آزادی انسان بحث را آغاز کردیم، چراکه در طول تاریخ یکی از عرصه‌هایی که بر مبنای آن می‌خواستند به آزادی انسان‌ها و حقوق انسان‌ها تعدی کنند، عرصه اقتصاد است. لذا بسیاری از کسانی که در برابر آزادی انسان‌ها قرار می‌گرفتند، این گونه نبود که همه آنها مثل فرعون و نمرود امکانات و تشکیلاتی داشته باشند تا اگر خواستند مانع آزادی انسان‌ها شوند، یا به آنها ظلمی کنند. خیر؛ شما فراوان در قرآن ملاحظه می‌فرمایید که برخی از انسان‌ها برای تعرض به آزادی و حقوق دیگران، مبنایشان همین مباحث اقتصادی است.

سعید جلیلی:نباید برای انتخابات مردم را متهم کرد

وقتی درمورد پیامبران گفته می‌شود «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» معنایش این نیست که آن ها فقط به دنبال این بودند که عذاب سیاسی یا تضییق حقوق و فشار سیاسی یا نظامی را کم کنند. خیر؛ یکی از موضوعاتی که انبیاء به جد دنبالش بودند این بود که آن مناسبات اقتصادی‌ که می‌خواهد در یک جامعه شکل بگیرد، یک مناسبات صحیح باشد. مناسباتی باشد که حقوق انسان‌ها حفظ بشود و انسان‌ها بتوانند در سایه آن مناسبات به آن رشد و تعالی خودشان برسند.

مناسبات ظالمانه اقتصادی محل نزاع پیامبران و ستمگران

برخی از موارد دعوای انبیا با ظالمان به جهت مناسبات غلط اقتصادی بوده است. اگر یک بار دعوا بر سر ربوبیت یا سایر مسائل بوده، برخی اوقات نزاع اصلی همین اقتصاد بوده است. گاهی دعوایی که ستمگران با انبیا داشتند این بوده که چرا آمده‌ای و می‌خواهی مانع ما بشوی و نگذاری ما در اقتصاد هر طور که می‌خواهیم عمل کنیم. «قَالُواْ یَا شُعَیْبُ أَصَلاَتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَّتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء»[۳] ظالمان می ‌گویند این نمازی که تو برای ما به ارمغان آوردی، یک نماز خواندن ساده نیست، اگر اینگونه بود که دعوا نداشتیم. مشکل این نمازی که تو به آن امر می کنی در این است که دیگر اجازه نمی‌دهد مناسبات اقتصادی‌مان را آن طور که می‌خواهیم انجام دهیم. ما می‌خواهیم ظلم کنیم! «نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء». در بحث‌های اقتصادی‌مان هر کاری دوست داریم انجام بدهیم. شما چرا مزاحم می‌شوی؟!

پس مشکل این است. پیامبری پیدا می‌شود که بحثش با ستمگران این نیست که فقط بگوید «أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ» نماز بخوانید. تعبیرش این است که اگر می‌گوید «قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ»، بعدش می‌گوید «أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ»[۴] دعوای اصلی پیامبران این است که این مناسبات باید در موضوعات اقتصادی هم امتداد پیدا کند. «وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ». شما حق ندارید در تعامل با مردم (شامل همه مردم)، مناسبات اقتصادی‌تان را بر مبنای فساد انجام دهید.

هر جا این بحث مطرح می‌شود که «وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ» بعد تعبیر این است «وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ» کسانی که مناسبات اقتصادی‌شان را این گونه انجام می‌دهند که به انسان‌ها لطمه‌ای وارد می‌شود، قرآن آنها را مفسد می‌خواند.

 

فساد چیست؟ چه کسی مفسد است؟

چه کسانی مفسد هستند؟ کسانی که می‌خواهند امنیت و آرامش را سلب کنند. علامه طباطبایی در ذیل این آیه این را بیان می‌فرمایند. می‌گویند افساد چیست؟ سلب امنیت در اموال مردم، اعراض مردم و نفوس مردم. هر سه افساد است. این که می‌گویند این فرد مفسد فی الارض است، فقط این نیست که مربوط به نفوس مردم باشد. ایشان هر سه‌ را فساد می دانند. اموال مردم، اعراض مردم و نفوس مردم.

لذاست که وظیفه بزرگ انبیا و جانشینان انبیا این بوده است که این مناسبات را تصحیح کنند. به این مناسبات یک شکل صحیح بدهند تا در یک مسیر درست هدایت بشود. تعبیری که حتی مال قبل از اسلام هم هست. انبیا و جانشینان‌شان باید این کار را انجام بدهند. «إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ» این مربوط به قبل از اسلام است. اگر ما تورات را هم فرستادیم که در آن هدایت و نور بود، برای چیست؟ «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ»[۵] این تنها وظیفه پیامبران نیست. ربانیون و الاحبار و جانشینان آنها و علمای دین نیز وظیفه‌شان دنبال کردن این مسیر است.

 

اقتصاد باید در بستر صحیح قرار بگیرد تا جلوه‌های دین ظهور کند

دین گزینشی نیست. اینگونه نیست که غیبت حرام باشد و بقیه چیزها حرام نباشد، یا نگاه به نامحرم حرام  است و بقیه حرام نیست. خیر، همه‌ اینها با هم است. یکی از مسائل مهم دینی مناسبات اقتصادی است که باید اصلاح بشود. اقتصاد باید در بستر صحیح قرار بگیرد تا دین بتواند جلوه‌های خودش را ظهور دهد.

اگر مناسبات غلط اقتصادی اصلاح نشود، یکی از سؤالات اساسی، از کسانی که ادعای دین دارند، این است که چرا در این زمینه سکوت کردید؟ چرا این کار را انجام ندادید؟ چرا اجازه دادید مناسبات غلط اقتصادی حاکم شود؟

تعبیری که خود قرآن دارد این است: «لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ»[۶] فقط نمی‌گوید چرا اجازه دادید آنها حرف‌های غلط بزنند. در ادامه‌اش می‌گوید «وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ». می فرماید ای کسانی که ادعای عالم دین بودن دارید، چرا مانع از ترویج مناسبات اقتصادی غلط و حرام خواری نشدید؟

امام حسین علیه السلام یک سال قبل از حادثه عاشورا، وقتی که در منا صحبت می‌کنند و افراد آن جا جمع می‌شوند، اولین صحبت‌شان این است. خطبه‌شان را که شروع می‌کنند با این تعبیر است: «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِه» می‌فرمایند فکر نکنید این عتاب و خطابی که خدا و قرآن به علمای یهود و مسیحیت کرد فقط مال آنها است. بعد همین آیه را می‌خوانند که «لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ» بعد تعبیر می‌فرمایند و آیه دیگری از قرآن می‌خوانند که «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ»[۷] این آیه می فرماید یک عده‌ای از بنی اسرائیل به زبان حضرت داود و  حضرت عیسی علیه السلام به خاطر تجاوزاتی که انجام می‌دادند لعنت شدند.

سپس بیان می‌کنند شما که عالمان دین هستید، کسانی که برای خودتان یک جایگاهی دارید، مردم به شما یک توجه ویژه ای دارند، به شما احترام می گذارند، موقعیت علمی یا موقعیت ویژه ای دارید، چرا سکوت می‌کنید؟ همان بلایی که سر آن اقوام آمد بر سر شما هم خواهد آمد. این سنت الهی است.

 

کمال انسان در گرو مناسبات صحیح اقتصادی مبتنی بر آزادی و عدالت است

این حرکتی که از سوی انبیاء شروع شده برای مقابله با مناسبات غلط اقتصادی و مبتنی بر آزادی و عدالت برای انسان‌ها است. با این نگاه انسان زمانی به کمال می رسد و به حقیقت نزدیک می شود که مناسبات اقتصادی صحیح تعریف شود. حتی اگر کسانی بیایند و ادعای دین داشته باشند و خلاف آن عمل کنند.

لذا فراوان بیان می‌شود که «لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ» چرا به باطل یک لباسی از حق می‌پوشانید تا آن را موجه نشان بدهید. «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ»[۸] چرا می‌خواهید حق را بپوشانید؟

اگر قرآن بر روی این موضوعات این گونه تأکید می‌ کند و می‌گوید اگر به آن عمل نکنی و  مناسبات اقتصادی را بر این مبنا شکل ندهی، ما تو را مفسد خطاب می‌کنیم، به این خاطر است.

لذا وظیفه مهم همه ما بنا به توصیه انبیا این است که در کنار اصلاحی که در همه عرصه‌ها انجام می دهیم، در مناسبات اقتصادی نیز باید دست به اصلاح بزنیم و این باید بر یک مبنایی باشد که انسان‌ها را به حقیقت نزدیک‌تر کند.

 

مبنای تمدن غرب، انکار حقیقت است

اما در دوران جدید کسانی خلاف این عمل کرده اند. حدود چند قرن است یک تمدن جدیدی با همین ظالمانه برای محدود کردن آزادی و تعرض به حقوق انسان ها شکل گرفته است. چه اندیشه‌ای، چه بستری و نگاهی می‌تواند این هدف را محقق کند؟

آن چه امروز تحت عنوان غرب می‌ شناسیم،  وارث چه تمدنی است؟ ریشه و بذر این تمدن بر مبنای دور کردن انسان‌ها از حقیقت است. اگر قرار باشد در یک جامعه مناسبات صحیح اقتصادی حاکم باشد، طبیعتاً عرصه بر او تنگ خواهد شد. از همین رو تمدن غرب سعی کرد حقیقت را انکار کند. انکار حقیقت کار ساده‌ای نیست. کسی نمی‌تواند بیاید به صراحت بگوید من حقیقت را منکر می‌شوم. به همین دلیل باید آن را تئوریزه کنند. اندیشه‌هایی درست کنند تا این کار راحت شود. به همین دلیل گفتند اصلاً حقیقتی وجود ندارد. اصلاً حقیقت دست نیافتنی است. حقیقت نسبی است. حقیقت آن چیزی است که تو فکر می‌کنی. اصلاً حقیقتی وجود ندارد. پس چون یک نوع تکثری وجود دارد، هر کس هر چی می‌گوید حق است. اصلاً چه کسی می‌تواند بگوید حق چیست و باطل چیست.

بر همین مبنا یک اندیشه‌ای شکل گرفت. حقیقت آن چیزی است که من فکر می‌کنم. این نقطه مقابل تفکری است که یک حقیقتی را تعریف می‌کند و می‌گوید همه مناسبات باید به سمت آن حقیقت نزدیک بشود. از جمله مناسبات اقتصادی. «اَنِ اعبُدُوا اللهَ» و «أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ» این حقیقت است و باید در برابر این حقیقت سر تسلیم فرود بیاوریم. آن موقع وقتی تسلیم شدی همه مناسباتت را هم بر این مبنا شکل می‌دهی.

نقطه مقابلش چیست؟ «قَالُواْ یَا شُعَیْبُ أَصَلاَتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَّتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء» می‌گوید این چیزی که تو می‌گویی و این حقیقتی که تو از آن دم می‌زنی اجازه نمی‌دهد که ما در آن مناسبات اقتصادی‌مان هر جور که دوست داریم عمل بکنیم.

این تمدن غرب که مثل یک بهمنی در این پنج قرن بزرگ شد. دائم تئوریزه شد. مبنایش این بود که بتواند یک سری از حقایق را بپوشاند، «وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ»[۹] تا بتواند به آن منافع خودش برسد. باید آن را تئوریزه می‌کرد. اولش این بود که بگوید اصلاً حقیقتی وجود ندارد. حقیقت اصلاً دست نیافتنی است. حقیقت متکثر است. حقیقت هر چیزی است که هر کس فکر می‌کند. برای این که بعد بتواند آن اهداف خودش را پیش ببرد.

 

کسانی که در پنج قرن اخیر تجاوز به حقوق انسان‌ها را تئوریزه کردند، شده اند پدر آزادی!

کسانی که در پنج قرن اخیر بیشترین تعدی‌ها و تجاوزها را به حقوق انسان‌ها داشتند، شده اند پدر آزادی. امثال آقای جان لاک دائم این را تئوریزه کردند. او می‌گوید چون من هر روز می‌خواهم بروم یک سرزمین جدیدی را تصرف کنم و به اموال و دارایی خودم اضافه کنم، این باید یک شکل تئوریک داشته باشد تا بتوانم موانع را بردارم.

اقتصاد سرمایه‌داری اینگونه شکل می‌گیرد. دوران استعماری که می‌آیند کشورها را استعمار می‌کنند، بر این مبنا است. از صد و هشتاد کشوری که در جهان هست. شما می‌بینید در زمانی شصت کشور یا حدود شصت و یک کشور فقط مستعمره مستقیم انگلیس بودند. آن موقع امثال آقای جان لاک این جا چه کاره بودند؟ مثلاً می‌گفتند ما با این دولت و با این نگاه‌های استعماری مخالف هستیم؟ خیر امثال لاک این تجاوزها را تئوریزه می‌کردند. خود جان لاک یکی از سهامداران عمده شرکت‌های برده‌داری در کارولینای شمالی آمریکا بود.

لاک در کتاب «دو رساله حکومت» در بیان ویژگی و اهداف دولت می گوید: دولت برا حفظ منافع استعماری شکل می‌گیرد.

هنر آنها در این بوده (اگر بشود اسم آن را هنر گذاشت که عین بی‌هنری است) به اسم آزادی به حقوق و آزادی انسان ها تجاوز کنند.

جان لاک بعد از بیان وظائف دولت، انسان‌ها را تقسیم می‌کند و می گوید کسانی که در وضع بردگی قرار دارند حق هیچ گونه مالکیتی را ندارند. این جمله آقای جان لاک در کتاب دو رساله حکومت است.

به همین دلیل غرب نگران است که اندیشه‌ای شکل بگیرد و بگوید در مناسبات اقتصادی حق ندارید هر طوری که دوست دارید عمل کنید. حق نداری بگویی «أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء» و مورد عتاب قرار می‌دهد که چرا کسانی که ادعا دارند «لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ» جلوی این حرام‌خواری‌ها، این تعدی به حقوق سایر انسان‌ها را نگرفتند.

 

وظیفه دولت در غرب حفظ منافع سرمایه دارانی که منافعشان از راه نامشروع به دست آمده

تمدن غرب منطقی دارد که منطق جدیدی نیست. یک منطق قدیمی است که آمده خودش را در عرصه‌های مختلف تثبیت کرده. برای خودش همان مناسبات، همان زیاده‌خواهی‌ها را گرفته. «فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً»[۱۰] چرا؟ «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» چون زور ما بیشتر است. بر همین اساس یک مناسبات ظالمانه، انحصاری و غلط سیاسی و نظامی و دفاعی را شکل می‌دهند.

اگر پیامبران می‌گفتند لا تعذبهم، فقط این نبوده که آزادی سیاسی را  محدود می‌کرده. از آن طرف هم یک انحصاراتی ایجاد می‌کنند که آزادی اقتصادی انسان‌ها را محدود می‌کند. آن آزادی‌ای که آنها را به حق برساند. به کمال برساند.

یک انحصاراتی درست می‌کنند که حقوق انسان‌ها تعدی می‌کند. انحصاراتی درست می‌کنند که به تمام آن مالکیتی که افراد می‌توانند داشته باشند تعرض می‌کند.

بر همین مبنا و نگاه استکباری می گویند، مناسبات اقتصادی هم آن چیزی است که ما می‌خواهیم. «وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا»[۱۱] چون ثروت ما بیشتر است، ما باید مناسبات را تعریف کنیم و هدف اصلی دولت نیز حفاظت از دارایی ماست. این را چه کسی می‌گوید؟ پدر اندیشه لیبرالیسم. رفته تمام معادن و منابع و ثروت هند را آورده. می‌گوید وظیفه دولت حفظ این منافع است.

در این اندیشه وظیفه دولت حفظ منافع سرمایه‌دارانی که سرمایه خودشان را از راه ناحق به دست آورده‌اند.

در نظام سرمایه‌داری غرب، حتی در خود کشورهای غربی و خود آمریکا این را کامل شاهد هستید. به دولت با این هدف نگاه می‌کند. آن جایی که می‌بیند خود این دولت مانع است. باید خود دولت را بردارد.

نظام آمریکا بر همین مبنا شکل می‌گیرد. مثلاً آن بحران 1929- 1930 که پیش می‌آید، یک بحران اقتصادی است. آن جا می‌گوید این وظیفه دولت است که بیاید و اجازه ندهد من سرمایه‌داری که با این همه ظلم و جور به سرخپوستان و سیاه‌پوستان این موقعیت را پیدا کرده‌ام تضعیف بشوم. لذا می‌بینید در 1930 تا 1980، دولت به کمک سرمایه داران می آید. بعد که دوباره بعد از آن بحران تثبیت می‌شود، شروع می‌کند و می‌گوید خود این دولت نباید مانع من بشود. خود دولت باید کنار برود. شما از زمان ریگان می‌بینید به قول خودشان شروع می‌کنند یک مجموعه سیاست‌های مقررات‌زدایی که این برای من مانع شده. من باید کارم را انجام بدهم. دوباره در 2008 و 2009 که بحران آمریکا پیش می‌آید، می‌گوید حالا باز شرایطی پیش آمده که دولت باید بیاید کمک بکند تا من بتوانم بیشتر جلو بروم.

در همین بحرانی که پیش آمد، بیشترین ضربه را چه کسانی خوردند؟ همان مردم محرومی که آن جا بودند. خودشان اعتراف می‌کنند که این باعث شد این شکاف و نابرابری عمیق تر بشود. همین دولت آقای اوباما سیاست‌هایی که به کار برد چه کار کرد؟ آیا مردم را نجات داد؟ این ادعای من نیست. ادعای خود اقتصاددان‌های آمریکا است که بیان می‌کنند این جا که دولت آمد دخالت کرد، دوباره برای همان نظریه  جان لاک آمد. برای حفاظت از دارایی سرمایه‌داران آمد. عوض این که کمک خودش را روی آن وام گیرندگانی بدهد که دچار بحران شده‌اند، آمد از بانک‌ها حمایت کرد. آنها دوباره پولدارتر شدند و اینها فقیرتر.

در سطح جهانی نیز چیزی نباید مانع آن سرمایه‌داری ظالم و خونخوار باشد. سرمایه‌داری‌ای که می‌خواهد به حقوق سایر انسان‌ها تعدی بکند.

در عرصه بین‌الملل هم دارند همین را می‌گویند. مناسباتی مثل سازمان تجارت باید جهانی باشد، این است که ما نباید مانعی داشته باشیم و کسی در برابر آن حرکتی که ما می‌خواهیم انجام بدهیم بایستد.

همان طور که ضد آزادی‌ترین افراد خودشان را پدر آزادی می‌نامند. اتفاقاً کسانی که بیشترین ممانعت را برای آزادی انسان‌ها در مناسبات اقتصادی قرار می‌دهند، خودشان را طرفدار درجه یک بازار آزاد می‌دادند.

سرمایه داری می‌گوید هر آن چه مناسبات اقتصادی شکل می‌گیرد باید بر اساس منافع من باشد. یعنی اگر تراکنش بانکی مثلاً بین ایران و هند صورت می‌گیرد، این را من باید اجازه بدهم. این می‌شود آن مناسباتی که می‌خواهد. «أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء» ما اجازه نمی‌دهیم کسی بیاید بگوید این به تو ربطی ندارد.

حتی بعد از برجام می‌گوید در برابر طلب هایی که از هند دارید فقط می تواند کالا بخرید. اگر کشوری می‌خواهد به شما هواپیما بفروشد، باید از آن ما اجازه بگیرد.

این آن مناسباتی است که تعریف می‌شود. اسمش هست مثلاً از سوی طرفداران بازار آزاد. دوتا شعار دارند. یک، دمکراسی. دو، بازار آزاد. دمکراسی‌شان در عمل چیست؟ هر کشوری که دیکتاتور است و مستبدتر است، آنها خودشان می‌گویند اینها متحدین ما هستند. بازار آزادشان چیست؟ هر گونه تراکنشی که می‌خواهد انجام بشود و هر گونه فعالیت اقتصادی را آنها باید نظر بدهند.

اقتصاد مقاومتی اندیشه ای مبتنی بر اسلام ناب در مقابل اسلام آمریکائی

اقتصاد مقاومتی در برابر این اندیشه ظالمانه ایستاده است. اقتصاد مقاومتی یک بحث ریشه‌داری است که مبانی عمیق دارد. اقتصاد مقاومتی می‌گوید ما اجازه نمی‌دهیم کسی بخواهد مناسبات اقتصادی را بر مبنای امیال و منافع یک درصد تأمین بکند.

این که تعبیر قرآن این همه بیان می‌فرماید که «أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ» و دائم تأکید می‌شود «لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ» در چند جا بیان می‌کند «وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ» بعد می‌گوید و «لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ»می‌گوید این مصداق فساد است.

اندیشه لیبرالیسم در همین بستر رشد کرده. استعماری و چپاول را با همین چیزها توجیه تئوریک کرده. حالا اگر کسی بیاید و بخواهد این اندیشه را در داخل تئوریک بکند. و بگوید مناسبات همین است. این مناسبات باید همین طوری باشد و ما هم برویم با اینها شریک بشویم و در یک گوشه یک سهمی برای خودمان بگیریم و... این می شود همان اسلام آمریکایی! وقتی امام اسلام آمریکایی را تعریف می‌کند، می‌فرمایند اسلام سرمایه‌داری، اسلام مستکبرین، اسلام مرفهین بی‌درد، اسلام منافقین، اسلام راحت‌طلبان، اسلام فرصت‌طلبان و در یک کلمه اسلام آمریکایی.

اقتصاد مقاومتی اندیشه‌ ای است بر مبنای اسلام ناب. همان چیزی که انبیا آمدند برایش صحبت کردند. اقتصاد مقاومتی یک واژه اعتباری که در این یکی دو سه ساله ساخته شده باشد نیست. یک رویکردی است عمیق و ریشه‌دار مبتنی بر اسلام ناب که می‌گوید مناسبات اقتصادی باید صحیح باشد. باید مانع تعرض به حقوق انسان‌ها بشود. باید منافع محرومین را تأمین بکند.

اتفاقاً اسلام ناب و اقتصاد مقاومتی است که فریاد می‌زند چرا افرادی مانع آزادی ما شده اند. حتی در عرصه اقتصادی. به او چه ربطی دارد که بیاید راجع به علم و فناوری ما صحبت بکند.

اسلام ناب و اقتصاد مقاومتی است که موانع پیشرفت را برمی‌دارد. اسلام ناب و اقتصاد مقاومتی است که می‌تواند آن رفاه را برای محرومین به ارمغان بیاورد.

 

پرسش و پاسخ:

سوال: بسیار سپاسگزارم و عرض خسته نباشید دارم. دوستان سؤالات متعددی داشتند که ما سؤالات را یک دسته‌بندی کلی کردیم و از آقای دکتر خواهش می‌کنیم که سؤالات را به صورت کوتاه پاسخ بدهند.

چندتا از سؤالات مربوط به مذاکرات هسته‌ای است. شاید باطن همه این چندتا سؤال این یک جمله است که آیا شما تناظر و هم‌خوانی‌ بین نتایج مذاکرات هسته‌ای در دولت قبل و مذاکرات هسته‌ای که در این دولت انجام شده، می بینید؟

جلیلی: در سیاست خارجی ما دوتا موضوع داریم. یک منابع ملی و دو منافع ملی. شما باید بتوانید از منابع ملی به خوبی حراست کنید تا منافع ملی بیشتری به دست آورید. این را در همه جای دنیا مطرح می‌کنند. یعنی باید یک توازنی باشد.

در اندیشه ما که مدعی هستیم ملت یک حقوقی دارد، یکی از بحث‌های اساسی این است که حقوق یک ملت قابل تنازل نیست. چون وقتی دشمن با این نگاه آمد که با اهرم‌های فشار از شما بخواهد، از یک حقی تنازل بکنید، اگر امروز تنازل کردید، فردا بر مبنای همان منطق و با استفاده از همان ابزار در سایر حقوق شما هم طمع می‌کند. می‌گوید به همان دلیل که این اهرم فشار در فلان موضوع جواب داد، در سایر عرصه‌ها هم می‌تواند جواب بدهد.

آن چیزی که در دوره قبل در گفتگوها دنبال می‌شد این بود که ما تنها از حقوق هسته‌ای دفاع نمی‌کنیم بلکه از همه حقوق‌مان دفاع می‌کنیم. لذاست که خاکریز حقوق هسته‌ای خاکریز خط مقدم است. شما باید در آن محکم بایستید که دیگر دشمن به سایر خاکریزها و حقوق دیگر شما طمع نکند. بر این مبنا شما باید منابع ملی و منابع اقتدار ملت را افزایش بدهی. نه این که از آن هزینه کنی.

چون در عرصه رویارویی‌هایی که دارید،آن چیزی که می‌تواند به شما اقتدار و قدرت بدهد همین منابع است. بر همین مبنا آن روند شکل گرفت که اولاً آن چیزهایی که حقوق ما است، ثانیاً موجب اقتدار ما است. اینها تضعیف نشود و بلکه افزایش پیدا بکند.

برای همین آنهایی که در سال‌های 81 و 82 می‌گفتند شما حتی یک سانتریفیوژ نداشته باشید، در سال های بعد، با یک واقعیاتی روبرو شدند و دیدند که ما بیست هزار سانتری‌فیوژ داریم. آنهایی که می‌گفتند شما حق ندارید سه و نیم درصد غنی‌سازی بکنید، یک دفعه با این واقعیت روبرو شدند که ما 20 درصد را غنی‌سازی کردیم و بحث‌هایی از این قبیل.

این ها هم کار همین امثال شماها بود. دانشمندان و جوانان تحصیلکرده ما در این رشته، امثال شهدای بزرگوار هسته‌ای ما که این قدرت را ایجاد کردند.

هنر آن دستگاه مذاکره‌کننده و دیپلماسی باید حفاظت و صیانت از این منابع قدرت باشد. حفاظت از این حقوق باشد. شما باید این را حفظ بکنید. این رویکردی بود که در آن دوره بر این مبنا دنبال می‌شد. حالا می‌گویند خب این چه فایده‌ای داشت. حالا این تأثیر هم داشت؟ اصلاً این که گفته می‌شود شش قدرت دنیا حاضر شدند با ما گفتگو کنند، بر همین مبنا شکل گرفت.

در تیر ماه 87 همین آمریکایی که می‌گفت تا ایران قطعنامه‌ها را اجرا نکند من گفتگو نمی‌کنم، با پنج کشور دیگر آمد و پای گفتگوها نشست. این در سال 87 محقق شد. یعنی آمریکا فهمید که باید پای گفتگوها بیاید. همین روند به جایی رسید که همان کسانی که یک زمانی می‌گفتند سانتری‌فیوژ نداشته باشید و چرا سه درصد را انجام می‌دهید. پیشنهادشان در آلماتی دو این بود که خیلی خب، حالا بیایید روی بیست درصد صحبت کنیم. اصلاً دیگر سطح چانه‌زنی عوض شده بود. یعنی طرف مقابل بود که مجبور به عقب‌نشینی میشد.

 

سوال: شما با توجه به همین جمله‌ای که الآن فرمودید، مذاکراتی که در آن حفاظت از منافع و منابع ملی تؤامان باشد مذاکرات موفقی است، این مذاکرات اخیر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

جلیلی: من در این باره بحث‌های مفصلی در کمیسیون ویژه برجام در مجلس مطرح کردم. صدا و سیما هم پخش کرد.

 

سوال: پس قائل به این هستید که در بعضی از موارد عقب‌نشینی اتفاق افتاده؟

 

جلیلی: بله. من مفصل بحث کردم، ریز و دقیق، در حدی که برداشت من بود بیان کردم. این تعبیر مقام معظم رهبری است که ما هزینه‌های سنگینی را برای برجام پرداختیم.

 

سوال: سؤال بعدی دوستان در مورد انتخابات است. آیا نوع رأی دادن مردم در تهران، علاقه به ارتباط مجدد و حضور انگلیس در ایران و لزوماً احساس دوست داشتن انگلیس در بین مردم تلقی می‌شود؟ سوال بعدی اینکه آیا اقبال مردم نسبت به اصولگراها کم شده و نسبت به اصلاح‌طلبان بیشتر شده؟ به خصوص در شهر تهران با توجه به این که آقای هاشمی و آقای روحانی با بیشترین رأی در انتخابات مجلس خبرگان و در مقابلشان آقای جنتی با کمترین رأی انتخاب شدند که عمل به سفارشات بیگانه است. تحلیل‌تان چیست؟

 

جلیلی: در فروردین سال شصت و هفت انتخابات مجلس شورای اسلامی بود. آخرین مجلسی هم بود که امام در بین ما حضور داشتند. امام برای انتخابات یک پیام دادند که آخرین پیام ایشان برای انتخابات مجلس است، و نوع خاص نگاه ایشان را نشان می دهد.

این جملاتی که در عرایضم برایتان خواندم در همان پیام حضرت امام برای انتخابات مجلس بود. آن زمان، یک فضایی بود که هنوز جنگ تمام نشده بود. امام در این شرایط آمدند دو مفهوم و دو واژه را کلید زدند. اسلام آمریکایی و اسلام ناب. شاید آن زمان برای ما سؤال بود که این کاندیداها که همه افراد درون انقلاب هستند. چرا امام چنین حرفی را بیان می‌فرمایند. به این اسلام آمریکایی رأی ندهید. به اسلام ناب رأی بدهید. دقیقاً این بحث‌ها در تعبیر امام هست.

این مربوط به الآن نیست که مثلاً بگویند این فهرست یا آن فهرست. مربوط به سال شصت و هفت است. یعنی نزدیک به بیست و هفت سال پیش. چرا امام این بیان را فرمود؟ منظورش از اسلام ناب و اسلام آمریکایی چه بود؟ برای همین در همان پیامشان شاخص‌ها را شمردند که اسلام ناب یعنی اسلام رنج‌ دیدگان تاریخ، اسلام پابرهنگان و اسلام مستضعفین. درمورد اسلام آمریکایی هم فرمودند اسلام سرمایه‌داری، اسلام مستکبرین و ... یعنی امام از همان زمان این دو نگاه که می‌تواند دو رویکرد متفاوت باشد را برای مردم باز کردند.

مردم همه به نظام علاقمند هستند. به اسلام علاقمند هستند. به کشور علاقمند هستند. حتماً علاقه دارند و هر گونه حضور مردم باعث تقویت نظام می‌شود. چه در سال شصت و هفت و چه امسال در سال نود و چهار. واقعاً این حضور مردم و این مشارکت گسترده مردم باعث افتخار و غرور نظام ما است و باید قدردان این مردم بود که با حضور خود در انتخابات، در جهت تقویت نظام و آرمان‌هایش می‌کوشند.

اما بخش دوم کار من و شما است که این دو تفکر یعنی چه. اینها باید باز بشود. حقیقتی به اسم اسلام ناب چه ویژگی‌هایی دارد؟ چگونه محقق می‌شود؟ و مطلبی به نام اسلام آمریکایی چیست؟

یک نکته ای هست که هم آقا می‌فرمایند و هم امام در آن سال بیان فرمودند و در همان پیامشان هم دوباره اشاره می کنند. این که ایشان می گویند اسلام آمریکایی، به آن معنا نیست که مثلاً یک عده‌ای از آمریکا آمده‌اند و می‌خواهند کارهای خاصی را انجام بدهند. این یک تفکر است. یک نوع نگاه است. یک نوع رویکرد است. باید نسبت به آن حساس بود و توجه داشت. باید مانع شد از این که چنین تفکری بتواند نگاه‌ها و اهداف خودش را جامه عمل بپوشاند. حالا آن تفکر ممکن است امروز آقای الف باشد و فردا آقای ب و پس فردا بر عکس بشود.

آن وظیفه‌ای که ما و شما داریم این است که ببینیم در این زمینه چقدر کار کرده‌ایم. چقدر در جهت اقناع افکار عمومی تلاش کردیم. چقدر تبیین و روشنگری کردیم. نباید مردم را متهم کرد. بالاخره مردم بر اساس میزان روشنگری و تبیین‌هایی که صورت می‌گیرد باید انتخاب کنند. اگر موضوعاتی مطرح می‌شود که باید بصیرت‌دهی کرد، بحث شعار نیست که با جلسات این شکلی انجام بشود. بلکه به این معنا است که اگر اسلام ناب گفته می‌شود، در اقتصاد یعنی چه؟ در کشاورزی یعنی چه؟ در صنعت نفت یعنی چه؟ این باید امتداد داشته باشد.

حتماً مردم هر میزان که روشن‌ بشوند به همان نسبت بهتر انجام وظیفه خواهند کرد. اگر ما احساس می‌کنیم در این زمینه رسالتی داریم. باید آن را جدی‌تر بگیریم و وسیع‌تر در جهت اقناع مردم و روشنگری و بصیرت‌دهی کار کنیم.

 

 

سوال: آیا جمهوری اسلامی ایران بعد از برجام و انتخابات قوی‌تر شد یا خیر؟

 

جلیلی: این را باید با یک محاسبه صحبت کرد. این که بگوییم قوی‌تر شده یا نه یک ادعا می‌شود. منابع اقتدار هر میزان بیشتر بشود، کشور قوی‌تر خواهد شد. این که آقا فرمودند امسال سال همدلی و هم‌زبانی باشد، فقط شعار نبود. همدلی یعنی هم‌افزایی نیروهای یک جامعه در جهت یک هدف. اگر این هم‌افزایی بیشتر بشود حتماً منابع اقتدار ما بیشتر خواهد شد.

 

رشدی که مردم ما در این سال‌های بعد از انقلاب، در همبستگی ملی و انجام به موقع وظایف محوله، از خودشان نشان دادند، بسیار ارزشمند است. باید دید بقیه چه کردند. در آن عرصه‌ هایی که داشتیم به چه میزان توانستیم منابع قدرت را حفظ کنیم؟ و چه میزان پیش رفتیم؟ آیا طرف مقابل در آن روندی که داشت به عقب رفته یا به جلو آمده است؟ این سوال بر آن مبنا قابل تحلیل است که من قبلاً مفصل بحث کردم.

 

سوال: چرا در آمریکا منافع مردم تأمین شده است؟ در ظاهر امکانات زیادی در دسترس دارند ولی در ایران این گونه نیست. چرا این اتفاق می‌افتد؟ سوال بعدی اینکه با توجه به وقوع نفوذ که مقام معظم رهبری خیلی به آن اشاره کردند. اگر آنها باعث نفوذ در کشور ما شده‌اند و ما ترس از نفوذ آنها داریم، ما برای نفوذ در غرب چه کردیم؟ یا چه باید بکنیم که آنها از نفوذ ما بترسند؟

جلیلی: اخیراً یک کتاب بسیار خوبی در کشور ترجمه و منتشر شده. من توصیه می‌کنم این کتاب را بخوانید. عنوان آن بهای نابرابری است. نویسنده آن هم یک آدم بیرون از آمریکا نیست. استاد اقتصاد دانشگاه آمریکا است که جایزه نوبل اقتصاد را هم برده. آقای جوزف استیگلیتز این کتاب را نوشته. موضوع آن هم مربوط به ده‌ها سال پیش نیست. بلکه همین وضع امروز آمریکا است. در خود آمریکا در سال 2013 چاپ شده. در ایران همین چند ماه پیش ترجمه‌اش منتشر شد. با یک شاخص‌هایی بیان کرده. نویسنده این کتاب بالاخره کسی است که مقام هم داشته. یعنی مشاور رئیس جمهور اسبق آمریکا، کلینتون هم بوده. خودش هم می‌گوید در این جاها مسؤولیت داشتم و این کارها را کردم. بیانی که در کتاب می‌کند با این سؤالی که برادر یا خواهرمان کردند متفاوت است. تمام کتاب نکته‌ای را که می‌خواهد بیان کند این است که در آمریکا منافع نود و نه درصد از مردم دارد به پای یک درصد قربانی می‌شود. آن وقت این فرضیه را از موضع یک استاد اقتصاد آزمون می‌ کند که آیا این هست یا نیست. بعد شاخص‌هایش را می‌آورد. در مسکن، در تحصیل، در بهداشت و ... نشان می‌دهد و می‌گوید شکاف در این جامعه دارد روز به روز قوی‌تر می‌شود.

 

یکی از آن نکاتی که عرض کردم دقیقاً همین بحث است. این تفکر بر اساس همان ایده و مبنایی که تمدن غرب بر آن شکل گرفته، بنا شده است. انسان غربی می‌گوید من خودم محور هستم. حق همان چیزی است که من فکر می‌کنم و آن منافعی که دارم. لذاست که هر چقدر بتوانم بیشتر به دست بیاورم و به نفع من باشد حق است.

وقتی که غربی ها به یک جایی مثل عراق لشگرکشی می‌کنند. هنگامی که شکست می‌خورند و بیرون می‌روند استدلالشان این است که بررسی کردیم و دیدیم هزینه‌های ما بیش از منافع ما است. همین آقای اوباما هیچ وقت نمی‌گوید کار ما خلاف بود. صدها هزار انسان کشته شدند. می‌گوید به نفع ما نیست. مبنای محاسبات سود و ضرر از جنس مادی است.

این تفکر در داخل آمریکا و اتحادیه اروپا نیز حاکم است. هفته پیش آقای کامرون نخست وزیر انگلیس در اتحادیه اروپا گفت ما پول مفت نداریم به بقیه کشورها بدهیم.

به نظر من این همان ماهیت لخت لیبرالیسم است. دمکراسی‌ هم که گفته می‌شود دیگر دمکراسی نیست. همین فردی که در آمریکا است در همین کتاب بیان می‌کند که وقتی این طوری شد دیگر نمی‌شود هر فرد یک رأی، می‌شود هر بانک یک رأی! هر کارخانه یک رأی! هر رسانه یک رأی! هر شبکه تلویزیونی یک رأی! آنها هستند که آرا را تعیین می‌کنند. این همان مناسبات غلطی است که گفته می‌شود منابع قدرت و ثروت در آن جا تعیین‌کننده هستند. این همان موضوعی است که حداقل در 200 سال گذشته در آن جا شاهد هستیم. از ابتدای آمریکا تا الآن. آن ها که این همه ادعای پلورالیسم دارند، آیا غیر از آن دو حزب مرسوم، هیچ کس دیگری نیست که همیشه یکی از این دو، حاکم بوده اند؟ بعلاوه این دو حزب مگر چقدر با هم اختلاف دارند؟ یک نگاه دارند که در جهت همان افزایش و قوت بحث سرمایه‌داری است.

اما درمورد بحث نفوذ که مطرح شد، دوباره عرض می‌کنم. وقتی صحبت از نفوذ می‌شود منظور این نیست که یک نفر از فلان جا بیاید و به فلان جا برود و پنهانی پشت در بنشیند و مطالب را گوش کند. نفوذ یعنی این تفکر بیاید توسط همان کسانی که مورد ظلم واقع می‌شوند مورد پذیرش قرار بگیرد.

آقای استیگلیتز در همین کتاب بهای نابرابری در پاسخ به این سوال که چرا جنبش وال استریت فراگیر نشد، بیان می‌کند یکی از مشکلات ما وجود تزویر در کنار زر و زور است. چرا که دائما به مردم کشورشان و شهروندانی که مورد چنین ظلمی واقع می‌شوند، القا می‌شود که نه، این طور نیست و هر کس احساس می‌کند که راضی است. بعد شاخص‌های اقتصادی را بیان می‌کند. در چند موضوع سلامت و تحصیل و مسکن و بیکاری و امور دیگر وضعیت را بررسی می کند.

 

اگر یک زمانی مثل هیتلری پیدا می‌شد و همین مناسبات را داشت و ابایی نداشت که بگوید من نژادپرست هستم. امروز شما می‌بینید در سال 2016 همان مناسبات اعمال می‌شود اما کسانی که آن مناسبات را اعمال می‌کنند پرچم حقوق بشر و دمکراسی را هم دستشان می‌گیرند. همان‌هایی که سلاح هسته‌ای دارند، پرچم مبارزه با سلاح هسته‌ای هم دستشان می‌گیرند. این طنز تلخ تاریخ ما است.

 

نفوذ یعنی ما فکر کنیم که وضعیت آن ها مطلوب است و همان مناسبات را مطالبه کنیم. نفوذ یعنی این تفکر غالب بشود. نفوذ یعنی این که در دانشگاه ما آقای جان لاک با اندیشه‌های معلوم الحال موجود در کتاب‌هایش به عنوان پدر آزادی به جوان ما معرفی بشود.

 

اتفاقاً امام در همان پیام سال 67 همین را بیان می‌کنند که آنها فهمیده‌اند تنها چیزی که می‌تواند آنها را به چالش بکشاند، برایشان تحدی بکند و خودش را به رخ جهانیان بکشد اسلام ناب است.

 

دشمن در حوزه دمکراسی می‌بیند یک اندیشه به اسم مردم‌سالاری دینی شکل گرفته است که در آن مردم تعیین‌کننده هستند. در همین انتخابات اخیر، در انتخابات سال 92، در سال 88 و قبلتر از آن مشاهده شد این مردم هستند که تعیین می‌کنند. می‌بینند یک نظامی است که مبنای دینی دارد، شعار حقیقت می‌دهد و مردم‌سالاری واقعی را هم نشان می‌دهد.

 

در عرصه‌های دیگر این نظام نشان داده که اگر می‌گوید من مبارزه و مقاومت می‌کنم، این توان را دارد. خیلی‌ها مبارزه و مقاومت کردند اما چون این نظام بر مبنای حقیقی است موفق هم می‌شود. مارکسیسم و سوسیالیسم یک پاسخی به همین نظام غلط سرمایه داری بودند اما اشکالشان این بود که مبنای غلط داشتند. در نفی حقیقت مشابه هم بودند. حقیقتی را باور نداشتند و طبیعی است که بعد از هفتاد سال مثل شجره خبیثه نابود شوند. وَمَثلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ.[12]

 

یک شجره طیبه‌ای که آمده شکل گرفته و با یک مبنایی انسان‌ها را به سمت حقیقت جهت می‌دهد و در عرصه‌های مختلف موفق هم می‌شود. اگر مقاومت می‌کند پیروز هم می‌شود. نفوذ واقعی این است! دنیای امروز اگر ببیند یک نظامی در جهان پیدا شده که ایستاده و موفق شده و حرف برای گفتن داشته و بعد تمدن ساخته، قطعا تحت تاثیر قرار می گیرد. اگر این، خرمشهر را آزاد می‌کند، او هم تشویق می‌شود و جنوب لبنان را آزاد می‌کند. او هم جنگ سی و سه روزه و بیست و دو روزه را پیروز می‌شود. این می‌شود آن نفوذ واقعی که ان شاءالله با تلاش همگانی در جهت تمدن اسلامی و ارائه یک نمونه موفق به جهان گام برداریم.

 

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

*** پایان  13/12/94

 

[1] سوره : الاعراف آیه : ۱۵۷

[۲] سوره : طه آیه : ۴۷

[۳] سوره : هود آیه : ۸۷

[۴] سوره : هود آیه : ۸۵

[۵] سوره : المائدة آیه : ۴۴

[۶] سوره : المائدة آیه : ۶۳

[۷] سوره : المائدة آیه : ۷۸

[۸] سوره : آل عمران آیه : ۷۱

[۹] سوره : آل عمران آیه : ۷۱

[۱۰] سوره : فصلت آیه : ۱۵

[۱۱] سوره : سبأ آیه : ۳۵
 

[12] سوره : ابراهيم آیه : 26

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار