شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۰۶۶۱۳
تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۰
موتورها مدام در حال گاز دادن و سرنشین‌ها هم بی وقفه تیر هوایی شلیک می‌کردند. حدود چهار یا پنچ دقیقه محکم ایستادیم که من از دیواره جدا شدم و توانستم با این وجود که بر دستم ضربه‌های باتوم و مشت یگان ویژه وارد می‌شد؛ سوئیچ سه موتور ردیف اول را به بیرون بکشم و آن‌ها را خاموش کنم ...
شهدای ایران:مائده تدینی عضو شورای مرکزی جنبش عدالتخواه دانشجویی و از حاضرین در تجمع دیروز دانشجویان مقابل وزارت نفت در یادداشتی به روایت وقایع پیش آمده و نوع برخورد نیروی انتظامی با دانشجویان پرداخته است.

متن این یادداشت به شرح ذیل است:

بسم الله

تجمع مقابل وزارت نفت ابتر نماند

دیروز حرف فروخورده دانشجویان بازداشت‌شده مقابل وزارت نفت؛ با تجمع یک ساعته چهل دختر دانشجو فریاد زده شد

براساس اصل بیست و هفت قانون اساسی«تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است». شنبه دهم بهمن 94 ما خیلی آرام، در خیابان حافظ به طرف وزارت نفت در حال حرکت بودیم. فضای امنیتی خیابان را به شدت احساس می‌کردیم اما غلظت نیروهای امنیتی در تقاطع حافظ- طالاقانی، زیر پل حافظ، بیشتر می‌شد.

همان جا دانشجویان پسر پلاکاردهای دست‌نوشته خود را که تماما شعارهایی درباره قراردادهای جدید نفتی موسوم به  ipc بود را بالا بردند و نیروی انتظامی و یگان ویژه که انگار در همین نقطه منتظر رسیدن ما و اجرای موج دستگیری بودند، به طرف ما حمله کرد و شروع به ضرب و شتم شدید بچه‌ها کرد.

پس از آن یگان ویژه به دنبال ما در پیاده رو افتاد و در این تعقیب و گریز توانست بیشتر از سی دانشجو را بازداشت کند. درست متوجه نمی‌شدیم چه اتفاقی در حال وقوع است و اصلا انتظار چنین برخورد سنگینی نداشتیم. چون اعلام کرده بودیم که تجمعی آرام و صرفا در اعتراض به قراردادهای نفتی‌ای خواهیم داشت که فسادها و ضررهای بسیار بزرگتری نسبت به کرسنت در پی دارد. همین.

متوجه شدیم که حد و مرزی برای دستگیری دانشجویان مشخص نشده و بهتر بود برای جلوگیری از آسیب ناشی از باتوم‌ها و کتک‌های یگان ویژه، همه بچه‌ها پراکنده شوند و چنین هم شد اما حدود 40 دختر دانشجو توانستیم در خیابان فرعی سمیه، پایین‌تر از تقاطعی که بچه‌ها را بازداشت کردند؛ جمع شویم و مقابل نیروی انتظامی و یگان ویژه که به دنبال ما در حال دویدن بودند، بایستیم و آزادی دوستان‌مان را خواستار شویم.

درست نمی‌دانستیم چه تعداد از بچه‌ها و چه کسانی را دستگیر کردند، اما دستگیری حتی یک نفر برای‌مان مهم بود. بنابراین در همان مکان توقف کردیم و به مدت یک ساعت در محاصره ون های نیروی انتظامی و موتورهای سنگین یگان ویژه شعارهای خود را درباره این روند فسادانگیز که سال‌هاست در وزارت نفت وجود دارد که اکنون به ipc رسیده است و مربوط به این دولت و آن دولت نیست؛ سر دهیم.

خوشبختانه بنا نبود در همان ابتدا با دانشجویان دختر نیز مانند دانشجویان پسر برخورد کنند. وقتی توانستیم از تنش و سردرگمی خارج شویم، اولین چیزی که به ذهن‌مان رسید، دستگیری بچه‌ها بود، به مدت چند دقیقه شعار دادیم «دانشجوی حزب‌الله آزاد باید گردد».

یگان ویژه در همین مدت توانست تمرکز خود را روی نقطه تجمع ما بگذارد؛ پس به سرعت حدود 15 موتور سنگین که بعضی از آنها دو سرنشین داشت و نفر دوم با شلیک هوایی گلوله غیرجنگی، قصد ایجاد ترس در ما داشت، در یک طرف ما ایستاد و قصد فراری دادن ما به سمت خیابان سمیه را داشت. اما ما به عقب نرفته و در همان عرض کم پیاده‌رو چند نفرمان دست‌مان را در هم گره زدیم تا مبادا به دیگر بچه‌ها آسیبی برسد.

موتورها هم مدام در حال گاز دادن و سرنشین‌ها هم بی وقفه تیر هوایی شلیک می‌کردند. حدود چهار یا پنچ دقیقه محکم ایستادیم که من از دیواره جدا شدم و توانستم با این وجود که بر دستم ضربه‌های باتوم و مشت یگان ویژه وارد می‌شد؛ سوئیچ سه موتور ردیف اول را به بیرون بکشم و آن‌ها را خاموش کنم؛ چون به شدت واهمه این داشتم که مبادا مانند دانشجویان پسر، به ما هم حمله‌ور شوند.

با این کار موتورها از جمعیت ما دور شد و یگان ویژه با باتوم در صف‌های مرتب به سراغ‌مان آمدند. یک طرف ما باغچه بود و پشت سر ما خیابان هم خیابان سمیه. به نظرم واقعا قصد داشتند که ما در این خیابان فراری شویم. به سرعت دیواره دفاعی را تشکیل دادیم و هر کدام‌مان با دو دست باتوم‌ها را گرفته بودیم. یگان‌ ویژه ابتدا شروع به فشار آوردن به جمعیت ما و هل دادن ما کرد. چند نفر از بچه‌ها در باغچه کنار پیاده‌رو افتادند و چادرهایشان پاره شد.

اما چاره‌ای نبود باید دیواره‌ را نگه می‌داشتیم. پس از آنکه باتوم‌های نیروهای صف اول را چند دقیقه‌ای متوقف کردیم، از صف دوم، با باتوم به پهلوها و شکم‌های ما ضربه می‌زدند. اگر کوتاه می‌آمدیم، با آن فشارها و هل دادن‌ها، بی شک مثل دانشجویان پسر زمین می‌خوردیم و ضربه‌های اصلی باتوم، نثار سرها و کمرهایمان می‌شد.

پس از ده دقیقه نگه داشتن باتوم‌ها و البته فریاد زدن‌هایمان که قصد دادن شعار ساختارشکنانه و سیاسی نداریم و فقط می‌خواهیم به تاراج ثروت ملی‌مان اعتراض کنیم، باتوم‌دارها کمی به عقب رفتند و از عصبیت و اضطراب ما کم شد. نباید این حرکت ما ابتر می‌ماند، خیابان حافظ خالی از دانشجو شده بود و فقط چهل دختر دانشجو در محاصره نیروهای امنیتی وجود داشت.

 باید لاقل شعارهایمان را سر می‌دادیم. پس شروع کردیم. به مدت بیست دقیقه تا نیم ساعت در همان نقطه شعارهایمان را در اعتراض به قرارداد ننگین‌تر از کرسنت سر ‌دادیم. در این مدت هم هل‌دادن‌ها و تهدیدها ادامه داشت. حتی به محض اینکه موبایلی را می‌دیدند سریع گرفته و با برخوردی نامناسب با خود می‌بردند.

کم کم جمعیتی از مردم متوجه ما شد و داشت به طرف‌مان می‌آمد که فورا توسط نیروی انتظامی متفرق شدند. سپس دو ون بزرگ را در دو طرف خیابان قرار دادند تا از دید مردم و ماشین‌های در حال عبور، خارج شویم. ما هم برای شکستن این فضا و در نظر گرفتن این نکته که بند آوردن خیابان، حساسیت بالایی به وجود می‌آورد؛ وارد خیابان شدیم و در طول خیابان زنجیره انسانی تشکیل دادیم. یک ون در پیاده‌روی رو به روی ما پارک شده بود که در پشتی آن باز بود و مدام به من که حرکاتم برایشان تحریک‌کننده بود؛ می‌گفتند برو سوار ماشین شو یا تهدید می‌کردند که می‌اندازیمت داخل ماشین. بین ادبیات افرادی که اطرافمان بودند تفاوت بود.

بعضی‌هاشان توهین می‌کردند و بعضی‌ها آرام‌تر برخورد می‌کردند اما به هر حال تنش بالا بود و ما سعی می‌کردیم درگیر نشویم.

چون امکان داشت که در صورت جدا شدن یک نفر از زنجیره، وی را به سمت ماشین‌های بازداشت ببرند؛ مدام کنترل می‌کردیم که همه در یک خط باشند و شعارهایشان را بدهند. هنوز چند ده پلاکارد بین بچه‌ها قایم بود و با برخوردی سختی که با دانشجویان پسری که پلاکارد دارشتند، شده بود؛ آن‌ها را زیر ماشین یکی از ماشین‌های کنار پیاده‌رو انداختیم تا مبادا با دیدن آن‌ها در دست یکی از بچه‌ها؛ وی را بازداشت کنند.

حدود بیست دقیقه تا نیم ساعت نیز زنجیره انسانی ما به طول انجامید و از جمله شعارهای ما این‌ها بود:« آی‌پی‌سی، آی‌پی‌سی ملغی باید گردد»؛ «هم ارسی، آی‌پی‌سی، خدعه انگلیسی»؛ «اسم جدید دارسی، آ‌پی‌سی آی‌پی‌سی»؛ «تکنوکرات آوردن، نفت ماها رو بردن» و... .

ماشین‌های عبور کننده متوجه ما ‌شدند و برای دیدن ما سرعت خود را کم کرده بودند که عصبانیت شدید محاصره‌کننده‌های ما را در پی داشت. به نظرمان رسید که لااقل حرف‌مان را زدیم و خواسته دوستان بازداشت شده و کتک خورده ما کمی برآورده شده است. پس در پایان، چند خطی بیانیه پایانی‌مان را خواندیم و کم کم از محل دور شدیم. به هر حال صدای ما به گوش آنانی که باید برسد، می‌رسد!

اکنون دانشجویان و دوستان ما آزاد شده‌اند؛ اما واقعا دلیل این برخورد شدید را متوجه نمی‌شویم. امیدواریم در فضای سخت و خشن فعلی و سرکوب دانشجو؛ ضربه‌ای کاری بر پیکیره نحیف اقتصاد ما وارد نشود. مگر جمهوری اسلامی تحمل چه حجم از خیانت‌ها و فسادها را دارد؟! مگر دانشجویی که روزها و ماه‌‌ها در مقالات تحلیلی و یادداشت‌ها و مصاحبه‌ها و تحقیق‌‌ها و نامه‌ها و بیانیه‌هایش در مورد یک موضوع به صورت مستدل زبان نقد می‌گشاید؛ مصداق یک ضد نظام یا حامل سلاح گرم است که باید چنین برخوردی با او بشود؟ همچنین مگر دختران دانشجویی که هر کدام لااقل با یک متخصص حوزه نفت گفت‌و‌گو داشته‌اند و در تشکیلات‌ دانشجویی خود درباره موضوعی مانند قراردادهای جدید نفتی توجیه شده و جزوه‌ها و مقاله‌های دقیق و تخصصی در این مورد مطالعه کرده‌اند، بی‌غیرت هستند که حق اعتراض به تاراج ثروت ملی‌شان نداشته باشند؟

 این دست اقدامات و فسادانگیزی‌ها و در پی آن آگاهی کنونی جامعه از این حرکات فاسد که نتیجه‌ای جز ضربه به معیشت مردم نخواهد داشت؛ ضربه‌ای مهلک به دیدگاه توده مردم درباره حاکمان حکومت اسلامی است و در اصل تیشه به ریشه درخت یا نهال انقلاب اسلامی.

درد ناشی از ضربه‌های باتوم و لگد بر پیکرهای جوانان دانشجو، طولی نمی‌کشد و از بین می‌رود؛ اما این ضربه‌‌ها و خیانت‌ها بر پیکره نظام، به راحتی قابل بازگشت نیست و چه بسا تنها به خاطر جیب عده‌ای قلیل، یک مملکت آنچنان به عقب رانده شود که جبران آن، گاه صدها سال زمان ببرد! در این برهه حساس تاریخی، جمهوری اسلامی ماموریت‌های بس عظیم‌تری در جهان اسلام و عرصه بین‌الملل بر دوش دارد و حیف است که مدام از داخل، ضربه ببیند و در این مسیر با خارهایی که به ایش فرو می‌رود بخواهد از سرعت خود بکاهد.


*نسیم
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار